مری شلی | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

مری شلی

زندگینامه و معرفی کتاب‌های مری شلی

مری شلی (Mary Wollstonecraft Godwin Shelley) نویسنده‌ای انگلیسی و یکی از چهره‌های برجسته و شناخته‌شده‌ی ادبیات است. مری شلی نه‌تنها از نظر ادبی، بلکه از نظر اجتماعی نیز شخصیت بسیار مهمی به حساب می‌آید و امروزه از او به‌عنوان زنی یاد می‌شود که موفق شد تا در دنیایی مردسالار، آثار خود را به چاپ برساند و هویت مستقلی پیدا کند. او همچنین یکی از پیشگامان ادبیات گوتیک است. مری شلی با نوشتن کتاب مشهور خود یعنی «فرانکنشتاین»، یکی از اولین نمونه‌های ادبیات علمی‌تخیلی را خلق کرد.

بیوگرافی مری شلی و سال‌های اولیه‌ی زندگی

مری شلی با نام کامل وول استونکرافت گادوین شلی در ۱۰ آگوست سال ۱۷۹۷ و در لندن به دنیا آمد. خانواده‌ی مری شلی همگی افرادی روشنفکر و تحصیل‌کرده بودند و زندگی وی حتی قبل از تولد با ادبیات و فلسفه پیوند محکمی خورده بود. پدرش، ویلیام گادوین، فیلسوف و نظریه‌پرداز مشهور سیاسی بود و مادرش، مری وول استونکرافت، نه‌تنها نویسنده‌ای برجسته بلکه مدافع حقوق زنان نیز بود و با آثار فمینیستی خود تأثیر زیادی بر روی ادبیات آن زمان گذاشته بود. متأسفانه، مری وول استونکرافت مدت زیادی پس از تولد دخترش زنده نماند و نتوانست موفقیت‌های او را به چشم ببیند. مری وول استونکرافت کمتر از یک ماه پس از زایمان درگذشت و مری شلی هرگز شانس شناخت مادر خارق‌العاده و توانای خود را پیدا نکرد.

پس از مرگ مری وول استونکرافت، وظیفه‌ی تربیت و مراقبت از مری شلی کوچک و خواهر ناتنی بزرگ‌ترش که فَنی ایملی نام داشت، برعهده‌ی پدرش قرار گرفت. مری هرگز به‌صورت رسمی تحصیل نکرد و از سوی مدرسه یا دانشگاه مدرکی دریافت نکرد، تحصیل و آموزش او به‌طور کامل برعهده‌ی پدرش قرار داشت و او روزانه به دختران خود موضوعات مختلفی را درس می‌داد. ویلیام گادوین به دلیل علاقه‌ی بسیاری که خود به ادبیات و فلسفه داشت، همیشه در این دو زمینه آموزش‌های جامع و مفیدی به دخترانش می‌داد. از طرف دیگر، ازآنجایی‌که خانه‌ی آن‌ها معمولاً محل دیدار شاعران، نویسندگان و فیلسوفان مشهور آن زمان بود، مری شلی همواره با افراد مختلفی آشنا می‌شد و از لحاظ فکری از آن‌ها تأثیر می‌پذیرفت. ویلیام وردزورث و ساموئل تیلور کولریج از جمله کسانی بودند که به خانه‌ی آن‌ها می‌آمدند و با پدرش مصاحبت‌های می‌کردند. می‌گویند زمانی که کولریج در خانه‌ی آن‌ها اشعار خود را می‌خواند، مری شلی زیر مبل پنهان می‌شد و مخفیانه به آن کلمات زیبا گوش می‌سپرد. همچنین می‌گویند که کولریج کم‌وبیش الهام‌بخش مری شلی در نوشتن کتاب «فرانکنشتاین» بوده است. بنابراین، گرچه ملی شلی به مدرسه نرفت، ولی از طریق آموزش‌های پدرش و نشست‌و‌برخاست‌های همیشگی او با شخصیت‌های برجسته ادبی و فلسفی، دانش و مهارت‌های لازم را به دست آورد. مری شلی خودش هم علاقه‌ی بسیار زیادی به کتاب‌خواندن داشت و همیشه از کتابخانه‌ی بزرگ پدرش استفاده می‌کرد و آثار مختلفی را می‌خواند. او معمولاً به کنار قبر مادرش می‌رفت و اوقات زیادی را به کتاب‌خواندن و خیال‌پردازی می‌گذارند.

اوقات خوشی که مری شلی در خانه می‌گذراند مدتی بعد به کل از بین رفت و اوضاع خانه‌ی آن‌ها دچار تغییر فراوانی شد. در سال ۱۸۰۱، پدر مری شلی با زنی به نام مری جین کلرمانت ازدواج کرد. مری جین کلرمانت خودش از قبل دو فرزند داشت و پس از ازدواجش با ویلیام گادوین نیز پسری به دنیا آورد. مری شلی هرگز نتوانست رابطه‌ای دوستانه با نامادری خود برقرار کند. آن‌ها اغلب با یکدیگر سرد برخورد می‌کردند و مری شلی دیگر در خانه احساس راحتی نمی‌کرد و بیش‌ازپیش سر قبر مادرش می‌رفت و آنجا تنهایی کتاب می‌خواند. نامادری‌اش دیگر فرزندان خود را مجبور کرد که به مدرسه بروند؛ ولی هیچ‌وقت برای تحصیل و آموزش مری شلی کاری انجام نداد. بااین‌حال، مری شلی به لطف آموزش‌های پدرش و چیزهایی که خود در تنهایی و با خواندن کتاب‌های مختلف یاد گرفته بود، به اندازه‌ی کافی اطلاعات مفید در ذهنش جمع کرده بود. پس از تغییر اوضاع خانه، مری شلی برای تحمل روزهای سختی که می‌گذراند به نوشتن روی آورد. او اولین شعر خود را در ۱۴سالگی و به کمک پدرش به انتشار رساند.

آشنایی با پرسی شلی

در سال ۱۸۱۲، خانواده‌ی مری شلی تصمیم گرفتند تا او را به اسکاتلند بفرستند و قرار بود که وی برای مدتی نزد یکی از آشنایان پدرش بماند. در اسکاتلند، مری پس از مدت‌ها آرامش خاطری را به دست آورد که در خانه‌ی خودشان از بین رفته بود. طبیعت و جاذبه‌های زیبای اسکاتلند او را تحت‌تأثیر قرار دادند و مری در طی مدتی که آنجا بود داستان‌های تخیلی زیادی را با الهام از آن مکان نوشت. او حتی بعداً در هنگام نوشتن «فرانکنشتاین» از خاطراتی که در اسکاتلند در ذهن داشت تأثیر پذیرفت. مدتی بعد، مری برای اولین‌بار با پرسی شلی آشنا شد. پرسی شلی در آن زمان متأهل بود و دو فرزند نیز داشت. او همچنین از طرف‌داران عقاید سیاسی پدر مری بود و اغلب با وی نشست‌وبرخاست داشت. پرسی شلی، شخصیت پیچیده و خوی سرکشی داشت و مری شلی نیز تحت‌تأثیر ویژگی‌های منحصربه‌فرد او قرار گرفت. پرسی شلی خانواده‌ی ثروتمندی داشت؛ ولی ذره‌ای به مرتبه‌ی اجتماعی آن‌ها اهمیت نمی‌داد و بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و نوشتن می‌کرد. او باوجوداینکه از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود، به دلیل انتشار مقاله‌ای در زمینه‌ی خداناباوری، از دانشگاه آکسفورد اخراج شده بود و حتی خانواده‌اش او را از خود طرد کرده بودند. زمانی که پرسی و مری برای اولین‌بار یکدیگر را ملاقات کردند، مری ۱۷ سال داشت و پرسی حدوداً پنج سال از او بزرگ‌تر بود. بااین‌حال، آن‌ها از همان دیدار اول به‌شدت به هم علاقه پیدا کردند و شیفته‌ی افکار و عقاید یکدیگر شدند.

پرسی شلی دیوانه‌وار به مری عشق می‌ورزید. آن‌ها مخفیانه در قبرستانی که مادر مری در آنجا خاک شده بود یکدیگر را ملاقات می‌کردند و اوقات زیادی را با هم می‌گذراندند و پرسی حتی گفته بود که اگر مری به او عشق نورزد خودش را می‌کشد. پدر مری شلی که از دیدارهای مکرر آن‌ها خبر داشت، به‌شدت مخالف رابطه‌ای بود که میان آن‌ها صورت گرفته بود. او عقیده داشت که سن مری برای داشتن چنین رابطه‌ی عاشقانه‌ای بسیار کم است و از طرف دیگر پرسی هنوز متأهل بود و از همسرش طلاق نگرفته بود. به‌خاطر چنین مخالفت‌هایی، پرسی و مری در سال ۱۸۱۴ بدون اطلاع‌دادن به بقیه، از انگلستان فرار کردند و به همراه خواهر ناتنی مری به فرانسه رفتند. این اتفاق باعث شد که رابطه‌ی صمیمانه‌ی بین مری و پدرش برای مدتی طولانی خراب شود. پدر مری تا مدت‌ها با او به سردی رفتار می‌کرد و تنها زمانی حاضر شد با او آشتی کند که مری به‌صورت قانونی با پرسی ازدواج کرد.

مری و پرسی پس از رفتن به فرانسه، تا مدتی در اروپا سفر کردند و به مکان‌های مختلف سر زدند. برخلاف انتظارشان، آن‌ها اوقات خوشی را در آن سفر نگذراندند و چالش‌های فراوانی یکی پس از دیگری بر سر راهشان قرار می‌گرفت. اول‌ازهمه، آن‌ها پول زیادی به همراه نداشتند. پرسی از قبل از آشنایی با مری بدهکاری‌های زیادی به افراد مختلف داشت و آن سفر باعث شد که هر دوی آن‌ها بیش‌ازپیش با مشکلات مالی مواجه شوند. از طرف دیگر، مری در آن سفر باردار شد و در سال ۱۸۱۵ یک دختر به دنیا آورد؛ ولی دختر آن‌ها درست چند روز بعد از تولد از دنیا رفت. این اتفاق باعث شد که مری و پرسی شلی دل‌شکستگی سنگینی را تجربه کردند و غم ازدست‌دادن اولین فرزندشان تا مدت‌ها بر قلبشان ماندگار شد. مری شلی در طول زندگی سه سقط‌جنین دیگر را نیز تجربه کرد و تنها یکی از فرزندان او درنهایت زنده ماند.

بااین‌حال، سفر آن‌ها جنبه‌های خوبی نیز داشت. مری و پرسی هر دو روزانه ساعات طولانی به مطالعه‌ی کتاب‌های مختلف می‌پرداختند و در یک دفتر، خاطرات روزانه‌شان را به‌صورت مشترک می‌نوشتند. آن‌ها از مناطق و مکان‌های مختلفی دیدن کردند. به سوئیس رفتند و از دیدن طبیعت زیبای آنجا شگفت‌زده شدند. این دوره از زندگی مری شلی، به‌شدت در شکل‌گیری شخصیت او به‌عنوان یک نویسنده تأثیرگذار بود. بعد از اینکه همه‌ی پول‌های خود را خرج کردند، به لندن برگشتند و آنجا دوباره با پدر خشمگین مری روبه‌رو شدند. گادوین تا مدت‌ها حاضر نشد هیچ‌‌یک از آن‌ها را ببیند و نه‌تنها مری، بلکه حتی خواهر ناتنی او یعنی کلر را نیز به خانه‌ی خود راه نداد. گادوین کمترین علاقه‌ای به پرسی شلی نداشت. او فکر می‌کرد که پرسی بی‌مسئولیت و خودخواه است و تنها تظاهر می‌کند که آدم خوبی است. او همچنین با عقاید رادیکال پرسی شلی مخالف بود. مری و پرسی پس از بازگشت به لندن باز هم با مشکلات مالی مواجه بودند و مجبور شدند تا از دیگران پول قرض بگیرند. بدهکاری‌های آن‌ها روزبه‌روز بیشتر می‌شد. می‌گویند که پرسی شلی معمولاً با زنان دیگر نیز وقت می‌گذراند و حتی شایعه شده بود که او با کلر هم رابطه دارد. ازاین‌رو، مری بیشتر وقت خود را تنها می‌گذراند و به نوشتن پناه برده بود. او در سال‌های آخر عمرش بیمار شده بود؛ تااینکه در سن ۵۳سالگی و در شهر لندن درگذشت و به خاک سپرده شد.

خلق فرانکنشتاین (پرومته‌ی مدرن)

در تابستان سال ۱۸۱۶، مری به همراه پرسی و کلر به ویلایی در نزدیکی دریاچه‌ی ژنو رفتند. لرد بایرون، شاعر مشهور و از پیشگامان شعر رمانتیک، در آن زمان با کلر رابطه‌ای عاشقانه داشت و ازاین‌رو، او هم با آن‌ها همراه شده بود. بین بایرون و پرسی شلی به‌سرعت یک رابطه‌ی دوستی شکل گرفت و آن‌ها اغلب وقت خود را صرف صحبت درباره‌ی عقاید سیاسی و فلسفی خود می‌کردند. مری در طی این گفت‌وگوها ساکت می‌نشست و به آن‌ها گوش می‌سپرد. صحبت‌های آن‌ها درباره‌ی آزمایش‌های چارلز داروین، به یکی از بزرگ‌ترین منابع الهام مری شلی برای نوشتن «فرانکنشتاین» تبدیل شد.

ایده‌ی نوشتن «فرانکنشتاین» در شبی که لرد بایرون پیشنهاد کرد هریک داستانی ترسناک بنویسند، به ذهن مری رسید. در آن شب، آن‌ها دور هم جمع شده بودند و به داستان‌های ارواح یکدیگر گوش سپردند. مری شلی درست در همان شب، کابوسی دید که تا روزهای بعدی در ذهنش ماندگار شد. این کابوس درباره‌ی دانشجوی نحیفی بود که بالای سر جنازه‌ای خم شده بود و به هیکل هراس‌انگیزش نگاه می‌کرد. این تصاویر چنان برای مری شلی روشن و شفاف بودند که او تصمیم گرفت آن‌ها را بر روی کاغذ ثبت کند. او در ابتدا قصد داشت که داستانی کوتاه دراین‌رابطه بنویسد؛ ولی با تشویق‌های پرسی شلی، او داستان خود را گسترش داد و درنهایت «فرانکنشتاین» خلق شد.

این کتاب که سرشار از عناصر گوتیک است، هم‌اکنون به‌عنوان نخستین نمونه از داستان‌های علمی‌تخیلی به حساب می‌آورد. عنوان فرعی این کتاب نیز «پرومته‌ی مدرن» است که در چاپ‌های جدید آن حذف شده است. در اساطیر یونانی، پرومته آتش را از زئوس که خدای خدایان است می‌دزدد و آن را به انسان‌ها هدیه می‌دهد. زئوس نیز برای اینکه او را تنبیه کند، دستور می‌دهد تا پرومته را بر سر قله کوهی زنجیر کنند تا هر روز عقابی به سراغش بیاید و کبد او را نوک بزند. مری شلی در داستان خود سعی داشت دانشمندی را به تصویر بکشد که همانند پرومته، با عواقب فاجعه‌بار کار خود مواجه می‌شود. او به بررسی کشمکش بین پیشرفت علم و اخلاقیات می‌پردازد و جاه‌طلبی انسان‌ها را مورد سرزنش قرار می‌دهد. این داستان به مضامینی مثل تنهایی، هویت و ترس‌های درونی آدم‌ها می‌پردازد.

مروری بر کتاب‌ها و آثار مری شلی

کتاب فرانکنشتاین

مری شلی مشهورترین کتاب خود یعنی «فرانکنشتاین» را در سال ۱۸۱۸ به انتشار رساند. این کتاب درباره‌ی دانشمند جوانی به نام ویکتور فرانکنشتاین است که با استفاده از اجساد و روشی غیرمعمول، موفق به خلق موجودی زنده می‌شود. این موجود زنده ظاهری هولناک دارد و کم‌کم باعث ایجاد دردسرهای زیادی برای ویکتور فرانکنشتاین می‌شود.

اقتباس‌ها از فرانکنشتاین

از این اثر تاکنون اقتباس‌های سینمایی فراوانی صورت گرفته است. بهترین و مشهورترین اقتباس آن در سال ۱۹۳۱ و با نقش‌آفرینی بوریس کارلوف و کارگردانی جیمز ویل ساخته می‌شود. بازی کارلوف در نقش هیولای فرانکنشتاین چنان خوب بود که او هنوز هم به‌عنوان چهره‌ی اصلی این هیولا در ذهن مردم ماندگار شده است. از دیگر اقتباس‌های فرانکنشتاین می‌توان به اقتباسی اشاره کرد که در سال ۱۹۹۴ و با نقش‌‌آفرینی رابرت دنیرو در نقش هیولا ساخته شد. کارگردانی این اقتباس برعهده‌ی کنت برانا بوده است.

شایان ذکر است که از کتاب «فرانکنشتاین» دو نسخه‌ی ۱۸۱۸ و ۱۸۳۱ موجود است. نسخه‌ی ۱۸۳۱ به‌عنوان نسخه‌ی استاندارد این کتاب به شمار می‌رود و شامل تغییرات و اصلاحاتی است که شلی بر روی کتاب انجام داده است.

کتاب ماتیلدا

مری شلی کتاب «ماتیلدا» را در بین سال‌های ۱۸۱۹ تا ۱۸۲۰ نوشت. این کتاب درنهایت در سال ۱۹۵۹ به انتشار رسید. این کتاب داستانی کوتاه است که حول محور پدری می‌چرخد که دختر خود را عاشقانه دوست دارد. مری شلی در این داستان کوتاه به مشکلات خانوادگی و روابط عاطفی پیچیده بین این دختر و پدر می‌پردازد. او بخش‌های زیادی از این داستان را با الهام از مشکلاتی نوشته است که بین خودش، پدرش و پرسی شلی به وجود آمده بودند.

کتاب لودور

«لودور» داستان دیگری از مری شلی است که در سال ۱۸۳۵ به انتشار رسید. این کتاب ماجرای مادر و دختری را تعریف می‌کند که پس از مرگ پدر خانواده، با مشکلات مالی و قانونی فراوانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

سایر آثار

علاوه‌بر این کتاب‌ها، مری شلی داستان‌های کوتاه و شعرها و مقالات متعددی نیز نوشته است. او همچنین بسیاری از آثار همسر خود، پرسی شلی را نیز ویرایش کرده است.