کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان
معرفی کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان
کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان نوشتهٔ برتولت برشت و آلفرد دوبلین و رلف هخهوت و ترجمهٔ محمود حدادی است. نشر افق این دو داستان و یک نمایشنامهٔ اقتباسی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان
کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان (Brecht, Die Antigone des Sophokles) برابر با یک مجموعه است. این مجموعه با شرح مفهوم تراژدی از دید «هُلدَرلین» آغاز شده است؛ سپس نمایشنامهٔ «آنتیگونه» به قلم برتولت برشت آمده و در ادامه، دو داستان از آلفرد دوبلین و رلف هخهوت. کتاب «آنتیگونه و دو داستان» ترکیبی است از برداشت برتولت برشت از آنتیگونۀ سوفوکل بر اساس ترجمۀ «فریدریش هولدرلین» از این تراژدی یونانی، بههمراه دو داستان دیگر از دو نویسندهٔ دیگرِ یادشده. برتولت برشت آنتیگونه را به قرن بیستم میلادی آورد، تن شخصیتهایش لباسهای مدرن پوشاند و به کرئون، هیبتی همچون دیکتاتورهای نازی بخشید. همهچیز در جنگ جهانی دوم میگذشت؛ این نویسندهٔ مشهور آلمانی همچنین تغییراتی در متن ترجمۀ هولدرین ایجاد کرد تا مفاهیم ارسطویی درام را به نقد بکشد و تئاتری خلق کند که مد نظر خودش بود؛ زدودنِ کاتارسیس از رنجِ شخصیتها؛ برای اینکه تماشاگر بتواند ورای احساسات حزنآلود، دربارۀ آنچه بر صحنه میبیند تفکر انتقادی داشته باشد.
«آنتیگونه» اثر جاودان نمایشنامهنویس یونانی، «سوفکلس» یا «سوفوکل» (حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد) و یک تراژدی تمامعیار است. گفته شده است که سه روایت از آنتیگونه در یونان باستان وجود داشته، اما آنچه به جا مانده، تراژدی سوفوکل است که تفاوتهایی با روایت «ائوریپیدس» دارد. طبق روایت سوفوکل، آنتیگونه دختر «اویدیپوس» (شاه تِبِس یا تِبای) و «یوکاستا» یا «اپیکاسته» بود. آنتیگونه خواهر «اتئوکلس» و «پولونیکس» و «ایسمنه» بود. پدر، پس از گناهی ناخواستهْ تن به تبعید میدهد؛ گرچه «کرئون»، دایی آنتیگونه از او میخواهد مدتی سفر را به تعویق بیندازد. آنتیگونه همراه با اویدیپوس میروند تا به حریم مقدس «پوسئیدون» در کولونوس میرسند. کرئون که پیشتر آنتیگونه را به عقد پسر خود، «هایمون» درآورده بود، بهدنبال آنها میرود و خبر میدهد که در غیبت پدر، دو پسر ادعای تاجوتخت کردهاند و... .
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و نمایشی کهن و معاصر جهان و قالب داستان و نمایشنامهٔ اقتباسی پیشنهاد میکنیم.
درباره برتولت برشت
اویگن برتولد فریدریش برشت در ۱۰ فوریهٔ ۱۸۹۸ در آگسبورگِ آلمان به دنیا آمد. او نویسنده، کارگردان و نظریهپرداز نامدار و معاصر آلمانی است. برتولت برشت در کودکی با کتاب مقدس آشنا شد. این آشنایی تأثیری همیشگی بر قلم او گذاشت. ۱۶ساله بود که آتش جنگ جهانی اول شعلهور شد. کمی بعد مقالهای ضدّجنگ نوشت و تا مرز اخراج از مدرسه پیش رفت. از سال ۱۹۱۶ مقالات برشت با نام جدید «برت برشت» منتشر شد. او در سال ۱۹۱۷ پیش از آن که بهعنوان سرباز به خدمت ارتش درآید، به توصیهٔ پدرش دورهٔ پزشکی دانشگاه مونیخ را آغاز کرد تا بهاینوسیله از جنگ دور بماند. در همین زمان بود که درام را نزد «آرتور کوتشر» آموخت. برشت پس از بازگشت به آگسبورگ در پاییز ۱۹۱۸ به ارتش فراخوانده شد؛ در قامت یک نیروی درمانگر پا به میدان جنگ گذاشت؛ جنگی که یک ماه پس از حضور برشت به پایان رسید. برشت در سال ۱۹۱۷ رابطهای عاطفی را با معشوقهاش «پائولا» آغاز کرد؛ فرزندش فرانک از این رابطه متولد شد. فرانک در جنگ جهانی دوم در جبههٔ شرقی و درحالیکه برای نازیها میجنگید، کشته شد.
برتولت برشت کار هنری خود را با ایفای نقش در نمایشهای کوچک آغاز کرد. نخستین نمایشنامهٔ او «بَعَل» نام داشت که آن را در ۲۰سالگی و تحتتأثیر مکتب ادبی اکسپرسیونیسم نوشت. بعل شاعری جوان و بیاهمیت نسبت به قراردادهای کهن اخلاقی و اجتماعی است که در پی ارضای تمایلات درونی خود هیچ مرزی نمیشناسد؛ شخصیتی که صبغهٔ فکر برتولت برشت را میتوان در سیمای او دید. «آوای طبل در شب» دومین نمایشنامهٔ برشت است که آن را بین سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ نوشت. این نمایشنامه نیز از اکسپرسیونیسم «ارنست تولر» و «گئورگ تایزر» تأثیر گرفته است. سومین نمایشنامهٔ او نیز «در جنگل شهر» نام داشت. برشت برای این ۳ نمایشنامهٔ اولش جایزهٔ معتبر کلایست را دریافت کرد. «آدم آدم است» نمایشنامهٔ مهم دیگری از برتولت برشت است. او برای اولینبار در این اثر از سبک ابداعیاش در تئاتر پردهبرداری کرد. ویژگی مهم این نوع نمایش «فاصلهگذاری» است؛ جاییکه ویژگیهای ذاتی نمایش نهتنها کمرنگ نشده، که تقویت نیز میشود. برتولت برشت نوشتن این نمایشنامه را در سال ۱۹۲۶ به پایان رساند. او در سال ۱۹۲۶ «اپرای سه پولی» را با اقتباس از اپرای بالهٔ «پول گدایان» از جان گی آفرید. اپرای دوم او «عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی» نام داشت که اولینبار در قالب نمایش کمدی موزیکال «ماهاگونی» به صحنه رفت.
نمایشنامههای دیگر برشت عبارت هستند از نمایشنامهٔ آموزشی «بادنی»، «ژان مقدس کشتارگاهها»، «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه»، «تدبیر»، «مادر»، «استثنا و قاعده»، «مقدسین و مقدسان»، «کلهگردها و کلهتیزها»، «ترس و نکبت رایش سوم»، «تفنگهای بانو کارار»، «ننه دلاور و فرزندانش»، «زندگی گالیله»، «انسان خوب سهچوان»، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی»، «صعود محتاطانه آرتورو اوی»، «داستان سیمون ماشار»، «شوایک در جنگ جهانی دوم»، «دایرهٔ گچی قفقازی»، «روزهای کمون» و... . کتاب «جلادان هم میمیرند» نیز از آثار این نویسنده است که در سال ۱۹۴۳ با کارگردانی فریتس لانگ بهصورت فیلم سینمایی ساخته شد؛ همچنین او در کتاب «درباره تئاتر» درمورد نظریهاش (تئاتر حماسی یا اِپیک) توضیح داده است. برتولت برشت که در سالهای واپسین عمرش شعر معروف «مرثیههای باکوف» را سرود در ۱۴ اوت ۱۹۵۶ بر اثر عارضهٔ قلبی در برلین درگذشت.
درباره محمود حدادی
محمود حدادی در سال ۱۳۲۶ در قزوین به دنیا آمد است. او تحصیل دبستانی را در همین شهر، در رشتهٔ ادبیات گذراند و درس دانشگاهی را هم در شهر برلین در رشتهٔ ادبیات آلمانی. نخستین ترجمهٔ حدادی رمان «زیردست» اثر «هاینریش مان» بود که در سال ۱۳۶۳ منتشر شد. او ازآنپس بیش از ۳۰ اثر از نویسندگان آلمانی به فارسی برگردانده است. از ترجمههای او میتوان به این فهرست اشاره کرد: «دیوان غربی - شرقی»، «فاوست»، «رنجهای وِرترِ جوان»، «هرمان و دورته» از گوته، «مرگ در ونیز»، «پیشخدمت و شعبدهباز» از توماس مان، «فرشتهٔ آبی»، «عروسی خونین پاریس» از هاینریش مان، شرحی بر دیوان گوته با عنوان «دیدار غرب و شرق در هجرت گوته»، «آنچه میماند و سکونت شاعرانه»، دو مجموعه از اشعار «هلدرلین»، «هزارتو»، «خاطرهنگاری» فریدریش دورنمات، «پیر مقدس»، مجموعه داستانهای «مرگ پوتیا»، «از نگاه جنون»، «رنگهای کودکی»، «کافکا»، «مختصر و مفید» و «سخن در حضور».
بخشی از کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان
«... دکتر بکر چارهای نداشت. جمیع کلاس آشکارا توطئه کرده بود میدان به مقایسهٔ آنتیگونه با شاهزاده فون هومبورگ ندهد. شاگرداول در جواب توضیحات این دبیر، خونسرد و لاقید، درآمد که «خب، این قصه یونانی است. ربطش به ما چه که بخواهیم دربارهاش بحث کنیم؟ برای ما بیگانه است موضوعش، خارجی! اصلی که برای ما آلمانیها اصل اول است و میماند و باید بماند وطن است، آنهم مطلق و بیچونوچرا! سازش در این اصل جایی ندارد.»
بکر به این شاگرداولِ ظریف و باهوش نگاه کرد. آقاپسر تودار بود و احساسی بروز نمیداد. از نسلی بود که هیچچیز یاد نگرفته بود. کی میشد که یاد بگیرند اینها و بهبهای چه تجربهای؟ کارد باید تا کجا در این گوشت میبُرید تا درد محسوس میشد؟ بکر، بیاینکه بداند چرا، صحبت را به سر جنگ برد، بر سر بیان دید و تجربهٔ خودش:
«بیایید یک مثالِ عملی بزنیم. هیچیک از ما، که ۱۹۱۴ به جبهه رفتیم، نپرسید خدمت سربازی قانون خداست یا فرمان دولت، درست مثل ۱۸۱۳. شاه فراخوان داد و همه آمدند، همه از دم. ما مرد بودیم، سوگند وفاداری خورده بودیم و به زیر پرچم رفتیم. هیچیک از آنها که من میشناختم، هیچکدامشان، حتی یک بار از دولت، از دولت خودمان، انتقاد نکرد و با تکیه بر یک بینشِ فردی از آن فاصله نگرفت؛ هیچیکشان در نثارِ جان در راهِ آن تردیدی نشان نداد.»
کلاس ساکت بود. یک نفر پا به زمین کوفت. بهدنبال آن کل کلاس یکپارچه طبالی گرفت.
«... ما اطاعت کردیم. نقیض اطاعت، یعنی فرد رودررو با دولت، چیزی است که در صلح استمرار دارد و باید هم داشته باشد، چونکه ما پایه و بدنهٔ کشور و دولتیم، ولی شما موقع بروز جنگ باید در چندوچون رابطهٔ خود و دولت دیدی کاملاً روشن داشته باشید اگر که میخواهید بدانید من بههوای چه مقصودی جانم را در راه آن میدهم.»
بکر حال با نگاهش به صفحهٔ میز استادی صدا را کاملاً پایین آورد. برای اولین بار مؤمنی بود در جمع کافران، پس ناچار از اعتراف به ایمان، حتی اگر کارش به شهادت میکشید:
«افتادن به دست خدایی زنده چیز وحشتناکی است. همین جنگِ اخیر هم گواهی دیگر بر آن. ما در آلمان موقعیت معرکهای داشتیم. به این اعتبار بود که پا به جنگ گذاشتیم و تمامی قدرت، تمامی اراده و دانشمان را به کار گرفتیم و باوجوداین درهم شکستیم، آنهم جمعی. در این شرایط، بیهوده است و شرمآور این که در داخل و خارج دنبال جنایتکارانِ جنگی میگردند. اینجا و آنجا میخوانیم دشمنانِ آن روزهای ما فهرستی تهیه میکنند از نام مردانی که مثلاً مقصران اصلی جنگ بودهاند. ولی همهٔ ما، پیر و جوان، آنهایی که امروز هستند یا که پیش از جنگ بودند و به جنگ رفتند، در هر دو طرف، مقصرند. همه به جنگ رفتند، کل ملت، و مجازات شدند.»
اِشتروتِر بلند سینه صاف کرد و در لحظهٔ مکثِ بکر سبُک و راحت انداخت: «بنا به فرمایش شما تقصیرشان چه بوده است؟!»
دیگرشاگردان، که ته دلشان تا حدی خالی شده بود، سر تأیید تکان دادند: «بله، بفرمایید تقصیرشان چه بوده است آنها؟!»
بکر گفت: «رسیدیم به آن پرسش که ابهام دارد. شما مجازات را میبینید، چون فلاکت عیانتر از آن است که جای انکار بگذارد. اما اگر بروید و بررسی کنید، هیچکس تقصیری مشخص و معین ندارد. همانطور که ادیپوس هم گناه مشخصی نداشت. بااینحال یک چیزی، مرجعی بالاتر از ما، حکم خودش را صادر میکند.»»
حجم
۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه