کتاب قوی ترین
معرفی کتاب قوی ترین
کتاب قوی ترین نوشتهٔ آگوست استریندبرگ و ترجمهٔ مرضیه گنجی است و انتشارات نگار تابان آن را منتشر کرده است. این کتاب نمایشنامهای درخصوص گفتوگوی بین دو زن است.
درباره کتاب قوی ترین
در کتاب قوی ترین دو خانم ایکس (هنرپیشهٔ متاهل) و املی (هنرپیشهٔ مجرد) که هر دو هنرپیشهاند، همدیگر را در کافهای مخصوص بانوان میبینند. در این رویارویی خانم املی (هنرپیشهٔ مجرد) پشت یکی از میزها مینشیند و یک بطری نیمه خالی در مقابلش قرار دارد. مجلهای مصور را که بعدتر آن را با مجلههای دیگر روی میز جابهجا میکند ورق میزند. لباس مرتبی پوشیده است و کلاهی بر سر دارد. یک کیف بسیار ظریف ژاپنی روی میز است. این توصیفی است که نویسنده از این زن میکند بیآنکه او در صحنه حتی قدرت ابراز یک کلمه را داشته باشد.
نمایشنامهٔ قوی ترین یک نمایشنامهٔ روانشناختی است که باید هرکدام از شخصیتها را به صورت صحیح ابعاد روانشناسانه آن را بیرون کشید تا متوجه شد چگونه این شخصیتها هر کدام به نوبهٔ خود دچار درگیریهای ذهنی و روحی و روانیاند.
در نمایشنامهٔ قوی ترین عشق، نفرت، دوستداشتن، قدرت، معروفیت و جنگ بر سر همه اینها و تزلزل و بیثباتی در شخصیتها در حالتهای متفاوت روانی عجیب در درون یک زن را شاهدیم. شخصیتها در بحران و وضعیتی وصفناپذیر دچار شدهاند. که بیرون آمدن از این وضعیت بسیار دشوار است و آنطور که از متن برمیآید آنها برای ادامه چرخه زندگیشان تا همیشه به همین صورت به زندگی خود ادامه میدهند. تنها خانم ایکس نیست که حرفهایش را چه به صورت منطقی یا غیرمنطقی و در حالاتی روانی ادا میکند، بلکه از اشخاص دیگر نیز اینگونه برمیآید که حرف خود را در تعاریف دیگری از ابعاد روانشناختی، بازگو میکنند، اما به نوعی دیگر که همه اینها نیاز به درک بالایی از مخاطب یا خواننده اثر نیز دارد.
نمایشنامه دارای نوعی پوچگرایی نیز است. شخصی که تنها حرف میزند و حرف. بدون آنکه از درستی صحت آن مطمئن باشد. و یا بدون اینکه مخاطب را مطمئن کند که آیا فلان اتفاق افتاده است یا نه. او تنها حرف میزند که چیزی برای گفتن داشته باشد.
در این نمایشنامه ما تنها شاهد جنگ بین دو زن بر سر یک مرد نیستیم. تنها چیزی که در این متن بسیار مهم و همینطور پیچیده و مبهم است نوع ارتباط شخصیتها با یکدیگر است و مخاطب تا نوع ارتباط بین شخصیتها را متوجه نشود، بهسختی میتواند کل متن نمایشنامه و مهمتر از همه دیالوگها را درک کند.
نوع ارتباط شخصیتها در واقع چیزی است که نویسنده به صورت مستقیم به آن اشارهای نکرده و به صورت خیلی مبهم و کمرنگ با ترفندی خاص به آن اشاره میکند و کمتر خوانندهای هست که بخواهد متوجه نوع صحیح این ارتباط بین شخصیتها شود که کشف این نوع ارتباط بسیار پیچیده است و این همان چیزی است که رابطهٔ بین شخصیتها را سخت کرده و خوانندهٔ باهوش باید کلی متن را زیرورو کند تا متوجه این ارتباط شود که یک مسئلهٔ بسیار مهم نیز هست و در درک شخصیتها و تحلیل و زیر متن و همینطور قصه کمک بسیار موثری خواهد کرد. شاید تا متوجه نوع ارتباط بین اشخاص نشویم درک مطلب هم برای کارگردان و بازیگر و هم برای مخاطب سخت باشد و همین مسئله سبب پیچیدگی این نمایشنامه شده است.
خواندن کتاب قوی ترین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به طرفداران نمایشنامههای شاهکار دنیا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قوی ترین
گوشهای از یک کافه خانمها؛ دو میز آهنی کوچک، یک مبل پشمالوی قرمز_ و چند صندلی.
خانم ایکس (با کلاه و کت زمستانی و یک سبد ظریف زیبای ژاپنی به روی دستش وارد میشود.)
خانم اِملی (جلوی یک بطری آبجو نیمه مست نشسته است و مشغول خواندن یک روزنامه مصور، که سپس آن را با دیگری عوض میکند.)
خانم ایکس روزبهخیر، اِملی کوچولو! تو شب کریسمس خیلی تنها نشستی، مثل یه استاد چیرهدست بیچاره.
خانم اِملی (از پشت روزنامه نگاه میکند، سرش را تکان میدهد و به خواندن ادامه میدهد.)
خانم ایکس میدونی، این واقعا منو آزارم میده که میبینمت؛ تنها، تنها توی کافه اونم توی شبِ کریسمس. این برای من خیلی دردناکه، مثل زمانی که من توی پاریس جشن عروسیِ یکی رو دیدم داخل یه رستوران و عروس نشسته بود و یک مجله طنز میخوند، در حالی که داماد داشت با شاهدهاش بیلیارد بازی میکرد. اوه، فکر کردم، با یه همچین آغازی، چه ادامهای و چه پایانی!
تو نظرت اینه، که اون چون توی شب عروسی بیلیارد بازی میکنه! و اون یکی هم یه مجله طنز میخونه، خب، این اصلا درست نیست!
پیشخدمت (وارد میشود، یک فنجان شکلات را جلوی خانم ایکس قرار میدهد و میرود.)
خانم ایکس میدونی چیه، اِملی، حالا که فکر میکنم تو توی نگهداری اون بهتر میتونستی عمل کنی! یادت باشه، که من اولین کسی بودم که بهت گفتم: اونو ببخشش! اینو به خاطر میاری که، تو میتونستی الان ازدواج کرده باشی و یه خونه داشته باشی؛ کریسمس گذشته رو یادت میاد، چقدر احساس کردی خوشبختی، وقتی با خانواده نامزدت توی خارج از کشور بودید؛ تو چقدر خوشبختی اون خانواده رو تحسین میکردی و واقعا اشتیاق تئاتر داشتی! بله، اِملی عزیز، خونه و خونواده از هر چیزی بهتره -در کنارش هم تئاتر- و چند تا بچه، میبینی. بله، تو اینها رو نمیفهمی!
خانم اِملی (چهره تحقیرآمیز.)
خانم ایکس چند قاشق از فنجان مینوشد؛ سپس سبد را باز میکند و کادوهای کریسمس را نشان میدهد.)
اینجا رو باید ببینی که برای خوکهای خودم چه چیزهایی خریدم. (یک عروسک برمیدارد.) اینها رو نگاه کن! اینها باید برای لیزا باشه! میبینی که اون میتونه چشماش رو بچرخونه و گردنش رو هم بگردونه! چیه!_ و این تپانچه چوبپنبهای ماجاست. (شلیک میکند به سمت خانم Y.)
خانم اِملی (ژستی وحشتناک ایجاد میکند.)
خانم ایکس ترسیدی؟ تو فکر کردی، میخوام بهت شلیک کنم؟ چیه؟ عزیزم باور نمیکنم، تو اینطوری فکر کردی! اگر دوست داری به من شلیک کن، برای من کمتر غافلگیرکننده است، خب بعدش من اومدم مانع کارای تو شدم -و من میدونم، تو هرگز نمیتونی فراموش کنی- با اینکه من کاملا بیگناه بودم. تو هنوز فکر میکنی، که من فریبت دادم که از استورا تئاتر جدا بشی، اما من این کار رو نکردم! من این کار رو انجام ندادم، با اینکه تو اینطوری فکر میکنی! -بله، همینطوره- همینیه که دارم میگم، پس تو هنوز فکر میکنی، که اون، من بودم! (یک جفت دمپایی گلدوزی شده را بیرون میآورد.) و اینها همون چیزیه که پیرمرد من باید داشته باشه. با لالههای روشن، که من خودم گلدوزی کردم -البته، متنفرم از لالهها،- اما او باید روی همهچیز لاله داشته باشه.
حجم
۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه بسیار بسیار ضعیف است و دارای غلطهای فاحش دستوری. در قسمت دوم کتاب متونی که راحبع به استرینبرگ جمع آوری شده اند دارای ترجمه ای ناشیانه و در حد ترجمه Google Translate و حتی ضعیفتر از آ است.