دانلود و خرید کتاب سرخ و سیاه استاندال (ماری آنری بیل) ترجمه مهدی سحابی
تصویر جلد کتاب سرخ و سیاه

کتاب سرخ و سیاه

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سرخ و سیاه

کتاب سرخ و سیاه نوشتهٔ استاندال (ماری آنری بیل) و ترجمهٔ مهدی سحابی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان زندگی مردی جوان به نام جولین سورل است. او دانشجوی علوم دینی است و ناپلئون را تحسین می‌کند. زمانی که جولین معلم فرزندان شهردار می‌شود، زن شهردار را اغوا می‌کند و بعد از آن به پاریس می‌رود و دختری اصیل را شیفتهٔ خود می‌کند. سورل فکر می‌کند راز موفقیت، در فریبکاری است. تا زمانی که تمام نقشه‌هایش نقش بر آب می‌شوند.

درباره کتاب سرخ و سیاه

استاندال رُمان را به آینه‌ای تشبیه کرده که در جاده‌ای در حرکت است، گاهی آبی آسمان‌ها را منعکس می‌کند و گـاهی گـل و لای و چاله‌هـای جاده را... سـرخ و سیـاه، شـاهکار او، به بهترین وجـه نشـان‌دهندهی این نقـش رُمان است. آنچه در این اثر زیربناییِ ادبـیـات غرب ترسـیم می‌شود فقط سرگذشـت جوانی از آغاز قرن نوزدهم فرانسه در گرماگرم توفان‌هایی سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه انسـانی غوطـه‌ور در تاریخ است. سرخ و سیـاه شاید اولین کتابـی اسـت که شخصیتـی از تودهی مردم را در یک چشـم‌انداز پهنـاور تاریخـی، همراه با کاووش عمیـق روانی مطرح می‌کند. از همین روست که ژولین سورل، قهرمان کتاب، از یک نوجوان جـاه‌طلـب روستـازاده به یک شخصیت نـمونـهی ادبیـات جهـانی بدل شده است. همچنان که اسلوب و خواست استاندال اسـت. سرگذشت این جـوان بر زمینـه‌ای تـاریخی ترسیم می‌شـود که دقت و موشکافی نویسنـده و پایبنـدی‌اش به کمال واقعگرایی، آن را به وقایع‌نگاری نیمه مستند تاریخی شبیه می‌سازد.

ژولین سورل، قهرمان سرخ و سیاه، به معنی واقعی در تاریخ غوطه‌ور است. تاریخ چه جزئی به معنی سیاست در زمان حال زندگی‌اش و چه به معنی سرگذشت قوم و بوم او از دیرباز تا آینده‌های بعد، عنصر حیاتی و فضای زیست اوست. از این رو، شاهکار استاندال نه کتابی تاریخی، که رمانی در شرح حال انسان تاریخی است و به این عنوان اگر نه اولین اثر، دستکم یکی از اولین آثار عمده‌ای است که انسان را در این پرتو تازه و بی‌سابقه بررسی می‌کنند، از این هم بیشتر، انسان تازه را به تصویر می‌کشند.

ژولین سورل البته در فضایی زندگی می‌کند که یادآور صحنه رمان‌های تاریخی است. در این صحنه هم شخصیت‌های تاریخی، آشکارا یا در لفافه، خودشان یا با نام مستعار، حضور دارند و هم از انگیزه‌ها و فعل و انفعال‌هایی سخن می‌رود که راه به شرایط تاریخی می‌برند. جاه‌طلبی ژولین هم تصویر آرمانی شده بناپارت و هم جلوه‌های ثروت و موفقیتِ روز، اسقف‌ها و ژنرال‌ها را الگو می‌گیرد. مضمون خیال‌بافی هر روزه او، و گاهی حتی به تعبیر معروف استاندال عشق‌بازی‌اش هم سیاسی است. به‌ویژه در دوره دوم زندگی‌اش، نیمه دوم کتاب که در پاریس می‌گذرد، این بابِل قرنِ نوزدهم که «معجزه‌اش این است که عشق را هم به یک کار معمولی بدل کرده» و در آن نوآوری چیزی جُز «حفظ نشانه جلفی قرن» نیست.

این همه بدون شک سیاسی است، اغلب با رویدادهای سیاسی روز همراه و گاهی حتی به پیروی از رئالیسم نیمه مستند استاندال با آنچه ما امروزه «اخبار صفحه حوادث» می‌نامیم همراه می‌شود. ولی با یک امّای بزرگ که از قضا در همین کتاب حاضر، در جدلی بدون شک خیالی میان نویسنده و ناشر نمود می‌یابد، جدلی چند سطری که منتها تکلیف رمان و سیاست را روشن می‌کند.

ژولین سورل، انسان ۱۸۳۰، هیچ چیزش تجریدی نیست. حتی بناپارتِ آرمانی خیال‌بافی‌های جاه‌طلبانه‌اش واقعیتی ملموس دارد و حی و حاضر بر همه رویدادهای تاریخ زمان حاضر، و سیاست هر روزی‌اش، سنگینی می‌کند. از تکان‌های بنیان‌افکن انقلاب کبیر تناقض‌هایی حل نشدنی، واکنش‌هایی نامنتظر، کشمکش‌هایی سر برآورده که امواجش به همه اروپا کشیده می‌شود. 

سرچشمه سرخ و سیاه ماجرای جوانی به نام آنتوان بِرتِه است که گزارش محاکمه و سپس اعدامش در شماره‌های ۲۸ تا ۳۱ دسامبر ۱۸۲۷ اخبار دادگاه‌ها آمده. برته جوان روستازاده‌ای بود که بعد از تحصیل در مدرسه علوم دینی لله کودکان یکی از اعیان منطقه گرنوبل شد. کشمکشی با همسر این شخص موجب شد که او را از این کار برکنار کنند و پیامدهای این ماجرا به برکناری او از یک شغل لله‌گی دیگر، و اخراجش از مدرسه‌های دیگری انجامید. بعد از نامه‌نگاری بسیار بِرته سرانجام بر آن شد که زنی را که مسئول همه ناکامی‌های خودش می‌دانست بکشد و سپس خودکشی کند. این اقدام در کلیسایی صورت گرفت، بدون آنکه تیرهایش آسیب چندانی به آن زن و خودش بزند. ماجرا در دادگاه به عنوان «اقدام به قتل، توسط یک محصل مدرسه علمیه، در یک کلیسا» مطرح شد. در جوّ خشکه مقدسی شدیدی که در این سال‌ها بر فرانسه حاکم بود، جنجال و تکان شدید حاصل از چنین عنوانی بر آرای عمومی بروشنی قابل تصور است. سنگینی حکم (اعدام با گیوتین) با توجه به جراحت مختصر قربانی، شاید با توجه به این پس‌زمینه قابل توجیه باشد، و نیز اینکه متهم درخواست عفو و تجدیدنظر نکرد. به گمان ما، یکی از انگیزه‌های اصلی انتخاب این مضمون از سوی استاندال هم، همین عنوان جنجال‌انگیزی است که دقیقاً به «کپی‌برداری از طبیعت» برای «گزارش تصویر دقیقی از وضعیت فرانسه» می‌ارزیده است. یا به تعبیر ادبی و «روزنامه‌نگارانه» مورد علاقه استاندال، وقایع‌نگاری سال ۱۸۳۰ و سپس قرن نوزدهم چنان که در عنوان‌های فرعی دو فصلِ کتاب آمده.

استاندال در چند مورد درباره دو واژه سرخ و سیاه در عنوان کتاب خود توضیح داده، آنها را نماینده دودلی‌های ژولین سورل، قهرمان داستان، در یافتن الگویی برای جاه‌طلبی خود معرفی کرده است. سرخ، به نشانه رنگ غالب در اونیفورم نظامیانِ زمان داستان، نماد ارتش و سیاه، به نشانه رنگ ردای کشیش‌ها، نماد کلیساست. این دو نماد در کنار هم، در ضمن بیان‌کننده دو نیرویی‌اند که در زمان داستان، در دهه‌های اول قرن نوزدهم، بر جامعه فرانسوی حاکم بودند.

