کتاب هفت درس مارسل پروست
معرفی کتاب هفت درس مارسل پروست
کتاب هفت درس مارسل پروست نوشتهٔ لورانس گرونیه و ترجمهٔ اصغر نوری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. علاقهمندان پروست این کار را خوب بلدند: از در جستجوی زمان ازدسترفته درسهایی میگیرند که آنها را به طرف زندگی پربارتری هدایت میکند، زندگی غنیتری که میتواند اسرار زیباییها را برایشان آشکار کند، نوعی زندگی «تکثریافته». هفت درس مارسل پروست در دوازده مضمونِ برگرفته از «در جستجوی زمان ازدسترفته» تبیین شدهاند.
درباره کتاب هفت درس مارسل پروست
لورانس گرونیه داروساز است و عاشق پروست. این زن پنجاهساله، به مدت یک سال بخشهایی از در جستجوی زمان ازدسترفته را یک بار در هفته در پارک نزدیک خانهاش، پارک سو، برای مردم میخواند؛ نوعی خواندن که شبیه یکجور اجرا/ کنفرانس هم بود. خیلی زود، این اجراهای ایستاده زیر کهنسالترین بلوط پارک علاقهمندان زیادی پیدا کرد و خبرش در شهر پیچید. لورانس به جاهای دیگر پاریس و شهرهای دیگر فرانسه دعوت شد و بعدها فرانسهدانهای امریکا آنجا کنفرانسهایی برایش ترتیب دادند. همهٔ این سفرها و اجراها منجر شد به کتابی که پیش رو دارید و کتاب دیگری با عنوان پروست برای همه که خلاصهای پانصدصفحهای از مجموعهٔ سههزارصفحهای در جستجو بود. جدا از علاقهٔ شخصی، نویسنده هدف مشخصی را در این دو کتاب دنبال میکند: بردن اثر سترگ پروست به دل جامعه و خواندنی کردن آن برای همه، با علم به اینکه «پروست میتواند زندگیمان را عوض کند» و مجموعهٔ هفتجلدی در جستجو «درس»های زیادی برای ما دارد. در این کتاب، لورانس گرونیه دوازده مضمون تعریف میکند برای معرفی هفت درسی که میشود از مجموعهٔ هفتجلدی در جستجوی زمان ازدسترفته گرفت. مسلماً، درسهای پروست به این هفتگانه ختم نمیشود و گرونیه تنها کسی نبوده که روی «تأثیر پروست در زندگی مخاطب» کار کرده است. جدا از نقدهای ادبی و تخصصی بیشماری که روی آثار پروست و بهویژه در جستجو نوشته شده، کم نبودهاند کسانی مثل آلن دو باتن که کتابهایی نظیر پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند نوشتهاند.
لورانس گرونیه دویستوسی تکه از در جستجو را انتخاب کرده و برای هر تکه عنوانی نوشته است. بین تکههای پروست، سه بریده هم جای داده از سه کتاب بزرگ: هزار و یک شب، قصههای لافونتن و خاطرات پس از مرگ شاتوبریان.
جزئیاتِ هفت درسی که در این کتاب ارائه میشود از این قرار است:
۱. توانایی مشاهده: با تیزی نگاه درمانگر و هنرمند.
۲. رمزگشایی از دنیا و جامعه: هر آنچه پیش رو داریم غالباً چیزی را پنهان میکند که باید آشکارش کرد، رمزگانی که جامعه را تنظیم میکند، نشانههایی که ذات چیزها را میپوشانند.
۳. بازگرداندن اهمیت زمان به آن: برای تکمیل مشاهده، باید به اهمیت زمان و تأثیراتش توجه کرد. از اینرو، بُعدی اصلی اضافه میشود که در همهٔ ابعاد دیگر تأثیر میگذارد.
۴. شناخت خودمان: بازگو کردن «رسالهها»ی سقراط به روشی قابل فهم برای همه. کمک به خودکاوی و اندازهگیری نیروها، ضعفها و پیشداوریهای خودمان و دیگران.
۵. توسل به طنز: برخورد طنازانه با عذابهای کوچک و مضحکهٔ ابسورد زندگیمان ـ که لایق شلیکهای خنده یا دستکم لبخند ـ است.
۶. پیوندزدن هر چیزی به چیز دیگر، جرئت نزدیک شدن به نامنتظرهها: انسان تلاش میکند توضیحی کلی برای هستی بیابد، و کشف قوانین هستی یکی از نابترین لذتهای ذهن و روح انسان است. با فرهنگ، میتوانیم به همهٔ نسلهای پیش از خودمان و به همهٔ بشریت وصل شویم. یافتن شادیای عمیق در برابر پژواکها و پیوندهای توضیحناپذیر.
۷. آشکارکردن زندگی حقیقیمان به لطف همهٔ این عناصر: حافظهٔ غیرارادی ما را به سرزمینهای مدفون و ناشناختهمان میبرد، به طرف گذشتهای که هرگز ترکمان نمیکند؛ با هنر، و تنها با هنر، بهویژه ادبیات، زندگی را با چشم دیگری میبینیم، «متکثر کردن زندگیمان».
خواندن کتاب هفت درس مارسل پروست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که در جستجوی زمان ازدسترفته را خواندهاند پیشنهاد میکنیم. اگر که این رمان طولانی را نخواندهاید، پس حتما کتاب هفت درس مارسل پروست را بخوانید تا با درسهای پروست آشنا شوید.
درباره مارسل پروست
مارسل پروست با نام کامل «والانتَن لویی ژرژ اوژن مارسل پروست» ۱۰ ژوئیهٔ ۱۸۷۱ به دنیا آمد. او نویسنده و مقالهنویسی فرانسوی بود که بهدلیل نگارش اثر عظیمی با عنوان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان قلمداد میشود.
مارسل پروست در سال ۱۸۸۲ وارد مدرسهٔ کندروسه شد. در سال ۱۸۸۶ در شانزلیزه با «مری دو بنارداکی» دختر یک اشرافزادهٔ لهستانی آشنا شد که در رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» یکی از الگوهای «ژیلبر سوان» بود. او در خلال سالهای ۱۸۸۸–۹ در کندورسه به کلاس فلسفه رفت که دبیر آن «ماری آلفونس دارلو» بر تربیت فکری او اثر بسیار گذاشت، با نشریهٔ ادبی دبیرستان به نام «روو لیلاس» همکاری کرد و پایش به محافل اشرافی باز شد. مارسل پروست در ۱۵ ژوئیه ۱۸۸۹ دیپلم ادبی گرفت.
پروست در ماه نوامبر سال ۱۸۸۹ دورهٔ یکسالهٔ سربازی داوطلبانهٔ خود در هنگ ۷۶ پیاده اورلئان را آغاز کرد. سپس در دانشکدهٔ حقوق پاریس نامنویسی کرد. او در سال ۱۸۹۱ گذشته از دانشکدهٔ حقوق بهطور نامرتب در کلاسهای دانشکدهٔ علوم سیاسی و شرکت کرد. در سال ۱۸۹۲ فعالیتهای ادبی جدی پروست آغاز شد و او همکاریش را با نشریهٔ «لو بانکه» شروع کرد. در این نشریه ۱۵ مقاله از پروست چاپ شد که بعدها در کتاب «خوشیها و روزها» دوباره منتشر شد. او در ماه مارس سال ۱۸۹۵ لیسانس ادبیات خود را نیز دریافت کرد.
پروست در ژانویهٔ سال ۱۹۰۸ نگارش اثر عظیمش را آغاز کرد. سال ۱۹۰۹ او هرگونه رفتوآمد را کنار گذاشت و یکسره به نوشتن پرداخت. در سال ۱۹۱۲ بخشهایی از رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته»در روزنامهٔ فیگارو چاپ شد. سال ۱۹۱۳ پس از شکست تلاشهای بسیارش برای قبولاندن اثر به چند ناشر، سرانجام انتشارات برنار گراسه میپذیرد که این رمان را در ۳ جلد به خرج نویسنده چاپ کند.
پس از مرگ او، در سال ۱۹۲۳ «اسیر» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۵ «گریخته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۲۷ «زمان بازیافته» در ۲ جلد، در سال ۱۹۵۲ رمان «ژان سنتوی» در ۲ جلد و در سال ۱۹۵۴ اثر ناتمام «ضد سنتبوو» به چاپ رسید. رمان «بیاعتنا» و «آلبرتین گمشده» از آثار او هستند.
آثار گوناگونی درمورد این نویسنده منتشر شده است: «پروست» مقاله ای از ساموئل بکت، «فضای پروستی» نوشتهٔ جورج پوله و ترجمهٔ وحید قسمتی، «بررسی شخصیتهای رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته» نوشتهٔ ژان ایوه تادیه و ترجمهٔ مهدی دوستی مهاجر.
مارسل پروست ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲ درگذشت. او در گورستان پرلاشر در فرانسه قرار گرفته است.
او درجملهای گفته است که: «فقط به یاری هنر میتوانیم از خود بیرون آییم و بدانیم دیگران چگونه میبینند، این عالمی را که همان عالَم ما نیست و اگر هنر نبود چشماندازهایش همانند آنهایی که در ماه هست برایمان ناشناخته میماند. به یاری هنر، بهجای آن که فقط یک جهان، جهان شخص خودمان را ببینیم، جهانهای بسیار میبینیم و به تعداد هنرمندان نوآور جهانهایی در برابر ماست که هر یک با دیگری به اندازهٔ گردان در بینهایت با هم متفاوتند.»
بخشی از کتاب هفت درس مارسل پروست
«مُد زمان جنگ
(مشاهده، رمزگشایی، گنجاندن زمان، توسل به طنز، پیوند زدن هر چیزی به فرهنگ)
در یکی از نخستین شبهای بعد از بازگشت دوبارهام، در سال ۱۹۱۶، چون دلم شنیدن بحث دربارهٔ تنها چیزی را میخواست که در آن دوره جالب بود، یعنی جنگ، پس از شام به قصد دیدن خانم وردورن از خانه بیرون رفتم، زیرا او هم مانند خانم بونتان یکی از ملکههای پاریس جنگزدهای شده بود که دورهٔ دیرکتوار را به یاد میآورد. چنان که انگار در پی تأثیر اندکی خمیرمایه، ظاهراً با تکثیری خودبهخودی، زنان جوانی همهٔ روز را با کلاههای دراز استوانهای دستارمانندی میگشتند که میشد مال زمان خانم تالین باشد، و به نشانهٔ میهندوستی تونیکهای مصری تنگ و تیرهرنگی، خیلی «جنگی»، روی دامنهای بسیار کوتاه به تن میکردند؛ صندلهایی به پا داشتند که پایافزارهای رُمی به سبک تالما را به یاد میآورد، یا پاتاوههای بلندی که یادآور گتر جنگاوران عزیزمان بود؛ خودشان میگفتند که چون از یاد نمیبردند که باید چشمان رزمندگانمان را بنوازند، نه فقط لباسهای شل و نازک میپوشیدند بلکه جواهراتی به خود میآویختند که طرحهای تزئینیشان یادآور ارتش بود، و چه بسا اصلاً موادشان از ارتش میآمد و در ارتش کار شده بود؛ به جای آرایههای مصری یادآور لشکرکشی به مصر انگشترها یا النگوهایی داشتند که از ترکشهای خمپاره یا حلقهٔ نارنجک ۷۵ ساخته شده بود، فندکهایشان عبارت بود از دو سکهٔ انگلیسی که سربازی در ته سنگرش آنها را صیقل داده بود، صیقلی چنان زیبا که نیمرخ ملکه ویکتوریا رویشان به تکچهرهای از پیزانلّو میمانست. همچنین، به گفتهٔ خودشان، چون لحظهای از فکر جنگ فارغ نبودند وقتی یکی از کسانشان کشته میشد به این بهانه که سوگشان «با افتخار آمیخته است» چندان سوگواری نمیکردند و لباس عزا نمیپوشیدند، در نتیجه کلاهی از کرپ سفید انگلیسی به سر میگذاشتند (که جلوهای از همه زیباتر داشت و در یقینِ بیچونوچرای پیروزی نهایی «هرگونه امیدی را توجیه میکرد»)، ساتن و توری ابریشمی را جانشین کشمیر گذشتهها میکردند و حتی مرواریدهایشان را هم از گردن درنمیآوردند، «البته با رعایت همهٔ ملاحظه و متانتی که نیازی نیست کسی به زنان فرانسوی یادآوری کند.» (ج. ۷)
***
اما گـاهی درست آنگاه که به نظر میرسد همه چیز از دست رفته بـاشد به هشداری برمیخوریم که میتواند نجاتمان دهد؛ همه درهایی را که راه به جـایی نمیبرد کوبیدهایم و ندانسته به تنها دری میخوریم کـه میشود از آن تو رفت و اگر صد سال هم می جُستیم پیدا نمیکـردیم، خودبهخود باز میشود. (ج ۷، زمان بازیافته)
پیوند زدن هر چیزی به چیز دیگر، جرأت نزدیک شدن به نامنتظرهها: انسان تلاش میکند توضیحی کلی برای هستی بیابد، و کشف قوانین هستی یکی از نابترین لذتهای ذهن و روح انسان است. با فرهنگ، میتوانیم به همه نسلهای پیش از خودمان و به همه بشریت وصل شویم. یافتن شادیای عمیق در برابر پژواکها و پیوندهای توضیحناپذیر.»
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه