معرفی کتاب گردن کلفت راه پله
کتاب گردنکلفت راهپله نوشته جو اورتن و با ترجمه علی دلیر، یکی از آثار شاخص در حوزهی نمایشنامه و ادبیات نمایشی معاصر است. این نمایشنامه که توسط نشر قطره منتشر شده، نمونهای از طنز تلخ و نگاه انتقادی اورتن به جامعهی بریتانیا در دهههای میانی قرن بیستم را به تصویر میکشد. جو اورتن، نمایشنامهنویس بریتانیایی، با زبانی تند و بیپرده و ساختار روایی خاص خود، به سراغ موضوعاتی چون فروپاشی ارزشهای اخلاقی، بحران هویت، و روابط پیچیدهی انسانی رفته است. گردنکلفت راهپله با شخصیتپردازیهای قوی و دیالوگهای تیز، فضایی پرتنش و در عین حال طنزآمیز خلق میکند که همزمان هم سرگرمکننده و هم تأملبرانگیز است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گردن کلفت راه پله
گردنکلفت راهپله، نمایشنامهای از جو اورتن، با ترجمهی علی دلیر، اثری است که در بستر تئاتر بریتانیا جایگاه ویژهای یافته است. این نمایشنامه نخستین بار در قالب نمایش رادیویی و سپس روی صحنه اجرا شد و بهواسطهی طنز سیاه و نگاه انتقادیاش به جامعه، توجه بسیاری را جلب کرد. اورتن در این اثر، با بهرهگیری از دیالوگهای تند و موقعیتهای غیرمنتظره، روابط انسانی را در فضایی بسته و پرتنش به تصویر کشیده است.
داستان حول محور یک زوج و ورود مردی غریبه به خانهی آنها شکل میگیرد و به تدریج لایههای پنهان شخصیتها و گذشتهی آنها آشکار میشود. نمایشنامه با طنزی گزنده، به موضوعاتی چون بیاعتمادی، خشونت پنهان، بحران هویت و فروپاشی ارزشهای سنتی میپردازد. سبک نگارش اورتن، با ترکیب زبان محاوره و اصطلاحات روزمره، فضایی واقعگرایانه و در عین حال هجوآمیز ایجاد کرده است. این اثر نهتنها بازتابی از جامعهی زمان خود است، بلکه بهواسطهی مضامین جهانشمولش، همچنان برای مخاطبان امروز نیز قابل تأمل است.
خلاصه کتاب گردن کلفت راه پله
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
نمایشنامه با صحنهای ساده در آشپزخانهی یک آپارتمان آغاز میشود؛ جویس و مایک، زوجی با گذشتهای پرابهام، درگیر روزمرگی و گفتوگوهای تلخ و طنزآمیز هستند. ورود ویلسون، مردی غریبه که به بهانهی اجارهی اتاق وارد خانه میشود، آرامش ظاهری این زوج را برهم میزند. ویلسون با رفتارهای مرموز و صحبتهایی دربارهی برادرش که بهطرزی مشکوک کشته شده، فضای خانه را متشنج میکند. جویس که از تنهایی و ناامنی رنج میبرد، بهتدریج درگیر بازی روانی ویلسون میشود و مایک نیز با گذشتهی مبهم خود و اتهاماتی که به او وارد میشود، دستوپنجه نرم میکند.
در طول نمایش، روابط میان این سه نفر پیچیدهتر میشود؛ سوءظن، تهدید، حسادت و خشونت به اوج میرسد و مرز میان قربانی و متهم بارها جابهجا میشود. در نهایت، تنشها به نقطهی انفجار میرسد و حادثهای تراژیک رقم میخورد که سرنوشت شخصیتها را بهکلی تغییر میدهد. اورتن با طنز تلخ و دیالوگهای تیز، پوچی، بیپناهی و بحران اخلاقی را در جامعهی مدرن به تصویر کشیده است.
چرا باید کتاب گردن کلفت راه پله را بخوانیم؟
گردنکلفت راهپله با طنز سیاه و ساختار روایی غیرمنتظره، تجربهای متفاوت از نمایشنامهخوانی ارائه میدهد. این اثر با پرداختن به موضوعاتی چون فروپاشی ارزشهای اخلاقی، بحران هویت و روابط پیچیدهی انسانی، مخاطب را به تفکر دربارهی مرزهای خیر و شر و نقش جامعه در شکلگیری رفتارهای فردی و جمعی وامیدارد. دیالوگهای تند و موقعیتهای پرتنش، فضایی خلق کردهاند که همزمان هم سرگرمکننده و هم چالشبرانگیز است. خواندن این کتاب فرصتی است برای مواجهه با لایههای پنهان خشونت، بیاعتمادی و پوچی در زندگی روزمره، آن هم در قالب طنزی گزنده و بیرحم.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان نمایشنامه، دوستداران طنز تلخ و کسانی که دغدغهی شناخت روابط انسانی، بحران هویت و نقد اجتماعی دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران تئاتر و ادبیات نمایشی، اثری قابل توجه است.
درباره جو اورتن
جو اورتن با نام کامل جان کینگزلی اورتون (John Kingsley Orton) در روز اول ژانویهی ۱۹۳۳ در شهر لِیستر انگلستان به دنیا آمد؛ پسری از طبقهی کارگر که زیر لایهای از طنز تند و روحیهی سرکش، نیرویی داشت که بعدها دنیای ادبمدارِ تئاتر بریتانیا را زیر و رو کرد. او در خانهای ساده در یکی از محلههای کارگری بزرگ شد و خیلی زود آموخت که خنده میتواند هم سپر باشد و هم اعتراض.
در سال ۱۹۵۱، پس از دریافت بورسیه برای تحصیل در آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک (RADA) در لندن، پا به دنیایی تازه گذاشت. در آنجا با کنت هالیوِل آشنا شد، دانشجویی مسنتر که شریک فکری، همکار خلاق و بعدها معشوق او شد. این دو سالها با هم نوشتند، از رمان گرفته تا نمایشنامه، اما هیچ ناشری حاضر به چاپ آثارشان نبود. سرخوردگیشان در نهایت به شکلی عجیب بروز کرد: شروع کردند به دستکاری و نقاشی روی جلد و صفحات کتابهای کتابخانهی عمومی؛ کاری که برایشان شش ماه زندان در پی داشت. اما همان زندان، نقطهی تولد صدای شخصی اورتن شد؛ صدایی بیپروا و طغیانگر. اولین موفقیت بزرگش در ۱۹۶۴ با نمایشنامهی «پذیرایی از آقای اسلون» (Entertaining Mr. Sloane) رقم خورد؛ داستانی سیاه و طنزآمیز از شهوت، قدرت و فریب در دل یک خانوادهی معمولی انگلیسی. منتقدان هم شوکه شدند و هم مجذوب؛ دیالوگهای تیز و برخورد بیپردهاش با ریاکاری و میل جنسی، چهرهای تازه و خطرناک از تئاتر ارائه داد. او سال بعد با نمایشنامهی «غنیمت» (Loot) بازگشت؛ فاجعهنمایی سراسر آشوب دربارهی سرقت بانک، جنازهای در کمد، و پلیسی که بیش از عدالت، دلنگران ظاهر ادبمدار جامعه است. زیر این شوخیهای تند، طنزی تلخ دربارهی فروپاشی اخلاقی جامعهی بریتانیا نهفته بود. این اثر جایزهی بهترین نمایش سال از روزنامهی Evening Standard را برایش به ارمغان آورد و اورتن را به «پسر شرور» تئاتر انگلستان بدل کرد.
آخرین نمایشنامهاش، «آنچه پیشخدمت دید» (What the Butler Saw)، درست پیش از مرگش نوشته شد؛ کمدیای بیرحمانه و پرانرژی که روانپزشکی، اقتدار و سرکوب جنسی را به سخره میگیرد. این نمایش در سال ۱۹۶۹، دو سال پس از مرگ او، اجرا شد و امروز آن را شاهکارش میدانند؛ نمونهای کامل از آنچه منتقدان «اورتنگونه» (Ortonesque) مینامند: کمدی سیاهی که میان خنده و فاجعه میرقصد و پوچی و قساوتِ پشت ظواهر آراستهی جامعه را آشکار میسازد. اما صعود سریع اورتن به ناگاه متوقف شد. در ۹ اوت ۱۹۶۷، در اوج شهرت، به دست کنت هالیوِل در آپارتمانشان در ایزلینگتون به قتل رسید و هالیوِل نیز بلافاصله خودکشی کرد. اورتن تنها ۳۴ سال داشت. در طول چند سال کوتاه، جو اورتن چهرهی تئاتر مدرن بریتانیا را دگرگون کرد. آثارش نقاب آداب و احترام اجتماعی را برداشت و حرص، سرکوب و پوچی زیر آن را نمایان ساخت. با طنزی گزنده و صداقتی بیپروا، صحنه را به جایی تبدیل کرد که در آن رسوایی با حقیقت و خنده با عصیان درهم میآمیزند.
بخشی از کتاب گردن کلفت راه پله
«جویس: امروز قرار داری؟ مایک: آره. باید ساعت یازده ایستگاه کینگز کراس باشم. با یه بابایی تو توالت قرار ملاقات دارم. مایک وسایل اصلاحش را جمع میکند. جویس: جاهای جالبی میری همیشه. قراره با ون بری؟ مایک پاپیون آمادهای را میزند. مایک: نه. هنوز تو تعمیرگاهه. جویس سینی را بهسمت سینک میبرد، ظرفها را داخل کاسهای میگذارد و روی آنها آب میریزد. جویس: (دستکشهای ظرفشویی را میپوشد.) دیروز کجا رفته بودی؟ مایک: رفتم پیش میکی پیرس. یه پیام داشتم که باید میرسوندم. با یه یارویی که دستگاه ماساژ برقی میفروشه صحبت کردم. واسهم یه ساندویچ ژامبون خرید. به نظر میآد فراریه. خودش دقیقاً این رو نگفت... (چشمکی میزند.) ولی من فهمیدم. جویس: تحتتعقیبه؟ مایک: فکر نکنم اگه شرکتش بفهمه چی به چیه، دیگه پول بیمه رو بده. جویس: نه. جویس سرگرم شستن ظرفها میشود. مایک کتش را میپوشد. جویس: زندگی تو جالبتر از زندگی منه. مایک: اما سخته. جویس: بااینحال، هنوز هم خوشقیافهای. مایک: آره. خیلی جذابم. هنوز هم میتونم دل خانومها رو بلرزونم.»
حجم
۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه

