
کتاب کرانه های غریب
معرفی کتاب کرانه های غریب
کتاب کرانههای غریب نوشتهی آرنالدور ایندیرداسون و با ترجمهی زهرا زارعی، اثری در ژانر رمان پلیسی و معمایی است که نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب بخشی از مجموعهای با عنوان «ادبیات پلیسی امروز جهان» بهشمار میآید و در زیرمجموعهی «افقهای دیگر» قرار دارد؛ مجموعهای که تلاش میکند مخاطبان را با چشماندازهای تازه و متنوع ادبیات پلیسی در کشورهای مختلف آشنا کند. داستان این رمان در ایسلند میگذرد و شخصیت اصلی آن کارآگاه ارلندور است؛ مأمور پلیسی که درگیر پروندههای پیچیده و رازآلود میشود. فضای سرد و طبیعت خشن ایسلند، همراه با دغدغههای اجتماعی و تاریخی، به داستان عمق و رنگی متفاوت میبخشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کرانه های غریب
کرانههای غریب، رمانی از آرنالدور ایندیرداسون، نویسندهی برجستهی ایسلندی است که با محوریت کارآگاه ارلندور، به بررسی پروندههای گمشدگان و رازهای مدفون در تاریخ و طبیعت ایسلند میپردازد. این کتاب در بستر جغرافیایی و اجتماعی خاص ایسلند روایت میشود و علاوهبر جنبههای معمایی و پلیسی، به تأثیر تحولات صنعتی، مهاجرت، و تغییرات فرهنگی بر زندگی مردم مناطق دورافتاده میپردازد. ساختار رمان بر پایهی جستوجوی حقیقت در گذشته و حال استوار است و شخصیتها، هرکدام با گذشتهای پر از زخم و خاطره، درگیر کشف سرنوشت افرادی میشوند که در طوفانها و حوادث طبیعی یا در سایهی شایعات و رازهای خانوادگی ناپدید شدهاند. ایندیرداسون با نگاهی موشکافانه، پیوند میان انسان و طبیعت، و همچنین تأثیر خاطرات و فقدان را در زندگی شخصیتها به تصویر کشیده است. ترجمهی زهرا زارعی، فضای سرد و رازآلود داستان را بهخوبی منتقل کرده و مخاطب را با لایههای مختلف روایت همراه میکند.
خلاصه داستان کرانه های غریب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان کرانههای غریب با ارلندور، کارآگاه پلیس ریکیاویک، آغاز میشود که برای مدتی به زادگاهش در شرق ایسلند بازگشته است. او در خانهای متروک اقامت دارد و خاطرات کودکی و حادثهی گمشدن برادرش، برگور، ذهنش را درگیر کرده است. در همین حال، ارلندور به پروندهی قدیمی ناپدیدشدن زنی به نام ماتیلدور علاقهمند میشود؛ زنی که سالها پیش در طوفانی سهمگین، همزمان با حادثهای برای گروهی از سربازان انگلیسی، ناپدید شده است. ارلندور با افراد محلی، ازجمله شکارچیای به نام بواس، خواهر ماتیلدور (هروند)، و پیرمردی منزوی به نام عزرا گفتوگو میکند تا سرنخهایی از سرنوشت ماتیلدور و برادر خودش بیابد. در این مسیر، او با شایعات، خاطرات پراکنده، و اشیای بهجامانده از گذشته روبهرو میشود؛ ازجمله یک ماشین اسباببازی که ممکن است متعلق به برادرش باشد و در لانهی روباهی پیدا شده است. روایت کتاب میان گذشته و حال در نوسان است و لایههای مختلفی از اندوه، فقدان، و تلاش برای یافتن حقیقت را به تصویر میکشد. در کنار جستوجوی شخصی ارلندور، داستان به تغییرات اجتماعی و صنعتی منطقه، و تأثیر آن بر زندگی و ذهنیت مردم محلی نیز میپردازد. پایانبندی کتاب، همچنان که در بسیاری از آثار ایندیرداسون، با ابهام و تلخی همراه است و پرسشهایی دربارهی سرنوشت گمشدگان و معنای جستوجوی حقیقت در دل طبیعت بیرحم ایسلند باقی میگذارد.
چرا باید کتاب کرانه های غریب را بخوانیم؟
کرانههای غریب با فضاسازی منحصربهفرد و روایت چندلایه، تجربهای متفاوت از رمان پلیسی ارائه میدهد. این کتاب نهتنها به معمای ناپدیدشدن افراد میپردازد، بلکه بهطور عمیق به تأثیر خاطرات، فقدان و پیوند انسان با طبیعت مینگرد. شخصیتپردازی دقیق و پرداختن به جزئیات زندگی مردم مناطق دورافتاده، همراه با بازتاب دغدغههای اجتماعی و زیستمحیطی، از ویژگیهای شاخص این اثر است. خواننده با مطالعهی این رمان، با لایههای پنهان جامعهی ایسلند، چالشهای هویت و خاطره، و همچنین پیچیدگیهای روابط انسانی در بستر طبیعت خشن و تغییرات مدرن آشنا میشود. این کتاب برای کسانی که به رمانهای معمایی با عمق روانشناختی و اجتماعی علاقه دارند، تجربهای تازه و تأملبرانگیز خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی و پلیسی، دوستداران ادبیات اسکاندیناوی، کسانی که به موضوعات فقدان، خاطره و جستوجوی هویت علاقه دارند، و همچنین افرادی که دغدغهی تأثیر تحولات اجتماعی و زیستمحیطی بر زندگی انسانها را دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کرانه های غریب
«دیگر احساس سرما نمیکند و گرمای عجیبی در رگهایش جریان مییابد. گمان میکرد هیچ گرمایی در بدنش باقی نمانده، اما حالا این گرما در اندامهایش جاری میشود و ناگهان، صورتش را برافروخته میکند. در تاریکی، بهپشت دراز کشیده؛ با افکاری آشفته و پریشان و فقط، بهطور مبهم، از مرز بین خوابوبیداری آگاه است. تمرکز کردن بر اینکه چه بر سرش آمده بسیار دشوار است. هوشیاریاش را کمکم از دست میدهد. احساس ناخوشی نمیکند، فقط دچار خوابآلودگی دلپذیری است و سیلی از رؤیاها، خیالپردازیها، صداها و مکانها جلوی چشمش رژه میروند، همه آشنا، ولی تا حدودی عجیب. ذهنش او را به بازی گرفته و بین گذشته و حال، در زمان و مکان، میرود و برمیگردد و کار چندانی برای کنترل این وضعیت از دستش برنمیآید. لحظهای خود را کنار تخت مادرش در بیمارستان تصور میکند، همان روزی که او جان داد؛ لحظهای بعد به اعماق تاریکی زمستان فرو میرود و احساس میکند کف خانهٔ متروک روستایی، که زمانی خانهاش بود، دراز کشیده است. اما همهٔ اینها باید توهم باشد. «چرا اینجا دراز کشیدی؟» سرش را که بلند میکند، شخصی را میبیند که در آستانهٔ در ایستاده است. شاید مسافری باشد که سر از این خانه درآورده. او متوجه سؤال نمیشود. مسافر دوباره میپرسد: «چرا اینجا دراز کشیدی؟» مرد جواب میدهد: «تو کی هستی؟» نمیتواند چهرهٔ مرد مسافر را ببیند، صدای قدمهایش را هم نشنیده بود. تنها چیزی که میبیند شبحی سیاه است. مرد همان سؤال آزاردهنده را چند بار دیگر تکرار میکند. «چرا اینجا دراز کشیدی؟» «من اینجا زندگی میکنم. تو کی هستی؟» «اگه اشکال نداره، امشب میخوام پیشت بمونم.» سپس مرد کنار او روی زمین مینشیند و به نظر میرسد که آتشی روشن کرده است. بهمحض احساس گرما روی صورتش، به آتش نزدیکتر میشود. یک بار، قبلاً چنین حسی را تجربه کرده بود. برای سومین بار از مرد میپرسد: «تو کی هستی؟» «اومدم به حرفهات گوش بدم.» «به حرفهای من گوش بدی؟ کی باهاته؟» مرد تنها نیست. حضور نامرئیای را کنار او حس میکند. دوباره میپرسد: «کی باهاته؟» مسافر میگوید: «هیچکس. من تنهام. اینجا خونهٔ تو بوده؟» «تو جیکوبی؟» «نه، من جیکوب نیستم. خیلی عجیبه که دیوارها هنوز پابرجان. این خونه خیلی خوب ساخته شده.» «تو کی هستی؟ بواس؟» «من فقط داشتم از اینجا رد میشدم.» «قبلاً اینجا بودی؟» «بله.» «کِی؟» «خیلی سال پیش. وقتی اون آدمها هنوز اینجا زندگی میکردن. میدونی خانوادهای که قبلاً اینجا زندگی میکردن الان کجان؟» حالا او در تاریکی بیحرکت است و از سرما نمیتواند تکان بخورد. دوباره تنها میشود. آتش و خانهٔ متروک مزرعه ناپدید شدهاند. او در ظلمات و سرمای شدید فرومیرود و گرما از صورت و دستوپاهایش میگریزد. دوباره صدایی میشنود، صدایی مثل خراشیدن چیزی. از فاصلهای دور و از درون سرما، صدا نزدیکتر و بلندتر میشود، همراه با نالههای سوزناک غم و اندوه."
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۵۶ صفحه