دانلود و خرید کتاب پایین، گذر سقاخانه اکبر رادی
تصویر جلد کتاب پایین، گذر سقاخانه

کتاب پایین، گذر سقاخانه

معرفی کتاب پایین، گذر سقاخانه

کتاب پایین، گذر سقاخانه نوشتهٔ اکبر رادی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب پایین، گذر سقاخانه

دههٔ ۱۳۷۰ شمسی برای اکبر رادی زمانی است که او دست به تجربه‌های جدید می‌زند. از جملهٔ این تجربه‌های جدید یکی استفاده از زبان رایج جنوب‌ شهر تهران در نمایشنامهٔ پایین، گذر سقاخانه است آن هم زبان یک گروه و تیپ خاص؛ یعنی زبان لوطی‌ها و لات‌های این مناطق در در دههٔ ۱۳۴۰. زبانی که رادی در این نمایشنامه به کار می‌گیرد، زبان روزمرهٔ مردم عادی این مناطق نیست، بلکه متعلق به یک گروه خاص از ساکنان این مناطق است. رادی در این نمایشنامه بار دیگر ‌از عدالت می‌گوید. این جهانِ دور از عدالت همواره رگه‌ای از سیاهی را به آثار اکبر رادی تزریق کرده است؛ مفهومی که هستهٔ اصلی و محور چند عنوان از آثار پیشین او نیز بوده است. شخصیت‌های این نمایشنامه عبارت‌اند از «طاهر»، «فِری»، «پری»، «زاغی»، «شاغلام»، «ممّدفیلی»، «امیر»، «عباس گنده»، «ابولی»، «شمس‌الله» و زن سیاه‌پوش با ویلچر و کودک افلیجش، مرد مؤمن با دختربچهٔ همراهش، دو مرد با سیماچهٔ اشقیا، دستهٔ عزادارانِ زنجیرزن و چند رهگذر. مکان این نمایشنامه زیرگذر یک سقاخانه است.

نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب پایین، گذر سقاخانه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و قلم اکبر رادی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اکبر رادی

اکبر رادی در ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۹ بعد از ورشکستگی پدرش، به تهران مهاجرت کردند. او در دانشگاه تهران در رشتهٔ علوم اجتماعی تحصیل کرد و پس از گذراندن دوره‌های تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت و ادبیات نمایشی را در دانشگاه تهران تدریس کرد. اکبر رادی نخستین نمایشنامهٔ خود را به نام «روزنهٔ آبی» در سال ۱۳۳۸ نوشت. هرچند انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید، توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. چند سال بعد در سال ۱۳۴۷ یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های دههٔ ۱۳۴۰ ایران با عنوان «ارثیهٔ ایرانی» به قلم او منتشر شد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایه‌های فرهنگ عامه بوده است؛ یعنی کاملاً متناسب با شخصیت‌هایی که می‌آفرید. از میان معروف‌ترین کارهای این هنرمند می‌توان به «خانمچه و مهتابی»، «جاده»، «دستی از دور»، «نامه‌های همشهری»، «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیدهٔ سوم»، «صیادان»، «مرگ در پاییز»، «لبخند باشکوه آقای گیل»، «پلکان»، «تانگوی تخم‌مرغ داغ»، «آمیزقلمدون» و... اشاره کرد. اکبر رادی، این نمایشنامه‌نویس ایرانی در ۵ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.

بخشی از کتاب پایین، گذر سقاخانه

«زاغی: اونی که باد می‌ده به گُرم گردنش و زیر این «سقاخونه» حَشَر می‌کشه، عِزّ و چِزّشم بَلَته طاهرخان. ما دیگه اینا رو کهنه کردیم و دخلی هم به شوما نداره. چیزی که مربوط می‌شه، یکی مال شب فیناله که زانوی فری آب کشیده بوده نمی‌تونسّه بیاد؛ اما فولوکس‌شو می‌ده امیر آنتونی که شوما رو سوآر کنه با عزت و احترام بذاره جلو زورخونه، بعدشم گلریزون و بُساط و پشت‌شم یه کله تا دکهٔ دونگی با مرشدِ حاج نایب و اینا. می‌خوام بگم فری این جوریه. دلش بدنیسّا؛ اما گِلش اینه دیگه. یکی اینم که اون چن وقته هَسبندِ دختر حاجیه و تشت‌شم اَبّام افتاده الانه بالا پایینش ریخته به هم، خودتم می‌دونی و مام نمی‌دونیم تهِ دل شوما چیه. د نمی‌گی که. اما یادت باشه، ما چش واکردیم این راسّه یه لوطی خُلّص دیدیم یه رو، اونم شومایی. هرچی هم بگی شوما با فری نمک خوردی و چاقوتم سوت کردی اَپّشت چینه تو باغ کهنه رفت.

در متن گفتار امیر نور آهسته بسته می‌شود.

امیر: قُپّی می‌آد با! آخه طاهر آمولاخانی پُخی نی که شوما جا زدی. چاغاله مشتی واسّاده این‌جا توی مُخ «سقاخونه» با دختره لاسِ گوزفندقی می‌زنه جَخ باکی‌شم نی. یعنی که ما خریم و بلانسبت شوما کوری. حالا این می‌آد واسه ما بابا شَمَلی می‌خونه: موزای میدونو آکبن بدین. علامت حاجی رو زمین بذارین. چاقوها سوتی پشت باغ. خون اَدّماغ هیشکی نیاد. (شیشکی می‌بندد.) زاپیدی! خب جوجه!  یکی هم نی بگه تو این‌جا چی کاره‌ای خودتو اَنلوله کردی واسه ما زِرت و پِرت می‌کنی؟ د نه دیگه! خونه‌ش تا کمره خیسِ آبه. آبجیش توی اون سولاخی پای دارِ قالی نشسّه، یه چارقت سرشه عین کهنهْ قاب شور. اونوخ این نامردِ نالوطی می‌ره جلوتکیه گوسبند می‌زنه زمین، خرج بچه یتیمای کوچه مچّدو می‌کشه، سرقلفی زیر پلهٔ اون پسره پُفکی رو می‌ده. د چُسی می‌آد با! حرف بشه تو روی خود مرتیکه‌ش می‌گم؛ خورده برده دارم مگه؟ علی غمگسار مگه نبودش توی همین باغ کهنه پای اون توت مجنون؟ دهک! نُطُق بکشه عین واحد هَتک‌شو جِر می‌دم به مقام علی؛ خیال کرده!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۶,۰۰۰
۷۰%
تومان