خواندن کتاب سرخ و سیاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای ادبی دنیا پیشنهاد می‌کنیم.

درباره استاندال

هانری بِیل که به نام مستعار استاندال معروف است، در سال ۱۷۸۳ در شهر گرنوبل فرانسه به دنیا آمد. در هفت‌سالگی مادرش را از دست داد و این رویداد بر او بسیار تأثیر گذاشت. نفرت از پدر و از لله محرک او در طغیان در سال‌های نوجوانی بود. به عنوان افسر سواره سبک و سپس مسئول سررشته‌داری در «جنگ‌های انقلاب کبیر» و در لشکرکشی‌های ناپلئون شرکت کرد، این وسیله‌ای شد که ایتالیا را کشف کند که عمیقاً او را تحت تأثیر قرار داد. بعد از سقوط ناپلئون در میلان ساکن شد و به نوشتن جزوه‌هایی درباره موسیقی و نقاشی پراخت. سفرنامه رم، ناپل و فلورانس (۱۸۱۷) اولین اثری است که با نام مستعار استاندال منتشر کرد. در سال ۱۸۲۲ درباره عشق را به چاپ رساند که تحلیلی عمدتاً روان‌شناسانه است. سپس، با نوشتن راسین (۱۸۲۳) و شکسپیر (۱۸۲۵) از رمانتیسم آزادی‌خواهانه دفاع کرد. در همهٔ این دوره با نوشتن مقاله‌هایی برای مطبوعات انگلیسی به گزارش رویدادهای سیاسی فرانسه و تحلیل آنها اشتغال داشت. در سال ۱۸۲۷ رمان آرمانس و در ۱۸۳۰ سرخ و سیاه را منتشر کرد. عدم استقبالِ کافی از این دو اثر و تنگدستی او را واداشت که دوباره به حرفه دیپلماتیک روی آورد و از ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۲ کنسول فرانسه در شهرهای «تریسته» و سپس «چیویتاوِکیا» در ایتالیا بود. در سال ۱۸۳۴ رمان لوسین لوون را آغاز کرد که ناتمام ماند. در یک دوره مرخصی در پاریس در سال‌های ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹ خاطرات یک توریست و سپس صومعه پارم و وقایع ایتالیا (۱۸۳۹) را منتشر کرد. در همین سال، در بازگشت به ایتالیا رُمان لامیل را آغاز کرد که ناتمام ماند. استاندال در ۱۸۴۲ درگذشت و کتاب‌های خاطرات روزانه، زندگی هانری برولار (خاطرات کودکی و نوجوانی) و خاطرات من محوری (سال‌های ۱۸۲۱ تا ۱۸۳۰) پس از مرگش از او منتشر شد. به‌رغم گمنامی نسبی و تکروی ادبی استاندال در زمان زندگی‌اش، دو کتاب سرخ و سیاه و صومعه پارم او امروزه میان بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبیات غربی جای دارند.

درباره مهدی سحابی

مهدی سحابی ۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در قزوین به دنیا آمد. او مترجم، نویسنده، روزنامه‌نگار، نقاش، مجسمه‌ساز و عکاس ایرانی بود که بیشتر به‌خاطر ترجمهٔ مجموعهٔ «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشتهٔ مارسل پروست شناخته شده است.

او به‌دلیل تسلط به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی آثاری را نه‌تنها به فارسی برگرداند بلکه از فارسی به این ۳ زبان نیز ترجمه کرد. سحابی در کنار ترجمه، گزارش و خبر، گاهی با نام مستعار «سهراب دهخدا» برای صفحهٔ فرهنگی نقد فیلم می‌نوشت. او در سال ۱۳۵۱ به‌صورت پاره‌وقت به استخدام «کیهان» درآمد و پس از طی ۲-۳ ماه به‌صورت تمام‌وقت در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد، ولی ۳ ماه بعد به‌همراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد.

سحابی در این بین به عکاسی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ به همراه چند تن از نویسندگان و همکارانش در کیهان، روزنامهٔ «کیهان آزاد» را به انتشار رساند که بعد از ۱۰ شماره تعطیل شد و پس از تعطیلی آن «انتشارات الفبا» را تأسیس کرد که ۶ شماره از ماهنامهٔ پیروزی را منتشر کردند. در سال ۱۳۵۹ با امضای مستعار «یونس جوان‌رودی» کتاب «تسخیر کیهان» منتشر شد که تحولات «کیهان» را شرح می‌داد.

سحابی پس از این به جز چند همکاری کوچک با چند نشریه به ترجمه، نقاشی و مجسمه‌سازی روی آورد. نخستین ترجمهٔ او کتابی نوشته «ماریو دمیکلی» به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بی‌گمان مهم‌ترین آن‌ها هم ترجمهٔ رمان عظیم مارسل پروست است. سحابی در سال ۱۳۶۶ و با ترجمه رمان «شرم» جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی را به‌دست آورد. او با نشریاتی مانند «صنعت حمل و نقل» و «پیام امروز» نیز همکاری داشت و در سال ۱۳۷۳ جلدهای مجموعه‌داستان «چشم دوم» از محمد محمدعلی را طراحی کرد.

مهدی سحابی ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت.

بخشی از کتاب سرخ و سیاه

«از بخت آقای دو رنال، و در کمک به شهرتش به عنوان مقام اجرایی، احداث یک دیوار عظیم حایل برای یک گردشگاه همگانی که در دامنه تپه، در حدود صدپایی بالای بستر رودخانه «دو» امتداد دارد، ضرورت یافت. به خاطر این موقعیت عالی، این گردشگاه یکی از زیباترین چشم‌اندازهای فرانسه را دارد. امّا در هر بهار، آب باران گردشگاه را پر از شیار می‌کرد، گودال‌هایی در آن پدید می‌آورد و رفت و آمد در آن غیرممکن می‌شد. لزوم چاره‌یابی برای این مسأله، که همه بر آن اذعان داشتند، این فرصت بادآورده را برای آقای دو رنال پیش آورد که یاد دوره تصدی‌اش را با دیواری به ارتفاع بیست پا و طول شصت تا هشتاد متر، ابدی کند. کنگره این دیوار اینک به ارتفاع چهار پا از زمین افراشته است. دیواری که آقای دو رنال به خاطرش ناگزیر سه بار به پاریس رفت چرا که وزیر کشور اسبق خود را رسماً دشمن خونی گردشگاه «ورییر» اعلام کرده بود. حتی، در دهن‌کجی به همه وزیران حال و گذشته، این روزها در حال سنگ‌کاری کنگره‌اند.

چه بارها که خود من، هنوز در فکر مهمانی‌های رقصی که در پاریس رها کرده و آمده بودم، سینه تکیه داده به این سنگ‌های بزرگ خاکستری زیبای مایل به آبی، محو تماشای دره «دو» شدم! آن سوتر، در کناره چپ رود، پنچ یا شش دره پیچ در پیچ است که در ژرفاهایشان جویبارهای کوچکی بوضوح به چشم می‌آید. آبشار به آبشار پایین می‌آیند و سرانجام به «دو» می‌ریزند. در این نواحی کوهستانی آفتاب بسیار داغ است؛ زمانی که عمود می‌تابد، مسافر خیال‌پرور در صفه گردشگاه به سایه چنارهایی شکوهمند پناه می‌برد. رشد شتابناک و شاخ و برگ زیبای سبزشان، که به آبی می‌زند، حاصل خاکی است که به دستور جناب شهردار از جاهای دیگری آورده پشت دیوار حایل عظیم او ریخته‌اند. چرا که علیرغم مخالفت انجمن شهر گردشگاه را شش پا تعریض کرد (که من این کارش را می‌ستایم، هرچند که او شاهی افراطی‌ست و من آزادیخواه‌ام)؛ به همین دلیل است که از نظر او و همچنین از نظر آقای والنو، مدیر خوش‌اقبال گداخانه «ورییر» (۶) این صفّه استحقاق آن را دارد که با صفه «سن ژرمن آن له» مقایسه شود.

من به‌شخصه در این خیابان وفاداری فقط یک ایراد می‌بینم؛ این نام رسمی در پانزده یا بیست نقطه روی صفحه‌ای از سنگ مرمر حک شده که خود این هم گزک دیگری به دست مخالفان آقای دو رنال داده است. ایرادی که من از خیابان وفاداری می‌گیرم این است که به دستور این مقام همه شاخه‌های چنارهای تناور را وحشیانه می‌زنند و آنها را کاملا کچل می‌کنند. درحالی که شاید آرزوی این درختها این باشد که به شکل چنارهای شکوهمندی درآیند که در انگلیس می‌شود دید، با کلّه‌های فروافتاده و گرد و پخت‌شان بیشتر به بوته‌های فکسنی جالیز شبیه‌اند. امّا جناب شهردار مستبدانه خواست خودش را اعمال می‌کند، و درختان عمومی شهر را سالی دوبار بیرحمانه مثله می‌کنند. آزادیخواهان محل مدعی‌اند (و البته اغراق می‌کنند) که باغبان رسمی شهر بویژه از زمانی نسبت به درختها سنگدل‌تر شده که آقای مالون کشیش عادت کرده چوب و هیزم حاصل از هَرَس آنها را از آن خود کند.

این روحانی جوان را چند سالی پیش‌تر از «بزانسون» فرستادند تا جناب شِلان و چند کشیش دیگر ناحیه را زیرنظر بگیرد. یک افسر جراح پیر ارتش ناپلئون در ایتالیا، که دوره بازنشستگی‌اش را در «ورییر» می‌گذرانید، و در زندگی به گفته جناب شهردار هم جمهوریخواه بود و هم بناپارتیست، روزی از روزها شکوِه کرد از این که آن درخت‌های زیبا را پی‌درپی قصابی می‌کردند.»

Reza Permon
۱۴۰۲/۰۳/۱۳

یک اثر کلاسیک بسیار دلپذیر که استاندال در آن زندگی جوانی عاشق‌پیشه و در عین حال سرد و تودار به نام ژولیَن سورِل را روایت می‌کند که همراه با ترجمه‌ای استادانه از زنده‌یاد مهدی سحابی به تجربه‌ای بی‌نظیر برای خوانش

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۲/۰۶/۱۳

از نظرات کاربران Goodreads: استاندال «قرمز و سیاه» را با هدفی دوگانه نوشته، نخست ارائه تصویری روان‌شناختی از یک جوان جاه‌طلب استانی با سن پایین‌ که تلاش می‌کند از طریق ترکیبی از استعداد، کار سخت، فریب و ریا از نردبان اجتماعی

- بیشتر
Broken Heart
۱۴۰۲/۰۶/۲۶

یکی از کلاسیکهایی هستش که حتمن باید بخونید...ترجمه هم عالی بود.

soomi_2125
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

تمام زمانی که این کتاب رو می خوندم یاد ضرب المثل "خدا خر رو شناخت و بهش شاخ نداد" می افتم. ژولین روستا زاده با توجه به اینکه همش از زندگیش گله می کرد و همه فکر می کردن آدم

- بیشتر
عشق مساوی می‌سازد و مساوی نمی‌جوید
rezai milad
«رمان آینه‌ای است که در جاده بزرگی در حرکت است. گاهی آبی آسمان‌ها را در نظرتان می‌آورد و گاهی گل و لای و لجنِ چاله‌های راه را. و شما کسی را که آینه را به دوش می‌کشد به بی‌اخلاقی متهم می‌کنید! آینه‌اش لجن را نشان می‌دهد و شما آینه را متهم می‌دانید!» این گفته را استاندال بارها در جاهای مختلف تکرار کرده است، ظاهراً در واگویی جمله‌ای از کشیش سزار سن رئال، صاحب کتاب کاربُرد تاریخ، که می‌گوید «شرح تاریخ همچون آینه‌ای عیب‌های خواننده را به او نشان می‌دهد.»
محمد قدیری
«سیاست سنگی است به گردن ادبیات، که در کم‌تر از شش ماه غرقش می‌کند. سیاست در گیرودار تخیل شلیک تپانچه‌ای است در گرماگرم یک کنسرت.
AS4438

حجم

۵۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۳۲ صفحه

حجم

۵۹۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۳۲ صفحه

قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
تومان