معرفی کتاب افول
کتاب افول نوشتهٔ اکبر رادی است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این نمایشنامه در سال ۱۳۴۲ نوشته شده و نخستینبار در سال ۱۳۴۹ به نمایش درآمده است.
درباره کتاب افول
کتاب افول حکایتی از مهندس «جهانگیر معراج» است که در دامن خانوادهٔ یک مالک جا میگزیند تا در محدودهٔ امکانات خود و محیط محدود روستا به دگرگونیهایی در زمینهٔ زندگانی گیلهمردها دست بزند. شخصیتهای این نمایشنامهٔ پنجپردهای «جهانگیر معراج: مهندس کشاورزی»، «مِرسده معراج: همسر او»، «عماد فَشخامی: مالک»، «فرنگیس فشخامی: دختر او»، «غلامعلی کَسمایی: مالک»، «فرخ کسمایی: برادرزادهٔ او»، «دکتر شبا: پزشک ده»، «تق میلانی: مدیر مدرسه»، «هادی آریا: آموزگار»، «گداخان: زارع»، «میرآقا: پستچی»، «کوکب: خدمتکار»، «کاسعلی: مرد مضروب» و مادر مرد مضروب، هستند و مکان نمایش، نارستان، روستایی در گیلان است.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب افول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به آثار اکبر رادی پیشنهاد میکنیم.
درباره اکبر رادی
اکبر رادی در ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در رشت به دنیا آمد. در سال ۱۳۲۹ بعد از ورشکستگی پدرش، به تهران مهاجرت کردند. او در دانشگاه تهران در رشتهٔ علوم اجتماعی تحصیل کرد و پس از گذراندن دورههای تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت و ادبیات نمایشی را در دانشگاه تهران تدریس کرد. اکبر رادی نخستین نمایشنامهٔ خود را به نام «روزنهٔ آبی» در سال ۱۳۳۸ نوشت. هرچند انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید، توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. چند سال بعد در سال ۱۳۴۷ یکی از مهمترین نمایشنامههای دههٔ ۱۳۴۰ ایران با عنوان «ارثیهٔ ایرانی» به قلم او منتشر شد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایههای فرهنگ عامه بوده است؛ یعنی کاملاً متناسب با شخصیتهایی که میآفرید. از میان معروفترین کارهای این هنرمند میتوان به «خانمچه و مهتابی»، «جاده»، «دستی از دور»، «نامههای همشهری»، «انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیدهٔ سوم»، «صیادان»، «مرگ در پاییز»، «لبخند باشکوه آقای گیل»، «پلکان»، «تانگوی تخممرغ داغ»، «آمیزقلمدون» و... اشاره کرد. اکبر رادی، این نمایشنامهنویس ایرانی در ۵ دی ۱۳۸۶ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب افول
«عماد: آهای گداخان... گدای پدرسوخته...
گداخان و کوکب یکی از طریق پله و دیگری از اتاق راست وارد میشوند.
عماد: ماشین دم جادهس؟
گداخان: بله ارباب.
عماد: همچی قِرقی بدو خونه اسباب زندگی تو جمع کن.
گداخان: (جا خورده.) چشم ارباب.
کوکب: پس من چی؟ من چی؟
عماد: تو هم برو عصا و کلاه منو بیار.
گداخان و کوکب از راهی که آمده بودند، به همان سرعت برمیگردند. عماد چترش را از کنار نرده برمیدارد و از روی شانه نگاهی به مرسده میاندازد. مرسده با رقتی ناشی از دلجویی یکی دو قدم سمت او میآید؛ ولی عماد با چهرهای درهم کشیده و خشن که هیجان درونی خود را زیر آن مخفی کرده است، رویش را برمیگرداند و زیر لب میغرد.
عماد: میلانی ناجنس، آخر نیشتو فرو کردی!
و چترش را باز میکند و سخت و کلافه از پله پایین میرود. جهانگیر و مرسده و شبان هنوز از حیرت آنچه پیش آمده، خارج نشدهاند. صدای طبل و سنج و فریادهای مذهبی از دور. کوکب با عصا و کلاه و یک بقچه تند وارد میشود. بالای پله که میرسد، ایست میکند و با حالتی حقشناس و شرمآلود به مرسده و جهانگیر چشم میدوزد. لبانش برای خداحافظی مختصر تکانی میخورد، و ناگهان به سوی مرسده میآید، دست او را میگیرد و با اشتیاق فراوان میبوسد؛ سپس درحالیکه بغض بیخ گلویش را گرفته است، سرش را پایین میاندازد و به سرعت خارج میشود. شبان پشت میز مینشیند و سرش را خسته و دردناک روی دستها تکیه میدهد... اینک فرنگیس از اتاق راست بیرون آمده است.»
حجم
۸۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۸۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه