دانلود و خرید کتاب شب روی سنگفرش خیس اکبر رادی
تصویر جلد کتاب شب روی سنگفرش خیس

کتاب شب روی سنگفرش خیس

معرفی کتاب شب روی سنگفرش خیس

کتاب شب روی سنگفرش خیس نوشتهٔ اکبر رادی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ واقع‌گرایانه را منتشر کرده است.

درباره کتاب شب روی سنگفرش خیس

کتاب شب روی سنگفرش خیس نمایشنامه‌ای است که توسط «غلامحسین مجلسی»، استاد بازنشستۀ ادبیات روایت می­‌شود و وقایع داستان حول محور خانوادۀ او، دخترش «نوشین» و خواهرش «رخساره» پیش می‌رود. «ناهید»، همسر مجلسی دو سال است که از مجلسی جدا شده و بعد از گرفتن خانه و اموال او به‌عنوان مهریه، ایران را ترک کرده است؛ بنابراین مجلسی و دخترش آپارتمانی از «ابوالفضل گلشن» اجاره کرده‌­اند. از یک سال پیش رخساره که شوهرش را در اثر بیماری از دست داده نیز به خانوادۀ مجلسی پیوسته است و در همان زمان برای پرداخت بدهی‌­های به‌جامانده از بیماری شوهرش ۱۰۰.۰۰۰ تومان از گلشن قرض گرفته و چکی به‌موعد شش ماه برای ضمانت به همین مبلغ به او سپرده است. این شخصیت‌ها قرار است با چه بحرانی روبه‌رو شوند؟ بخوانید تا بدانید. شخصیت‌های این نمایشنامه عبارت‌اند از دکتر غلامحسین مجلسی (استاد ادبیات دانشگاه و بازنشسته)، نوشین (دختر ۲۰ساله و نابینا)، رخساره (خواهرش، ۳۰ساله و بیوه)، ناهید (همسر سابقش و مقیم اسپانیا)، «حامد» (خواهرزادهٔ ناهید و کارمند پست)، ابوالفضل گلشن (مالک و مدیر شرکت بذر)، «دکتر کامران فلکشاهی» (پزشک متخصص قلب)، «فرهاد آرمین» (دبیر و دانشجوی دورهٔ دکترای ادبیات) و «محمدباقر مژدهی» (استاد ادبیات دانشگاه و شاغل).

نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب شب روی سنگفرش خیس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقه‌مندان به آثار اکبر رادی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اکبر رادی

اکبر رادی در ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۹ بعد از ورشکستگی پدرش، به تهران مهاجرت کردند. او در دانشگاه تهران در رشتهٔ علوم اجتماعی تحصیل کرد و پس از گذراندن دوره‌های تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت و ادبیات نمایشی را در دانشگاه تهران تدریس کرد. اکبر رادی نخستین نمایشنامهٔ خود را به نام «روزنهٔ آبی» در سال ۱۳۳۸ نوشت. هرچند انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید، توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. چند سال بعد در سال ۱۳۴۷ یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های دههٔ ۱۳۴۰ ایران با عنوان «ارثیهٔ ایرانی» به قلم او منتشر شد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایه‌های فرهنگ عامه بوده است؛ یعنی کاملاً متناسب با شخصیت‌هایی که می‌آفرید. از میان معروف‌ترین کارهای این هنرمند می‌توان به «خانمچه و مهتابی»، «جاده»، «دستی از دور»، «نامه‌های همشهری»، «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیدهٔ سوم»، «صیادان»، «مرگ در پاییز»، «لبخند باشکوه آقای گیل»، «شب روی سنگفرش خیس»، «پلکان»، «تانگوی تخم‌مرغ داغ»، «آمیزقلمدون» و... اشاره کرد. اکبر رادی، این نمایشنامه‌نویس ایرانی در ۵ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب شب روی سنگفرش خیس

«حامد: نگفتید! این یارو سبیله کیست این‌جا می‌آید؟

مجلسی: درست حرف بزن!

حامد: خیال کردی من خرم؟ یا مرگ خوب است برای همسایه؟

مجلسی: من همه چیز را صادقانه به‌ات گفتم.

حامد: صداقت حرف چرندی است؛ به من نگو! (پیراهن مشکی را از پشتی صندلی می‌رباید و توی ساک می‌تپاند.) تو با آن همه فضل و کمال و ادعای صداقت یک موجود حساس را مثل کهنه گرفتی و بالا و پایینت را با آن نظافت کردی، بیست سال، و موقعی که بو بردی کهنه دیگر از کار افتاده، یک تیپا به‌اش زدی و پرتش کردی آن جا توی خلا. و بعد دست نوشینت را گرفتی و رفتی ولایت خودت که روی آن سنگفرش‌های قدیمی قدم بزنی، هه! و بعد هم خواهر دلبندِ بهتر از جانت را به اسم اینکه داغدیده است و سایه‌ای سرش نیست، آوردی این‌جا خانمِ خانه کردی و مثل پروانه دورش می‌گردی، و کسی هم نیست به‌ات بگوید: همین؟ این است آن صداقتی که می‌گفتی؟ (تسمهٔ ساک را می‌بندد.) کدام کتاب، کدام آیین یک همچه رفتار بی‌شرمانه‌ای را توصیه کرده؟ به من بگو تا به آیین آن کتابِ تو لعنت کنم... (فروکش کرده.)... در حالیکه من پشت کلمه به کلمهٔ نامه‌های او نگون‌بختی، دربه‌دری، و تمامی امواج یک روح تلخ و زجرکشیده را با همهٔ وجود خودم احساس می‌کنم. (نگاه.) و تو از منی که تنها پناه و یاور این زنم، چه می‌خواهی؟

مجلسی: از تو یک چیز می‌خواهم: لطف کنی و دیگر پایت را این‌جا نگذاری.

حامد: (درنگی می‌کند، و ناگهان سریع.) باشد، این کار را می‌کنم.

مجلسی: (دست می‌دهد.) از همین لحظه!

حامد: (دست نمی‌دهد.) ولی شما... شما هم لطفی در حق من می‌کنید؟

مجلسی:؟

حامد: من یک تکه زمین دارم، طرف‌های «بهشت زهرا»، یعنی... در واقع همان جا، هه! دو طبقه است و جای مصفّایی است.

مجلسی: هیم! بالاخره افتادی به کاسبی!

حامد: خوب، این هم کاری است!

مجلسی: که حالا دیگر قبرهای دو طبقه خرید و فروش می‌کنی!

حامد: من، یک دوره تاریخ ادبیات هم دارم.

مجلسی: (با کنجکاوی.) تألیف کیست؟

حامد: شما... تألیف شماست.

مجلسی: همانی که برای تو امضا کرده بودم؟

حامد: این کتاب اصلاً توی بازار نیست؛ حتی... فکر نمی‌کنم خود شما هم داشته باشید. الان پنج برابرِ قیمتِ روی جلد دست به دست می‌شود. می‌دانستید؟ ولی من فقط سه برابر قیمت با شما حساب می‌کنم.

مجلسی: گم، شو! (راه می‌افتد.)»

کاربر 3484583
۱۴۰۳/۰۹/۰۲

فوق‌العاده

ناهید: (دفترچه‌ای از کیف بیرون می‌کشد.) ایناهاش! فقط پانصد تا تومنی توی این دفترچه دارم. مجلسی: ناهید، ناهید جان!... ناهید: مرا بگو می‌خواستم سالن را شومینه کنم. مجلسی: چرا دفترچه‌ات را به من نشان می‌دهی؟ ناهید: برای اینکه اسب این درشکه تویی دکتر. مجلسی: ولی... گاهی درشکه با دو اسب سبک‌تر و چالاک‌تر می‌شود؛ مخصوصاً اگر وارد گردنهٔ سنگینی هم شده باشد و یک اسب یدکی هم داشته باشد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ناهید: (دفترچه‌ای از کیف بیرون می‌کشد.) ایناهاش! فقط پانصد تا تومنی توی این دفترچه دارم. مجلسی: ناهید، ناهید جان!... ناهید: مرا بگو می‌خواستم سالن را شومینه کنم. مجلسی: چرا دفترچه‌ات را به من نشان می‌دهی؟ ناهید: برای اینکه اسب این درشکه تویی دکتر. مجلسی: ولی... گاهی درشکه با دو اسب سبک‌تر و چالاک‌تر می‌شود؛ مخصوصاً اگر وارد گردنهٔ سنگینی هم شده باشد و یک اسب یدکی هم داشته باشد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹

حجم

۱۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۱۲,۹۰۰
۷۰%
تومان