دانلود و خرید کتاب آخرین خنده دی. اچ. لارنس ترجمه سعید سعیدپور

معرفی کتاب آخرین خنده

کتاب آخرین خنده مجموعه داستان‌های کوتاه از نویسندگان شاخص دنیاست که سعید سعیدپور ترجمه و نشر مرکز منتشر کرده است.

درباره کتاب آخرین خنده

داستان کوتاه یک قالب نسبتاً جدید ادبی است که در همین عمر کوتاه خود شاهد تنوع و تحول چشمگیری بوده است و اکنون در داستان مدرن به چنان سطحی از پیچیدگی، ظرافت و گوناگونی رسیده که مشکل بتوان تعریف جامعی از آن ارائه داد. گاه عناصری بنیادین چون طرح یا دیدگاه کنار گذاشته می‌شوند و گاه با بهره‌گیری از همان عناصر کلاسیک آثاری زیبا و مدرن خلق می‌شوند. به هر صورت غالب این آثار سبک‌هایی خاص و ظریف دارند و تفسیرهایی گوناگون را ممکن می‌سازند که خواننده‌ای دقیق را طلب می‌کند که بتواند هوشیارانه نه‌تنها سطور بلکه لابه‌لای سطور را نیز بخواند و با تخیل فعال خود فضاهای خالی داستان و به همراه آن واقعیت را بازآفریند، واقعیتی که در نهایت، وجهی است از بحران اساسی زندگی معاصر.

اسامی داستان‌های مجموعهٔ آخرین خنده از این قرار است:

برگی از یک آلبوم (کاترین منسفیلد)

میریام (ترومن کاپوتی)

ماشین پرواز (ری برادبری)

دربه در (لنگستن هیوز)

لوده سوگوار (ویلیام فاکنر)

هنرمند در خانه (ویلیام فاکنر)

قلب رازگو (ادگار آلن‌پو)

نبرد جانانه (رالف الیسُن)

نشانه‌ها و نمادها (ولادیمیر ناباکف)

آخرین خنده (دی. اچ. لارنس)

داستان‌ها و متن‌هایی برای هیچ (ساموئل بکت)

پیرمرد کنار پل (ارنست همینگوی)

لباس نو (ویرجینیاوولف)

در جستجوی آقای گرین (سال بِلو)

خواندن کتاب آخرین خنده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم. اگر می‌خواهید داستان کوتاه بنویسید حتما این مجموعه را بخوانید.

بخشی از کتاب آخرین خنده

«برای چهارمین بار طی چهار سال با این مسأله مواجه شدند که برای جوانی که به طرزی درمان‌ناپذیر دچار مالیخولیاست چه هدیه تولدی ببرند. او هیچ چیز دلش نمی‌خواست، در نظر او اشیاء مصنوعی کندوهایی پلید و آکنده از فعالیت‌های بدخیم بود که فقط او درک می‌کرد، و یا دلخوشکنک‌هایی چندش‌آور که در جهان انتزاعی او به هیچ دردی نمی‌خورد. پدر و مادرش پس از مردود شمردن اجناسی که ممکن بود او را بترساند یا برآشوبد (مثلاً هر نوع ابزار برایش حرام بود)، چیزی بی‌ضرر و تر و تمیز برایش برگزیدند: سبدی با ده نوع مربا در ده شیشه کوچک.

هنگام تولد او مدت‌ها از ازدواج آنها گذشته بود. از آن زمان بیست سالی می‌گذشت و آنها دیگر پیر شده بودند. زن گیسوان ملال‌انگیز و خاکستری‌اش را مثلاً آرایش می‌کرد. لباس‌های ارزان سیاه رنگ می‌پوشید و برخلاف زنان همسال خودش (مثلاً خانم سُل همسایه دیوار به دیوارشان که تمام صورتش از رنگ و روغن، صورتی و ارغوانی بود و کلاهش انبوه گل‌ها بود) چهره‌ای سفید و برهنه را در معرض روشنایی عیبجوی بهاری می‌گذاشت. شوهرش که زمانی در وطن خودش بازرگان نسبتاً موفقی بود، حالا کاملاً به برادرش اسحاق متکی بود ــ آمریکاییی تمام عیار با چهل سال سابقه مهاجرت. او را به ندرت می‌دیدند و لقبش را گذاشته بودند «شازده».

آن جمعه روز بدبیاری بود. برق مترو در فاصله دو ایستگاه رفت و تا یک ربع ساعت صدایی نمی‌شنیدی جز ضربان قلب وظیفه‌شناس خودت و خش خش روزنامه‌ها. اتوبوسی که بعد باید سوار می‌شدند خیلی دیر کرد، وقتی هم که آمد پر از بچه دبیرستانی‌های پر هیاهو بود. وقتی از مسیر قهوه‌ای رنگ به سوی ساختمان تیمارستان می‌رفتند باران تندی می‌بارید. در آنجا هم باز منتظر ماندند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان