کتاب ریچارد سوم
معرفی کتاب ریچارد سوم
کتاب ریچارد سوم شاهکار ویلیام شکسپیر با ترجمهٔ عبدالله کوثری است و نشر نی آن را منتشر کرده است. نمایشنامهٔ ریچارد سوم، پُرشخصیتترین نمایش درمیان نمایشنامههای شکسپیر است و ماجراهای آن در اواخر سدهٔ شانزدهم میلادی رخ میدهد.
درباره کتاب ریچارد سوم
«تو جهانی به خون آلودی و انجامت نیز چنین خواهد بود
زندگیات به رسوایی گذشت و مرگت نیز قرین رسوایی خواهد بود»
نمایشنامهٔ ریچارد سوم که در سال ۳-۱۵۹۲ نوشته شده، از همان آغاز با استقبال فراوان خوانندگان و تماشاگران روبهرو شد، چندان که آن را در کنار هملت و رومئو و ژولیت در شمار محبوبترین آثار شکسپیر جای دادهاند.
این نمایشنامه داستان برآمدن و فروافتادن شاهی منفور را بازمیگوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشتصورت و زشتسیرت را چنان تصویر کرده که حضورش بر صحنه، همهٔ شخصیتهای دیگر را به محاق میبرد. این هیولای بیشفقت که در راه رسیدن به تاج و تخت انگلیستان از هیچ دروغ و خدعه و جنایتی رویگردان نیست، با هوشی اهریمنی و نگاهی ژرفکاو تا اعماق وجود قربانیانش نفوذ میکند و آز و شهوت این یک یا عقل سستپای دیگری را آماج خود میگیرد. از این روست که جملگی را بهآسانی میفریبد و سرانجام به نابودی میکشاند. اما فزونخواهی و غرور بیحدش سرانجام او را نیز قرین رسوایی و تباهی میکند.
نمایشنامه ریچارد سوم که عنوان آن در چاپهای نخستین تراژدی شاه ریچارد سوم بوده، در سال ۳ ـ ۱۵۹۲ نوشته شده و در قیاس با هملت (۱۶۰۱ ـ ۱۶۰۰)، شاهلیر (۶ ـ ۱۶۰۵)، مکبث (۱۶۰۶) واتللو (۴ ـ ۱۶۰۳)، از کارهای اولیه شکسپیر به شمار میآید.
محبوبیت ریچارد سوم از دوران زندگی خود شکسپیر آغاز شد. بین سالهای ۱۵۹۷ و ۱۶۲۲ هفت چاپ در قطع کوارتو (رقعی) از این نمایشنامه منتشر شد و در سال ۱۶۲۳ اولین چاپ فولیو (رحلی) به بازار آمد.
ریچارد سوم که بعد از هملت طولانیترین نمایشنامه شکسپیر است، از حیث تاریخی بعد از نمایشنامه سهقسمتی شاه هنری ششم جای میگیرد. یعنی سلطنت ریچارد سوم آخرین مرحله جنگهای گلها است و با کشتهشدن ریچارد به دست هنری تودور، ملقب به ریچموند، این جنگها پایان میگیرد.
اگرچه اهل تئاتر از دیدگاه خود ایرادهایی بر این نمایشنامه گرفتهاند، همه منتقدان و صاحبنظران در این نکته توافق دارند که قدرت کلام شکسپیر در کل نمایشنامه، خاصه در تکگوییها، و نیز مهارت او در خلق سیمای هیولاوار اما پرجاذبه ریچارد، این نمایشنامه را در شمار مهمترین و محبوبترین کارهای شکسپیر جای داده است.
ریچارد سوم در سینما
ریچارد سوم در ایام زندگی خود شکسپیر بر صحنه تئاتر رفت و چندان با استقبال مردم روبهرو شد که محبوبیت آن را با رومئو و ژولیت و هملت مقایسه کردهاند. از قرن هفدهم تا امروز این نمایشنامه با برداشتهای گوناگون، از کلاسیک محض گرفته تا مدرن، بر صحنه تئاتر اجرا شده. استقبال سینما نیز از این نمایشنامه میتوان گفت در قیاس با سایر آثار شکسپیر، شاید بعد از هملت، بینظیر بوده است.
اجراهای سینمایی ریچارد سوم پیشینهای دیرینه دارد و به ایام سینمای صامت برمیگردد. تا آنجا که میدانیم پنج فیلم صامت براساس نمایشنامه شکسپیر ساخته شده که متأسفانه سه فیلم از این مجموعه تاکنون به دست نیامده.
نخستین اجرای سینمایی ریچارد سوم، در سال ۱۹۰۸ در کمپانی امریکایی ویتاگراف ساخته شد. این فیلمِ یک حلقهای که طول زمانش فقط ده دقیقه بود متأسفانه گم شده و اطلاعات ما درباره آن از منابع دستدوم است. این فیلم هفده صحنه داشت که همگی، جدا از نبرد باسورث، در استودیو برداشته شده بود. با توجه به امکانات فنی آن سالها و زمان کوتاه فیلم میتوان گفت که در این فیلم همهچیز بسیار ساده شده بود.
اجرای سینمایی دیگر که در سال ۱۹۱۱ در انگلستان و در مؤسسهای انگلیسی ساخته شد، خوشبختانه امروز موجود است. کارگردان این فیلم فرانک بنسن بود که از نامدارترین شکسپیرشناسان دوران خود بهشمار میرفت. بنسن ساخت فیلم ریچارد سوم را در سال ۱۹۱۰ در استراتفورد آغاز کرد. این فیلم یک حلقه دارد و زمان آن بیستوسه دقیقه است. مرکب از هفده صحنه است که سیزده صحنه آن از ریچارد سوم برگرفته شده و دو صحنه از قسمت سوم نمایشنامه هنری ششم. دو صحنه دیگر براساس نمایشنامه ریچارد سوم نوشته شکسپیر نیست. از این دو صحنه یکی ریچارد را نشان میدهد که تاج از سر ادوارد، برادرزادهاش، برمیدارد و صحنه دیگر لرد هستینگز را در برابر ملکه الیزابت و شاهزاده ادوارد نشان میدهد.
اجرای سینمایی دیگر با عنوان زندگی و مرگ شاه ریچارد سوم، در سال ۱۹۱۲ به کارگردانی فردریک وارد ساخته شد. این فیلم شامل هفتاد و هفت صحنه است و، برخلاف همه فیلمهای قبلی، خارج از استودیو ساخته شده است. بنابر تبلیغاتی که در زمان نمایش فیلم منتشر شد، ۱۵۰۰ بازیگر و ۲۰۰ اسب در این فیلم به کار گرفته شده بود. نقشِ شخصیت اصلی فیلم را فردریک وارْد بازی میکرد که از شانزده سالگی بر صحنه تئاتر رفته بود و شکسپیرینی محبوب بود و بارها نقش ریچارد را بازی کرده بود. زمانی که این فیلم در ایالات متحد بر پرده رفت، وارْد خود تمام مدت حضور داشت و پیش از نمایش فیلم درباره این متن سخن میگفت و نیز قطعاتی از متن شکسپیر را قرائت میکرد. طول زمانی این فیلم دوبرابر فیلمهای قبلی بود.
نخستین فیلم ناطق، براساس نمایشنامه ریچارد سوم، در ۱۹۵۵ ساخته شد. کارگردان این فیلم هنرپیشه و کارگردان معروف انگلستان، لارنس اولیویه بود که خود نقش ریچارد را نیز برعهده داشت. تصویری که اولیویه از ریچارد ترسیم کرده سالها سرمشق کسانی بود که این نمایشنامه را اجرا کردند. این فیلم اعتبار بسیار برای اولیویه به ارمغان آورد زیرا «نمایشنامهای کلاسیک را چنان بر پرده سینما برده بود که فیلم خود به اثری کلاسیک در سینما بدل شد.» خوشبختانه این فیلم هنوز در دسترس است.
فیلم دیگری نیز با عنوان در جستجوی ریچارد، با شرکت ال پاچینو و به کارگردانی خود او در سال ۱۹۹۶ ساخته شد. این فیلم بیشتر درباره ساختن فیلمی براساس ریچارد سوم است و فقط صحنههایی از این متن را با بازی استادانه ال پاچینو نشان میدهد. درواقع شرحی است از تلاش کارگردان برای راهبردن به شخصیت ریچارد و آنگاه تصویرکردن او بر پرده سینما.
در سال ۱۹۹۵ ریچارد لانکرِین فیلمی با عنوان ریچارد سوم کارگردانی کرد. در این فیلم ایان مککلن نقش ریچارد را بازی میکرد. مککلن چهار سال قبل از ساختن این فیلم، ریچارد سوم را بر صحنه تئاتر برده بود. کارگردان این اجرا ریچارد ایر بود. این فیلم ظاهرا برداشت مدرنی از این نمایشنامه است.
در سال ۲۰۰۷ فیلمی به کارگردانی اسکات ام. اندرسن به نمایش درآمد که نقش ریچارد نیز با خود او بود. در سال ۲۰۱۶ سریالی تلویزیونی با عنوان تاج پوک ساخته شد که قسمت سوم آن ریچارد سوم بود و کارگردان آن دومینیک کوک.
علاوه بر این میتوان به سریالی تلویزیونی با عنوان جنگ گلها اشاره کرد که با بازی اشخاص معتبری چون مایکل باگدانُف و مایکل پنینگتن ساخته شده. قسمتهایی از این مجموعه با عنوان ریچارد سوم و درباره اوست.
همچنین فیلم تلویزیونی تراژدی ریچارد سوم که در سال ۱۹۸۳ به کارگردانی جین هاول برای بیبیسی ساخته شده است.
خواندن کتاب ریچارد سوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای شکسپیر و نمایشنامههای کلاسیک ادبیات جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ریچارد سوم
«ریچارد: حالیا زمستان ناخشنودی ما در پرتو این خورشید یورک به تابستانی بشکوه بدل شدهست و ابرهای تیره غرّان فراز سر خاندان ما به ژرفای اقیانوس فرو رفتهاند.
اکنون پیشانی ما به گلتاج پیروزی آراسته است و حربههای فرسودهمان به یادگار به دیوار آویخته.
شبیخون بیامانمان به دیدارهای شاد و لشکرنماییهای هولآورمان به رقصی موزون جای پرداخته است.
جنگ دژمسیما آژنگِ پیشانی باز کرده و دیگر بر نریان خفتانپوش نمینشیند تا لرزه بر جان دشمن جبون اندازد.
بل هماهنگ با نوای دلنشین عود چمانچمان به خوابگاه بانوان میشتابد.
من اما به بالا نه چنانم که درخور پایکوبی باشم و به سیما نه آنکه در آیینه مجیز خویش بگویم.
آری، من که نقشی ناخوش خوردهام و از کرّ و فرّ عشق بهرهای نبردهام تا پیشپیش ِ پریرویانِ عشوهگر بخرامم، من که از بالایی بهاندام بینصیب ماندهام و به اغوای این طبیعت ترفندباز کژسان و ناتمام و پسرانده نابهنگام نیمساخته به این سرای سپنج فرو افتادهام، من که چندان کژپای و نابهنجارم که چون لنگلنگان از کنار سگان بگذرم به عوعو میافتند، باری، در این عیش و نوش صلح که نواسازی نیلبکها را درخور است خاطری چنان شاد ندارم که وقت به یاوه بگذرانم و جز اینام کاری نیست که تماشاگر سایه خود در آفتاب باشم و در پیکر کژسانِ خود نظاره کنم.
پس، حال که سزاوار عاشقی نیستم تا مجلسآرای این ایام خوشگویی باشم برآنم که در شرارت داو تمام بگذارم و از سرور عاطل این روزها بیزاری بجویم.
به پیشگوییهای مستانه و تهمتها و غیببینیها دسیسهها چیده و تمهیدهای خطرخیز برگزیدهام تا میان برادرم، کلرنس، و شاه بذر کینهای بیامان بیفشانم و اگر شاه ادوارد چندان که من زیرک و دروغزن و خیانتپیشهام راستکار و عادل باشد هم امروز کلرنس میباید به حبس اندر شود و این پیامد آن پیشگویی که گفتهاند «ج» نامی کشنده جانشین ادوارد خواهد بود.
هان ای خیالات من به سینه پنهان شوید اینک کلرنس که میآید.
کلرنس با نگهبانان و برکنبری وارد میشود.
هان برادر! روز بر تو خوشباد این نگهبانان مسلح که در رکاب جناب شمایند به چه کار آمدهاند؟
کلرنس: اعلیحضرت که سخت پیجوی سلامت من است این ملازمان را فرموده تا مرا به برج لندن رهنمون بشوند.
ریچارد: به کدام جرم؟
کلرنس: جرمم این که جورجام.
ریچارد: شگفتا! این خطا بر تو نباید نوشت.
اعلیحضرت میبایست پدرخواندهات را به این جرم فرو میگرفت.
لیک، بسا که شاه بر آن است که تو بار دیگر در برج غسل تعمید ببینی.
اما براستی کلرنس چه پیش آمدهست؟
میتوانی بگویی؟
کلرنس: آری ریچارد، هرگاه که دانستم.
اما باید اعتراف کنم که هنوز نمیدانم.
اینقدر خبر دارم که ایشان گوش به پیشگوییها و خوابها دارد و از جدول الفبا حرف «ج» را برگرفته و میگوید ساحری به ایشان گفته که زادهاش به دست «ج» نامی از میراث خود بینصیب خواهد ماند.
و از آنجا که نام من، جورج، با «ج» آغاز میشود پیش خود پنداشته که من آن مَردم.
باری، هرچه هست، خیالهای کودکانهای از این دست ایشان را بر آن داشته تا امروز مرا به بند کشد.
ریچارد: آری چنین میشود آنگاه که مردان زمام خود به زنان بسپرند.
این نه پادشاه است که تو را به برج میفرستد آری، کلرنس، این بانو گری است که او را فریفته تا چنین تند و تیز بتازد.»
حجم
۱۳۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۱۳۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
حروف چینی و صفحه آرایی بسیار بد بهم ریخته. این متن نمایشنامه است. وقتی شخصیتی در حال صحبت است حداقل باید دو نقطه جلوی اسم گذاشته شود. فاصله ای بین پرده ها و صحنه ها گذاشته شود. جمله ها منقطع نباشند.