دانلود و خرید کتاب مرگ در پاییز اکبر رادی
تصویر جلد کتاب مرگ در پاییز

کتاب مرگ در پاییز

نویسنده:اکبر رادی
انتشارات:نشر قطره
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرگ در پاییز

کتاب مرگ در پاییز نوشتهٔ اکبر رادی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب مرگ در پاییز

کتاب مرگ در پاییز حاوی نمایشنامه‌ای به قلم یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان ایران است؛ اکبر رادی. این نمایشنامه در ۳ پرده نوشته شده است؛ «محاق» (تاریخ انتشار:‌ ۱۳۴۴)، «مسافران» (تاریخ انتشار:‌ ۱۳۴۵) و «مرگ در پاییز» (تاریخ انتشار:‌ ۱۳۴۵). این اثر نخستین‌بار و به‌طور کامل در قالب یک کتاب، در سال ۱۳۴۹ توسط انتشارات رز چاپ شد. نویسنده، این پرده‌ها را در بهار ۱۳۵۶ بازنویسی کرد. این اثر فضایی محلی دارد و روایت‌گر زندگی مردمان گیلک است. اکبر رادی در این سه‌گانه، با توصیفاتی از جنگل‌ها و امواج دریا، فضای شمال ایران را در برابر چشم شما ظاهر می‌کند. گفته شده است که از ویژگی‌های مثبت این نمایشنامه می‌توان به فضاسازی قوی، استفاده از المان‌های خطهٔ گیلان مثل برنج، آسمان ابری و مه آلود، باران و سرما، غذاهای محلی، و بهره‌گیری از صداهای محیطی مثل صدای اردک و آواز پرنده‌ای غمگین که نوید یک خبر شوم را می‌دهد، اشاره کرد. این موارد یکی از ویژگی‌های اصیل و منحصربه‌فرد تمام آثار اکبر رادی است. یکی از داستان‌های این نمایشنامه مربوط به پردهٔ دوم آن می‌شود که در فضای یک قهوه‌خانه اتفاق میفتد. شخصیت‌های داستان گرد هم آمده و با زبانی طنزآمیز و فکاهی درمورد شخصیتی دیگر به نام «مشدی» صحبت می‌کنند که سودای سفر دارد، اما خبر ندارند که در دل این مرد چه می‌گذرد و سرانجام چه سرنوشتی انتظار او را می‌کشد. این سه‌گانه در سال ۱۳۴۶ در تلویزیون ملی ایران با کارگردانی «عباس جوانمرد» به اجرا درآمد. بازیگران این نمایش محمود دولت‌آبادی، مهین مهرک، نصرت پرتوی، عنایت بخشی، بهمن مفید، حسین کسبیان، جمشید لایق، سعید اویسی و منصور جعفری بودند و طی ۳ هفته پیاپی در تلویزیون پخش شد.

خواندن کتاب مرگ در پاییز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اکبر رادی

اکبر رادی در ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۹ بعد از ورشکستگی پدرش، به تهران مهاجرت کردند. او در دانشگاه تهران در رشتهٔ علوم اجتماعی تحصیل کرد و پس از گذراندن دوره‌های تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت و ادبیات نمایشی را در دانشگاه تهران تدریس کرد. اکبر رادی نخستین نمایشنامهٔ خود را به نام «روزنهٔ آبی» در سال ۱۳۳۸ نوشت. هرچند انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید، توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. چند سال بعد در سال ۱۳۴۷ یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های دههٔ ۱۳۴۰ ایران با عنوان «ارثیهٔ ایرانی» به قلم او منتشر شد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایه‌های فرهنگ عامه بوده است؛ یعنی کاملاً متناسب با شخصیت‌هایی که می‌آفرید. از میان معروف‌ترین کارهای این هنرمند می‌توان به «خانمچه و مهتابی»، «جاده»، «دستی از دور»، «نامه‌های همشهری»، «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیدهٔ سوم»، «صیادان»، «مرگ در پاییز»، «لبخند باشکوه آقای گیل»، «پلکان»، «تانگوی تخم‌مرغ داغ»، «آمیزقلمدون» و... اشاره کرد. اکبر رادی، این نمایشنامه‌نویس ایرانی در ۵ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب مرگ در پاییز

«میرزاجان و شقی مقابل هم پشت میز نشسته‌اند و تخته‌نرد می‌زنند. میرزاجان دقیق و هوشیار نشسته، با گوشهٔ سبیلش بازی می‌کند و حرکت تاس‌ها و مهره‌ها را زیر نظر دارد. کاسکت مندرسی سرش گذاشته و کاپشن چرمی رنگ‌باخته‌ای تنش کرده که زیپ می‌خورد. اما شقی مکیده و عصبی پشت میز قوز کرده است. موی چند روزه‌ای راستهٔ چانه‌اش برآمده، تو لاک و اخموست و یک بطر عرق کنار دستش روی میز است... صدای تاس‌ها و مهره‌ها، صدای چک‌چک یکنواخت آب، صدای زوزهٔ باد از دور. بازی تمام شده است: «تُف!» شقی چند اسکناس مچاله روی میز پرت می‌کند. میرزاجان در حالیکه رضایتمندانه زده است زیر سوت، اسکناس‌ها را می‌شمارد و در جیب می‌گذارد. در این هنگام ابی با سطل آب وارد می‌شود. سطل را زمین می‌گذارد. دست‌ها را جلوی دهان می‌گیرد، ها می‌کند و به هم می‌مالد. زنبیلی را دمر روی سرش انداخته که نیمی از صورتش را پوشانده است. نگاهی به مردها می‌اندازد و زنبیل را پرت می‌کند گوشه‌ای؛ آنگاه می‌آید آب را می‌ریزد توی منبع و سطل را زیر چکه‌های سقف قرار می‌دهد؛ بعد لُنگی روی دوش می‌اندازد و با بساط مشغول می‌شود... میرزاجان یک پاکت سیگار اشنو بیرون می‌آورد. یکی به کنج لب می‌گذارد و آن را به زحمت می‌گیراند.

میرزاجان: سگ مسّب! سیگارم ته جیب آدم نم می‌کشه... یه دس دیگه زدیم؟

شقی: هفتاد تومن منو تیغ زدی، دیگه روتو کم کن.

میرزاجان: تو مث اینکه امشب زدی به سیم.

شقی: آره... این روح خبیث! (بطر را می‌کوبد روی میز.) شایدم واسه اینه که تونستی مارسَم کنی.

میرزاجان: ما همه رقم مارسِت می‌کنیم شیخ؛ خیال کردی چی؟ (می‌خندد و شروع می‌کند به چیدن مهره‌ها.) ابی، اگه تازه دمه، یه جفت دِبش‌شو واسه ما بریز.

ابی: تازه دمه میرزا... تازه دمه، چه جورم!

میرزاجان: اتفاقاً پارسال همین وقتا بود. یه شب من و نقره با کامیون کوبیدیم واسه پهلوی. به حساب رفته بودیم با قماربازای اون‌جا بکابیم. من یه دونُشکی هم زده بودم و همچی خودمو دُرُس کرده بودم تمیز. شقی! اون شب می‌خواستی ببینی. کولاک کردم! از خودم خیلی خوشم اومد. همه‌ش جفت بالا، همه‌ش شیش و بِش. خلاصه تا نصفه‌های شب تخته زدیم؛ اون‌جا یه نصرتی بود به‌اش می‌گفتن فانوس. برداشتم و گفتم: فانوس! اینم می‌زنم به طاق ابروی لیلاج شهرتون که واسه ما رو نکرد و هنوز زیر حجابه...

ابی: عجب رَجَزی خوندی میرزا! (چای می‌آورد.)

میرزاجان: ... اما نقره درِ گوش من گفت: نخور، می‌خوان بی‌ریختت کنن. راستم می‌گفت. گذاشتم رو میز و نگاه کردم دورِورمو، دیدم علی! پهلوی چیا عین مورچه ریخته‌ن بیرون. حالا تهِ شب، خیابونم بارون می‌آد مث دُم اسب. خدایا، چی کار کنم چی کار نکنم. دِ گوش کن دِ!

شقی: (بی‌علاقه به حرف‌های میرزاجان.) زبونم مث چوبه. (یک حبه قند می‌اندازد گوشهٔ لُپّش.) آمیرزا...

میرزاجان: چی می‌گی خوشگله؟!

شقی: می‌گم که... تو با این نقره خوب جیک شدی.

میرزاجان: چطور مگه؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
زنی است میانه‌سن، با دست‌های چابک و دماغ کشیدهٔ نجیب شمالی، که ضمن بافتن، ترانهٔ کهنهٔ غمناکی را زیر لب زمزمه می‌کند. گل‌خانم: «چَقَدَر جنگل‌خوسی، ملت واسی، خستانوبُستی؟ می جانِ جانانای... تَرَه گوما میرزا کوچیک خانای...»
M khataei

حجم

۶۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان