کتاب یادداشت های زیرزمینی
معرفی کتاب یادداشت های زیرزمینی
کتاب یادداشت های زیرزمینی (با چهارده تفسیر) نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ حمیدرضا آتش بر آب است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است.این اثر در سال ۱۸۶۴ منتشرشده و یکی از عجیبترین رمانهای داستایفسکی محسوب میشود. این کتاب بهنوعی نخستین رمان تکگویی درونی با مایههای اگزیستانسیالیسم در دنیای ادبیات است.
درباره کتاب یادداشت های زیرزمینی
داستایفسکی در یادداشت های زیرزمینی از زبان مردی سخن گفته که به دلیل آگاهیِ سرشار نسبت به سایر مردم عادی، به کنج انزوای زیرزمینش خزیده و گویی مقابل فلاکت روزگار و جهالت مردم مشغول طغیانی منفعلانه است. زیرزمین در اینجا نمادی از بریدگی از اجتماع و بیگانگی است. او نسبت به همهچیز، شکایت دارد. خودش را از دیگران جدا میداند و در مقابل تمام رفتارهای انسانهای اطرافش و روشنبینیهای دروغین طغیان میکند.
این کتاب کتابِ مرد زیرزمینی است، نه فیودور داستایفسکی؛ هر چند هر دو تقریباً کلمهبهکلمه بر هم منطبق میشوند. در واقع شخصیتِ تندوتیزِ مرد زیرزمینی، شدت حملات و اعترافاتش و بیفاصلگی نقادانهٔ ظاهری در روایت اولشخص، به بسیاری از خوانندگان چنین القا میکند که اینجا با بیانیهای صریح از موضعِ جهانبینی خودِ داستایفسکی سروکار دارند و نظرات بسیاری از این زاویه دربارهٔ این کتاب نوشته شده است. در مورد مایهٔ تراژیکِ آن هم حرفهای بسیاری گفته شده. به نظر میرسد هر دو نظریه چیزی را نادیده میگیرند و آن طنزی است سبکی، موقعیتی، مجادلهای و هجوآمیز که در یادداشت های زیرزمینی جاری است. داستایفسکی بهحتم در بیان موقعیتها و عواطفِ راوی از خودش مایههای بسیار گذاشته؛ آنچه موجب تمایز کتابش از کتابِ راوی میشود بُعدی افزودهشده از خنده است. خنده فاصلهای ایجاد میکند که فرصتی برای تشخیص فراهم میآورد و بدون آن ممکن است کتاب تبدیل به رسالهای شود، سوابقِ یک بیمار، فریادی از نومیدی یا هر چیزی که شما بگویید، اما نه اثری هنری. یادداشت های زیرزمینی را پیشدرآمدی خواندهاند بر رمانهای بزرگِ آخرین دورهٔ کاری داستایفسکی و این تا حدی از آنروست که اینجا داستایفسکی برای نخستینبار روش فاصلهگذاری لحنی را به کمال میرساند؛ روشی که قادرش ساخت شخصیتها و وقایع را از زوایای متفاوت به شکل همزمان ارائه کند تا در تقابل با همدلی و در پاسخ به آن تعقل را پیش کشد.
کتابِ مرد زیرزمینی فورانی عاطفی و شخصی است؛ خشن، خوداتهامزن، سرکش، با انشایی بیمبالات و ساختاری ولنگارانه؛ انتقادی تلخ و طولانی به همراه خاطراتی که آشکارا تصادفیاند. ادعایش آن است که اصیل است، هر چند از نظر هنری خام باشد و به قضاوتِ راوی، «این دیگر ادبیات نیست بلکه نوعی تنبیه و تأدیب است.»
رمانِ داستایفسکی چیزی یکسر متفاوت است. تراژدی ـ کمدیِ ایدههاست، گویایی دراماتیکِ نثرش تحسینبرانگیز است و به صدایی که از زیرِ تختههای کف بیرون میآید حیاتی ظریف میبخشد، با همهٔ دریغ کردنها، تغییر عقیده دادنها، نواقص و ابهامها، مغالطه و استدلالهای گمراهکنندهاش؛ و باز تحسینبرانگیز است به جهت پویایی ترکیببندیاش، دادوستد دو قسمتِ آن با یکدیگر که نمایانگر دو لحظهٔ تاریخیاند، دو «جو فکری» و همچنین دو تصویر از مردِ زیرزمینی که به انحای گوناگون و با رنگبندیهای بسیار متفاوت برملا میشوند. در این اثر میتوانید ۱۴ تفسیر دربارهٔ این شاهکار ادبی را مطالعه کنید.
خواندن کتاب یادداشت های زیرزمینی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای داستایفسکی و خواندن آثار ادبی فلسفی و روانشناختی پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتاند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتاند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب یادداشتهای زیرزمینی
«با همه کنار میآیند، همه را میبخشند؛ با همهجور آدمی هم رفتارشان شایسته است. تقّی به توقّی بخورد، از کوره درنمیروند و چهرهٔ موجهشان را حفظ میکنند و اهداف سودمند و عملی (مثل رسیدن به خانهٔ دولتی یا گرفتن ترفیع و نشان و مقام) را فراموش نمیکنند. به هدفشان از دریچهٔ الهام شاعرانه و اشعار تغزلی نگاه میکنند و تا لب گور هم سعی دارند از امور زیبا و والا حفاظت و حراست کنند. دراینبین، خودشان را هم به هرضربوزوری شده حفظ میکنند، حتی شده، محض خاطر امور زیبا و والا؛ مثل جواهرسازی که باید باشد تا بتواند دُرّ و گوهر زیبا و ارزشمند بتراشد. ازطرفی، تجربه ثابت کرده رمانتیکهای ما مردمی هستند، گشادهدست و عیاش که بهتان اطمینان میدهم بین اوباشِ شادخوار لنگه ندارند. مُسلماً همهٔ اینها را راجعبه عاقلهاشان گفتم. یعنی چه؟ من چه دارم میگویم؟! معلوم است که رمانتیکها همهشان عاقلند! فقط میخواستم خاطرنشان کنم؛ درست که ما هم زمانی رمانتیکِ احمق داشتهایم، اما آنها که حساب نیستند؛ دلیلش هم این است که در اوج شکوفاییِ ادبیشان، در قالب رمانتیکهای آلمانی و فرانسوی، دوباره متولد شدند و برای اینکه از گوهر گرانبهای ادب و تغزلشان بهتر بتوانند حفاظت کنند، رفتند و یکجای دیگر ساکن شدند، بیشتر هم حوالی وایمار یا شوارتسوالد. خود من مثلاً، از ته قلب شغلم را تحقیر میکردم. اگر هم به آن تف نمیانداختم و ولش نمیکردم، فقط برای این بود که نانم را از راه آن درمیآوردم. درنتیجه، توجه کنید چه میگویم، درهرحالش به آن تف نمیانداختم. رمانتیکها هم همینطورند؛ دیوانه میشوند (البته بهندرت اتفاق میافتد)، اما به کار و شهرتشان تف نمیاندازند، حتی اگر کاروبار دیگری هم غیر از این داشتهباشند. خلاصه، هیچوقت کسی آنها را از جایی با اردنگی بیرون نمیکند. این قبیل آدمها تا وقتی سر به جنون بزنند و بهخاطر آنکه ادعا کردهاند پادشاه اسپانیا هستند، روانهٔ دیوانهخانه شوند، همینطور به کارشان ادامه میدهند. بیشتر هم مشتی آقازادۀ کارنکردهاند که سر به جنون میزنند. ضمن اینکه، همیشه کلی رمانتیکِ طبقاتِ بالا هم برای جایگزینی دیوانهها وجود دارند. این جماعت، عجیبْ ملوّن و چندبُعدی تشریف دارند! چه استعداد شگفتی هم در بروز احساسات کاملاً متضاد دارند!»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه