دانلود و خرید کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم) مارسل پروست ترجمه مهدی سحابی
تصویر جلد کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)

معرفی کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم) نوشتهٔ مارسل پروست و ترجمهٔ مهدی سحابی است. نشر مرکز این رمان بزرگ و مشهور را روانهٔ بازار کرده است.

پس از چند چاپ جداگانه سرانجام همهٔ مجلدات کتاب «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» یک‌جا، هم‌زمان و به‌صورت مجموعه‌ای تفکیک‌ناپذیر منتشر شده است. تدارک انتشار این مجموعه فرصتی به‌دست داد تا متن اثر به‌طور کامل از جنبه‌های ویرایشی و فنی بازبینی و هماهنگ شود. خلاصه‌ای از داستان هر جلد، نمایه‌هایی از نام شخصیت‌ها و مکان‌ها به هر کدام از مجلدات افزوده شده است.

درباره کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم) با نام فرعی «زمان بازیافته» جلد آخر این رمان مشهور، پایان‌بخش و نقطهٔ اوج این منظومه‌ٔ عظیم است. این کتاب از یک‌سو کلیدی است که به یاریش جهان پروستی با همهٔ پیچیدگی‌ها و ظرافت‌ها و همهٔ ژرفای مفهومش به روی خواننده گشوده می‌شود و از سوی دیگر اوج پر از شور و هیجانی است که سرتاسر ساختار عظیم جست‌وجو را همانند فینال یک سرود بلند موسیقایی به انجام و فرجام می‌رساند. در این کتاب پیش از رسیدن به مکاشفهٔ بنیادین اصل جاودانگی نهفته در آفرینش هنری، واپسین منزل‌های سیروسلوک در جهان پر تب‌وتاب واقعیت و خاطره را پشت سر می‌نهیم؛ تصویرهای محشرگونه‌ٔ جنگ در پاریس و مهمانی‌ صورتک‌ها در خانه‌ٔ گرمانت، شهری گرفتار نفرین و محفلی در کام مرگ. از این کن‌فیکون فقط یک تن رستگار بیرون می‌آید: «راوی» که تازه رمز زندگی ماندگار را کشف کرده و بر آن است که دست‌به‌کار شود. کار آفرینشی که شاید بیش از هزار شب طول بکشد. به شکرانه‌ٔ این رستگاری، «راوی» مزدی را نیز همچون «سورپریزی» به خواننده ارائه می‌کند، اما خواننده مزد خویش را پیش‌تر گرفته است.

رمان «در جستجوی زمان ازدست‌رفته» نوشتهٔ مارسل پروست نویسندهٔ فرانسوی است. این رمان در ۷ جلد نوشته شده که هر کدام نامی مستقل دارند. این رمان، رکورد گینس طولانی‌ترین رمان تاریخ را در اختیار دارد و پروست آن را بین سال‌های ۱۹۰۸–۱۹۰۹ تا ۱۹۲۲ میلادی نوشته و میان سال‌های ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۷ میلادی منتشر کرده است. گذشته از خطوط کلی داستانی که این کتاب‌ها را به هم می‌پیوندد، هر کدام از ۷ جلد از بسیاری دیدگاه‌ها کامل و مستقلند؛ در واقع آنچه داستان نامیده می‌شود تنها رشته‌ای است برای به‌هم‌پیوستن لحظه‌هایی که هر کدام به تنهایی از مکان‌ها و شخصیت‌های اصلی کتابند. از همین روست که اغلب دربارهٔ این اثر گفته می‌شود که می‌توان آن را از هر صفحه‌ای که باشد، آغاز کرد.

این رمان چندان به تشریح کلاسیکِ یک «داستان» نمی‌پردازد؛ بلکه از ورای داستان اصلی به تحلیل ادبی، هنری، فلسفی و اجتماعی جامعهٔ فرانسه در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم میلادی پرداخته است. این کتاب، بیشتر از آنکه حالت‌های بیرونی را توصیف کند، ژرفای درونی را می‌کاود. علت شهرت این رمان را ژرفا و گسترهٔ اندیشهٔ نویسنده و ظرافت و حساسیت هنر آن دانسته‌اند. به‌علاوه، نحوهٔ استفاده مارسل پروست از زبان فرانسه و جمله‌سازی او که شکلی نو در ادبیات فرانسه بود، آن را از سایر آثار ادبی هم‌زمانش متمایز می‌کند. بخش‌هایی از این رمان را می‌توان کاوشی درمورد نمادگرایی و مفاهیمی مانند فریب، حسادت و رنج دانست. این رمان حاوی بسیاری از جزئیات واقع‌گرایانه است، اما تمرکزی بر توسعهٔ یک طرح فشرده یا منسجم ندارد، درعوض رمانی با خصلت چندگانگی است. راوی این مجموعه‌رمان درون‌نگر و منفعل است و باعث ایجاد کنش از سوی دیگر شخصیت‌های اصلی هم نمی‌شوند.

نام ۷ جلد کتاب عبارتند از:

۱) طرف خانه سوان، ۱۲۹۲ (۱۹۱۳میلادی)

۲) در سایه دوشیزگان شکوفا، ۱۲۹۸ (۱۹۱۹میلادی)، برنده جایزه گنکور در همان سال

۳) طرف گرمانت، ۱۲۹۹–۱۳۰۰ (۱۹۲۰–۱۹۲۱میلادی)

۴) سدوم و عموره، ۱۳۰۰–۱۳۰۱ (۱۹۲۱–۱۹۲۲میلادی)

۵) اسیر، ۱۳۰۴ (پس از فوت ۱۹۲۵میلادی)

۶) آلبرتین گمشده (گریخته)، ۱۳۰۶ (پس از فوت ۱۹۲۷میلادی)

۷) زمان بازیافته، ۱۳۰۶ (پس از فوت ۱۹۲۷میلادی)

این کتاب را مهدی سحابی با عنوان «در جستجوی زمان از دست رفته» به فارسی برگردانده و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

خواندن کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مارسل پروست

مارسل پروست با نام کامل «والانتَن لویی ژرژ اوژن مارسل پروست» ۱۰ ژوئیهٔ ۱۸۷۱ به دنیا آمد. او نویسنده و مقاله‌نویسی فرانسوی بود که به‌دلیل نگارش اثر عظیمی با عنوان «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان قلمداد می‌شود.

مارسل پروست در سال ۱۸۸۲ وارد مدرسهٔ کندروسه شد. در سال ۱۸۸۶ در شانزلیزه با «مری دو بنارداکی» دختر یک اشراف‌زادهٔ لهستانی آشنا شد که در رمان «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» یکی از الگوهای «ژیلبر سوان» بود. او در خلال سال‌های ۱۸۸۸–۹ در کندورسه به کلاس فلسفه رفت که دبیر آن «ماری آلفونس دارلو» بر تربیت فکری او اثر بسیار گذاشت، با نشریهٔ ادبی دبیرستان به نام «روو لیلاس» همکاری کرد و پایش به محافل اشرافی باز شد. مارسل پروست در ۱۵ ژوئیه ۱۸۸۹ دیپلم ادبی گرفت.

پروست در ماه نوامبر سال ۱۸۸۹ دورهٔ یک‌سالهٔ سربازی داوطلبانهٔ خود در هنگ ۷۶ پیاده اورلئان را آغاز کرد. سپس در دانشکدهٔ حقوق پاریس نام‌نویسی کرد. او در سال ۱۸۹۱ گذشته از دانشکدهٔ حقوق به‌طور نامرتب در کلاس‌های دانشکدهٔ علوم سیاسی و شرکت کرد. در سال ۱۸۹۲ فعالیت‌های ادبی جدی پروست آغاز شد و او همکاریش را با نشریهٔ «لو بانکه» شروع کرد. در این نشریه ۱۵ مقاله از پروست چاپ شد که بعدها در کتاب «خوشی‌ها و روزها» دوباره منتشر شد. او در ماه مارس سال ۱۸۹۵ لیسانس ادبیات خود را نیز دریافت کرد.

پروست در ژانویهٔ سال ۱۹۰۸ نگارش اثر عظیمش را آغاز کرد. سال ۱۹۰۹ او هرگونه رفت‌وآمد را کنار گذاشت و یک‌سره به نوشتن پرداخت. در سال ۱۹۱۲ بخش‌هایی از رمان «در جست‌وجوی زمان از‌دست‌رفته»در روزنامهٔ فیگارو چاپ شد. سال ۱۹۱۳ پس از شکست تلاش‌های بسیارش برای قبولاندن اثر به چند ناشر، سرانجام انتشارات برنار گراسه می‌پذیرد که این رمان را در ۳ جلد به خرج نویسنده چاپ کند.

پس از مرگ او، در سال ۱۹۲۳ «اسیر» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۵ «گریخته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۷ «زمان بازیافته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۵۲ رمان «ژان سنتوی» در ۲ جلد و در سال ۱۹۵۴ اثر ناتمام «ضد سنت‌بوو» به چاپ رسید. رمان «بی‌اعتنا» و «آلبرتین گمشده» از آثار او هستند.

آثار گوناگونی درمورد این نویسنده منتشر شده است: «پروست» مقاله ای از ساموئل بکت، «فضای پروستی» نوشتهٔ جورج پوله و ترجمهٔ وحید قسمتی، «بررسی شخصیت‌های رمان در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» نوشتهٔ ژان ایوه تادیه و ترجمهٔ مهدی دوستی مهاجر.

مارسل پروست ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲ درگذشت. او در گورستان پرلاشر در فرانسه قرار گرفته است.

او درجمله‌ای گفته است که: «فقط به یاری هنر می‌توانیم از خود بیرون آییم و بدانیم دیگران چگونه می‌بینند، این عالمی را که همان عالَم ما نیست و اگر هنر نبود چشم‌اندازهایش همانند آن‌هایی که در ماه هست برایمان ناشناخته می‌ماند. به یاری هنر، به‌جای آن که فقط یک جهان، جهان شخص خودمان را ببینیم، جهان‌های بسیار می‌بینیم و به تعداد هنرمندان نوآور جهان‌هایی در برابر ماست که هر یک با دیگری به اندازهٔ گردان در بی‌نهایت با هم متفاوتند.»

درباره مهدی سحابی

مهدی سحابی ۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در قزوین به دنیا آمد. او مترجم، نویسنده، روزنامه‌نگار، نقاش، مجسمه‌ساز و عکاس ایرانی بود که بیشتر به‌خاطر ترجمهٔ مجموعهٔ «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشتهٔ مارسل پروست شناخته شده است.

او به‌دلیل تسلط به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی آثاری را نه‌تنها به فارسی برگرداند بلکه از فارسی به این ۳ زبان نیز ترجمه کرد. سحابی در کنار ترجمه، گزارش و خبر، گاهی با نام مستعار «سهراب دهخدا» برای صفحهٔ فرهنگی نقد فیلم می‌نوشت. او در سال ۱۳۵۱ به‌صورت پاره‌وقت به استخدام «کیهان» درآمد و پس از طی ۲-۳ ماه به‌صورت تمام‌وقت در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد، ولی ۳ ماه بعد به‌همراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد.

سحابی در این بین به عکاسی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ به همراه چند تن از نویسندگان و همکارانش در کیهان، روزنامهٔ «کیهان آزاد» را به انتشار رساند که بعد از ۱۰ شماره تعطیل شد و پس از تعطیلی آن «انتشارات الفبا» را تأسیس کرد که ۶ شماره از ماهنامهٔ پیروزی را منتشر کردند. در سال ۱۳۵۹ با امضای مستعار «یونس جوان‌رودی» کتاب «تسخیر کیهان» منتشر شد که تحولات «کیهان» را شرح می‌داد.

سحابی پس از این به جز چند همکاری کوچک با چند نشریه به ترجمه، نقاشی و مجسمه‌سازی روی آورد. نخستین ترجمهٔ او کتابی نوشته «ماریو دمیکلی» به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بی‌گمان مهم‌ترین آن‌ها هم ترجمهٔ رمان عظیم مارسل پروست است. سحابی در سال ۱۳۶۶ و با ترجمه رمان «شرم» جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی را به‌دست آورد. او با نشریاتی مانند «صنعت حمل و نقل» و «پیام امروز» نیز همکاری داشت و در سال ۱۳۷۳ جلدهای مجموعه‌داستان «چشم دوم» از محمد محمدعلی را طراحی کرد.

مهدی سحابی ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت.

بخش‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)

«همه روز در آن خانه کمی بیش از اندازه ییلاقی، که تنها حالت جایی برای چُرتی میان دو گردش یا هنگام رگباری را داشت، یکی از آن خانه‌هایی که هر اتاقشان به آلاچیقی می‌ماند و بر کاغذهای دیواری‌شان، در یکی گل‌های سرخ باغچه و در دیگری پرندگان نشسته بر درختان، آمده‌اند و با تو همدمی می‌کنند اما تنها تنها ــ چه کاغذهای دیواری قدیمی بود و هر گلش آن‌قدر دور از دیگری که اگر زنده بود می‌شد بچینی‌اش، و هر پرنده‌اش آن چنان که در قفس بگذاری و رامَش کنی، بی‌هیچکدام از انبوه آرایه‌های اتاق‌های امروزی که بر آنها بر زمینه‌ای نقره‌ای، همه درختان سیب نورماندی را نقش بسته به سبک ژاپنی می‌بینی که ساعت‌هایی را که در بستر می‌گذرانی می‌آشوبد؛ همه روز در اتاقم می‌ماندم که رو به شاخ و برگ زیبای باغ و یاسمن‌های درگاه باز می‌شد و برگ‌های سبز درختان بلند کنارِ آب که در آفتاب اخگر می‌زدند، و جنگل مزگلیز. این همه را تنها از این رو با لذت تماشا می‌کردم که با خود می‌گفتم: «دیدن این همه سبزه و گل از پنجره اتاقم چه زیباست» تا زمانی که در چشم‌انداز سبز پهناور نگاهم به ناقوسخانه کلیسای کومبره افتاد که برعکس آبی سیر بود، به همین دلیل که دور بود. نه تصویر ناقوسخانه که خودش، خودش که آن‌گونه فاصله فرسنگ‌ها و سال‌ها را در نظرم می‌آورد و آمده بود و در پهنه سبز رخشانِ میان چارچوب پنجره‌ام، رنگ دیگری را چنان تیره رقم می‌زد که پنداری فقط طرحی بود. و اگر لحظه‌ای از اتاق بیرون می‌رفتم ته راهرو که در جهت دیگری بود چشمم به باریکه مانندی ارغوانی می‌افتاد، پارچه دیواری اتاق کوچکی که از ململ بود و سرخ، و آماده که آتش بگیرد اگر پرتوی از آفتاب بر آن می‌تابید.»

معرفی نویسنده
عکس مارسل پروست
مارسل پروست

مارسل پروست، نویسنده رمان مشهور در جستجوی زمان از دست رفته، یکی از مهم‌ترین نویسندگان فرانسوی قرن نوزدهم است. او برای نوشتن این اثر موفق شد تا رکورد طولانی‌ترین رمان گینس را از آن خود کند.

ناسارا
۱۴۰۱/۰۸/۲۹

اول بگم که این شاهکار پروست در آخر این کتاب جوری تمام اندوهی که با خود تا این جلد اورده بودید را میزداید که حاضرید نویسنده را به یک شام مفصل دعوت کنید و شخصا از او تشکر کنید. نمیدانم

- بیشتر
arman eghbali
۱۴۰۱/۰۷/۱۵

علارغم تبلیغات منفی که جدیدا بر علیه پروست و مخصوصا این رمان راه افتاده، هنوز معتقدم بهترین رمان تاریخ همین در جست وجوی زمان از دست رفته‌ است رمانی بدون تاریخ انقضا و پر از توصیفات جذاب. دغدغه های انسان و سوالات

- بیشتر
Mina
۱۴۰۱/۰۶/۰۶

ممنون که این کتاب رو موجود کردین😍🌹 بهترین کتابی هست که خوندم ❤️❤️

می‌فهمیدم که می‌شود زندگی را مبتذل بدانیم هرچند که گاهی بسیار زیبا به نظر رسیده باشد، چرا که درباره‌اش بر اساس چیزی کاملاً متفاوت با خودش، بر اساس تصویرهایی که هیچ چیز از زندگی در آنها نمانده قضاوت می‌کنیم و در نتیجه بی‌ارزشش می‌دانیم.
zbabaxni
همواره نقشی را که در ظاهر بازی می‌کنیم بر کاری که در باطنمان باید به آن بپردازیم مقدم می‌داریم
zbabaxni
بیگمان کتاب‌های من نیز، چنان که کالبد جسمانی‌ام، روزی خواهند مرد. اما باید به مرگ رضا داد. باید بپذیری که تا ده سال دیگر خودت و تا صد سال دیگر کتاب‌هایت نابودید. بقای جاودانه نه آدمیان راست و نه کتابها را.
rezai milad
روزی که وقت پایین آمدن از پله‌ها پاهایم آن قدر لرزید به همه چیز بی‌اعتنا شده بودم، به چیزی جز استراحت فکر نمی‌کردم، در انتظار استراحت بزرگ که روزی فرا می‌رسید. این که به آرای نخبگان کنونی بی‌اعتنا بودم از آنجا نبود که ستایشی را که به گمانم باید از اثرم می‌شد به بعد از مرگم موکول می‌کردم. این که نخبگانِ بعد از مرگم درباره‌ام چه فکری می‌کردند هیچ اهمیتی برایم نداشت.
rezai milad
باید که سبزه بروید و نوباوگان بمیرند من می‌گویم که قانون بی‌ترحم هنر این است که انسان‌ها بمیرند و خود ما هم با چشیدن همه رنج‌ها بمیریم تا نه سبزه فراموشی که سبزه زندگی جاوید بروید، سبزه انبوهِ آثار بارآور که نسل‌ها و نسل‌ها می‌آیند و شادمانه، بدون غمِ آنانی که زیرش خفته‌اند، بر آن به «چاشت روی سبزه» (۱۲۵) می‌نشینند.
rezai milad
ین مرگ‌های پی‌درپی که «من» ی که با آنها نابود می‌شد چقدر از آنها می‌ترسید، و چه شیرین بود زمانی که تحقق می‌یافت و آن «من» ی که از آنها می‌ترسید دیگر نبود تا حسّشان کند، این مرگ‌ها از چندی پیش به من فهمانیده بود که ترس از مرگ بیخردی است. اما حال که مرگ از چندی پیش برایم بی‌اهمیت شده بود دوباره از آن می‌ترسیدم و البته این ترسم به شکل دیگری بود، ترسم نه برای خودم که برای کتابم بود که پدید آمدنش به دستکم چندگاهی از این زندگی که بسیاری خطرها تهدیدش می‌کرد نیاز داشت. ویکتور هوگو می‌گوید
rezai milad
اما شب فرا می‌رسد و دیگر نمی‌توان نقاشی کرد، و در پی شب روز نمی‌آید. پیش از هر چیز، از آنجا که هنوز چیزی آغاز نشده بود، می‌شد که نگران باشم حتی اگر به خاطر سنّم می‌توانستم چنین فکر کنم که هنوز چند سالی پیش‌رو دارم. نگران، زیرا ممکن بود تا چند دقیقه دیگر ساعت مرگم فرا رسد. درواقع، باید این را مبنا می‌گرفتم که بدنی داشتم، یعنی که پیوسته در معرض خطری دوگانه بودم: درونی و بیرونی. و تازه این که می‌گویم فقط برای راحتی بیان است.
rezai milad
بزرگ‌ترین بیم‌های ما، چنان که بزرگ‌ترین امیدهایمان، هیچکدام فراتر از حد توان ما نیستند، و می‌شود که سرانجام بر آنها چیره شویم و اینها را عملی کنیم.
rezai milad
هر چقدر هم که بدانیم سالها می‌گذرد و جوانی به پیری می‌انجامد، استوارترین ثروت‌ها و قدرت‌ها زوال می‌یابد و شهرت گذراست، باز با شیوه ادراکمان از این جهان جنبنده‌ای که زمان می‌بَردَش، با شیوه باصطلاح عکس برداشتن‌مان از این جهان، آن را برعکس ثابت و بی‌حرکت می‌کنیم. به نحوی که آدم‌هایی را که جوان شناخته‌ایم همواره جوان می‌بینیم، کسانی را که پیر شناخته‌ایم حتی در گذشته‌ها هم از حُسن‌های پیری برخوردار می‌بینیم، بی‌چون و چرا به اعتبار یک میلیاردر و حمایت یک شاه اعتماد می‌کنیم در حالی که به حکم عقل می‌دانیم (اما در عمل باور نمی‌کنیم) که شاید همین فردا فراری باشند و هیچ قدرتی برایشان نماند.
rezai milad
درد و رنج خدمتکارانی مرموز و منفورند که با ایشان در نبردیم و هرچه بیشتر به زیر سلطه‌شان درمی‌آییم، خدمتکارانی دهشتناک که تعویض‌شان محال است و از راه‌های زیرزمینی ما را به حقیقت و مرگ می‌رسانند. خوشا به حال آنان‌که به اولی پیش از دومی رسیده باشند و برایشان ساعت حقیقت زودتر از ساعت مرگ فرا رسیده باشد (هرچقدر هم که این دو به هم نزدیک باشند).
rezai milad
کسانی که از جبهه دورند خیال می‌کنند که جنگ فقط یک مسابقه مشت‌زنی غول‌آساست که خودشان از طریق روزنامه‌ها از دور تماشایش می‌کنند. در حالی که اصلا این طور نیست. مرضی است که وقتی به نظر می‌رسد در یک نقطه از دستش در رفته‌ای از یک نقطه دیگر سردرمی‌آورد. امروز نویون آزاد می‌شود، فردا دیگر نه نانی در کار است و نه شکلاتی، پس فردا کسی که خیالش راحت بوده و در نهایت مجسم می‌کرده که برایش مهم نباشد که گلوله‌ای به‌اش بخورد وحشت برش می‌دارد چون در روزنامه می‌خواند که باید به خدمت برود.
rezai milad
فقط حسّ ضابطه حقیقت است، هرچقدر هم که به نظر رسد از ماده سستی ساخته شده است و هر چقدر هم که تأثیرش درنیافتنی بنماید، و به همین دلیل تنها چیزی است که می‌ارزد که ذهن آن را دریابد، زیرا فقط همان توانایی این را دارد که ذهن را (اگر بتواند به حقیقتش پی ببرد) به کمال والاتری برساند و از شادمانی نابی برخوردارش کند
zbabaxni
یک دقیقه آزاد شده از بند زمان انسان آزاد شده از بند زمان را در درونمان باز می‌آفریند تا آن دقیقه را حس کند. و قابل درک است که این آدم به شادکامی امیدوار باشد، حتی اگر به نظر نرسد که مزه ساده یک کلوچه منطقاً بتواند آن شادکامی را توجیه کند؛ قابل درک است که برای چنین آدمی واژه «مرگ» مفهومی نداشته باشد: او که از زمان بیرون است از آینده چه ترسی دارد؟
zbabaxni
در نهایت به این نکته اضافی توجه داشتم که تفاوتی که میان یکایک برداشت‌های واقعی وجود دارد ــ تفاوت‌هایی که نشان می‌دهد که چرا تصویر یکدستی از زندگی شبیه زندگی در نمی‌آید ــ احتمالاً ناشی از این علت است که بی‌اهمیت‌ترین چیزی که روزی در زندگی‌مان گفته‌ایم، بی‌اهمیت‌ترین حرکتی که کرده‌ایم، همراه و هماهنگ با بازتاب چیزهایی است که منطقاً پیوندی با آن نداشته‌اند، و عقلمان که برای استدلال هیچ نیازی به آنها نداشته از هم جدایشان کرده است
zbabaxni
همچنان یک پا بر سنگ پایین‌تر و یک پا بر سنگ بالاتر در حال تلوتلو باقی ماندم، هرچند که ممکن بود مایه خنده انبوه بیشمار رانندگان شوم؛ هربار که فقط بطور مادی این حرکت را تکرار می‌کردم، می‌دیدم که بی‌نتیجه است، اما اگر موفق می‌شدم مهمانی خانه گرمانت را از یاد ببرم و حسی را باز بیابم که وقتی پایم را آن‌گونه به زمین گذاشتم به من دست داد، دوباره تصویر خیره‌کننده و نامعین از ذهنم می‌گذشت انگار که به من گفته باشد: «مرا بگیر و نگه دار اگر توانش را داری، سعی کن معمای شادکامی‌ای را که برایت مطرح می‌کنم حل کنی».
zbabaxni
ادبیات به ما می‌آموزد که به زندگی بیشتر ارزش بدهیم، ارزشی که خود نتوانستیم درک کنیم و تنها به یاری کتاب می‌فهمیم که چقدر عظیم بوده است.
zbabaxni
پیری که به هر حال نکبت بارترین حالت آدمی است
علی افشاری
آن چنان ادای احساساتی‌گری درمی‌آورد که حتی فکاهی می‌نمود و توی ذوق می‌زد.
علی افشاری

حجم

۴۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۴ صفحه

حجم

۴۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۴ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۵۰%
تومان