دانلود و خرید کتاب قصر به قصر لویی فردینان سلین ترجمه مهدی سحابی
تصویر جلد کتاب قصر به قصر

کتاب قصر به قصر

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصر به قصر

کتاب قصر به قصر نوشتهٔ لویی فردینان سلین و ترجمهٔ مهدی سحابی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب در کنار سفر به انتهای شب و مرگ قسطی، سه شاهکار سلین را رقم می‌زنند. به جای قصر به قصر می‌شد عنوان این کتاب انتهای شب باشد، چراکه مضمون آن به‌راستی مقصد و پایان سفری است که باردامو، قهرمان جوانِ اولین کتاب لویی فردینان سلین آغاز می‌کند.

درباره کتاب قصر به قصر

کتاب قصر به قصر شرح سه دوره «قصرنشینی» سلین است، اول «زیگمارینگن» کاخِ دودمانِ شهریاران نیمه‌افسانه‌ای هوهنتزولرن که منتهی اینک آخرین پناهگاه همه‌ٔ پس‌مانده‌های توفان جنگ دوم جهانی شده است. پایانه‌ای که در آن زندگی هرروزه به ساعت‌شماری فرارسیدنِ به قول سلین، زمان، پِخ‌پِخ می‌گذرد. دوره‌ٔ دوم، زندگی زندان و دربه‌دری بدنامی و مطرودی است. دوره‌ٔ سوم، دوره‌ٔ نهایی، زندگی سال‌های آخرِ سلینِ پزشکِ گوشه‌گرفته، با تک‌وتوک مریض‌هایی از خود او فقیرتر.

از دیدگاه مجموعه‌ٔ آثار سلین قصر به قصر کتابِ به تعبیری پایانی و «حرف آخر» اوست. کتاب پیری سلین است، دورانِ هم پختگی و هم امیدباختگی، اوج قوام و انسجام زبانی و از سوی دیگر نهایت شکاکی و صراحت نویسنده که در آن‌چه می‌بیند و می‌گوید دیگر هیچ جای مجامله و تعارفی نیست. هرچه هست یقین است، چه ما را خوش بیاید چه نه. قصر به قصر از هر نظر دو کتاب پیشین، سفر به انتهای شب و مرگ قسطی، را کامل می‌کند و با آن‌ها سه شاهکار بنیادینِ سلین را تشکیل می‌دهد.

خواندن کتاب قصر به قصر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای سلین پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لویی فردینان سلین

لویی فردینان دتوش در سال ۱۸۹۴ در کوربوآ در حومه‌ٔ پاریس به‌دنیا آمد. او با نام مستعار «سلین»، نویسنده‌ای فرانسوی بود. پدر او کارمند بیمه بود. خودش پزشکی خوانده بود و تا آخر عمرش نیز پزشک ماند. او در ۱۹۳۲ اولین رمانش سفر به انتهای شب را منتشر کرد و مورد تحسین جامعه‌ٔ ادبی قرار گرفت. همه‌ٔ این ستایش‌ها قبل از این بود که کسی نوشته‌های او را بخواند؛ نوشته‌هایی که ضد یهود بودن او را نشان می‌داد و احتمال اینکه او طرف آلمان‌هاست. بعد از افشای این نوشته‌ها او خائن شناخته شد و در همین موقع بود که فرانسه را ترک کرد و ابتدا به آلمان و بعد هم به دانمارک رفت؛ و نوشته و کتاب‌هایش از فرانسه جمع شد.

لویی فردینان سلین یک سال را در زندان کپنهاگ گذراند و بعد از آزادی نیز به عنوان ننگ ملی شناخته شده و تبعید شد. بعد از آن در پاریس به اتهام قیام علیه حکومت به صورت غیابی و بدون اجازه اینکه حق دفاع داشته باشد و حتی بدون حضور وکیل محاکمه و راهی زندان شد. بعد از اتمام دوره‌ٔ محکومیتش به فرانسه برگشت؛ و از تمام مردم فرانسه عذر خواست؛ و ارزش بقیه‌ٔ آثار او، مرگ قسطی، جنگ، شمال، افسانه‌های پریان برای زمانی دیگر و بسیاری شاهکارهای دیگر در زمان خود او نادیده گرفته شد. اگرچه در حقیقت او قربانی مناسبات سیاسی شده بود. او سرانجام در اول ژوئیه ۱۹۶۱ در منطقه‌ای دورافتاده در فرانسه درگذشت.

درباره مهدی سحابی

مهدی سحابی ۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در قزوین به دنیا آمد. او مترجم، نویسنده، روزنامه‌نگار، نقاش، مجسمه‌ساز و عکاس ایرانی بود که بیشتر به‌خاطر ترجمهٔ مجموعهٔ «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشتهٔ مارسل پروست شناخته شده است.

او به‌دلیل تسلط به ۳ زبان انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی آثاری را نه‌تنها به فارسی برگرداند بلکه از فارسی به این ۳ زبان نیز ترجمه کرد. سحابی در کنار ترجمه، گزارش و خبر، گاهی با نام مستعار «سهراب دهخدا» برای صفحهٔ فرهنگی نقد فیلم می‌نوشت. او در سال ۱۳۵۱ به‌صورت پاره‌وقت به استخدام «کیهان» درآمد و پس از طی ۲-۳ ماه به‌صورت تمام‌وقت در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد، ولی ۳ ماه بعد به‌همراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد.

سحابی در این بین به عکاسی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ به همراه چند تن از نویسندگان و همکارانش در کیهان، روزنامهٔ «کیهان آزاد» را به انتشار رساند که بعد از ۱۰ شماره تعطیل شد و پس از تعطیلی آن «انتشارات الفبا» را تأسیس کرد که ۶ شماره از ماهنامهٔ پیروزی را منتشر کردند. در سال ۱۳۵۹ با امضای مستعار «یونس جوان‌رودی» کتاب «تسخیر کیهان» منتشر شد که تحولات «کیهان» را شرح می‌داد.

سحابی پس از این به جز چند همکاری کوچک با چند نشریه به ترجمه، نقاشی و مجسمه‌سازی روی آورد. نخستین ترجمهٔ او کتابی نوشته «ماریو دمیکلی» به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بی‌گمان مهم‌ترین آن‌ها هم ترجمهٔ رمان عظیم مارسل پروست است. سحابی در سال ۱۳۶۶ و با ترجمه رمان «شرم» جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی را به‌دست آورد. او با نشریاتی مانند «صنعت حمل و نقل» و «پیام امروز» نیز همکاری داشت و در سال ۱۳۷۳ جلدهای مجموعه‌داستان «چشم دوم» از محمد محمدعلی را طراحی کرد.

مهدی سحابی ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت.

بخشی از کتاب قصر به قصر

«راستش را بخواهید، همین طوری بین خودمان، آخرِ کارم دارد از شروعش هم بدتر می‌شود... گو اینکه شروعش هم همچو تعریفی نداشت... باز می‌گویم، در "کوربه‌ووآ" دنیا آمدم، استانِ "سِن "... تا حال هزار بار این را گفته‌م... بعد از کلی رفتن‌ها و برگشتن‌ها دارم واقعاً به بدترین صورت به ته خط می‌رسم... ممکن است بگویید مسأله سنّ است... خب البته!... سنّ هم هست!... در شصت و سه سالگی و خرده‌ای، بینهایت مشکل است که آدم بتواند دوباره برای خودش موقعیتی جور کند... دوباره مشتری‌هایی جمع کند... از این‌ور آن‌ور!... داشت یادم می‌رفت!... پزشکم من... در حرفه پزشکی، بین خودمان باشد، بی‌رودرواسی، مشتری به هم‌زدن فقط کارِ علم و وجدان نیست... قبل از هر چیز، بالاتر از هر چیز، کار جاذبه شخصی‌ست... جاذبه شخصی بعد از شصت سالگی؟... می‌شود کار آدمک خیاطخانه را کرد، یا کاسه کوزه توی موزه... شاید!... به درد بعضی‌هایی خورد که دنبال چیزهای غیرعادی‌اند، دنبال معما!... امّا برای خانم‌ها؟... آدم پیر هر چقدر هم که به سرووضعش برسد، عطر بزند، رنگ و جلا بزند به خودش؟... تازه می‌شود مترسک! مشتری غیر مشتری، دکتر غیر دکتر، مایه چندش است!... اگر طلا بارش باشد چه؟... این یک حرفی!... تحملش می‌کنند؟... اِی‌ی! شاید!... امّا پیر موسفید رنگ و رو رفته باشی و بی‌پول هم باشی؟... برو گم‌شو!... گوش کنید ببینید زن‌های مشتری چه می‌گویند، همین‌طوری، توی کوچه خیابان، توی مغازه‌ها... درباره یک دکتر جوان... "وای، اگر بدانید خانم‌جان!... اگر بدانید!... چه چشمی دارد این دکتر! چه چشمی، خانم!... فوراً فهمید مسأله‌م چیست!... به‌ام قطره داد! ظهر و شب!... چه قطره‌ای!... معجزه می‌کند این دکتر جوان!..." امّا خودتان... صبر کنید، ببینید درباره خودتان چه می‌گویند!... "غرغرو، بی‌دندان، بیسواد، قوزو، همه‌ش در حال اخ‌وتف..." حسابتان پاک است!... سرنوشت دست زن‌هاست و شر و ورشان!... مردها قانونگزاری می‌کنند، خانم‌ها به کار اصلی می‌رسند، کار جدی: آرای عمومی!... تأمین مشتری‌های ثابت یک طبیب کار خانم‌هاست!... هواتان را ندارند؟... چاره‌ش خودکشی‌ست... خودتان را بیندازید توی رودخانه!... خانم‌های مشتری عقب‌مانده ذهنی‌اند؟ به اندازه گاو سرشان نمی‌شود؟... چه بهتر! هرچه خنگ‌تر باشند، هر چقدر کندذهن‌تر باشند، آن‌قدر احمق که نشود هیچ کاری‌شان کرد، اهمیت‌شان بیشتر می‌شود!... سرنوشت‌ساز!... روپوشت را دربیار و چیز میزهات را جمع کن!... چیز میزهات؟... مال من را که همه را دزدیدند، "مون‌مارتر "!... همه را!... خیابان "ژیراردون "!... باز هم می‌گویم... هر چقدر بگویم باز کم است!... وانمود می‌کنند حرف‌هام را نمی‌شنوند... درست همان چیزهایی که باید شنید!... در حالی که حرف حساب می‌زنم... صاف و پوست‌کنده!... آدم‌هایی، به قول خود "آزادیبخش‌ها "، "انتقامجوها "، ریختند توی خانه‌م، بزور، همه چیزم را برداشتند و بردند "شپش بازار "!... همه چیز یکجا!... اغراق نمی‌کنم، سند و مدارک دارم، شاهد دارم، اسم می‌آرم... همه کتاب‌ها و وسایل کارم، مبل‌هام، دست‌نوشته‌هام!... همه خرت و پرتم!... هیچ چیزم را نتوانستم پیدا کنم... بگو یک دستمال، یک صندلی!... همه چیزم را فروختند، حتی دیوارها را!... خانه‌م، همه چیز!... حراج!... به باد!... دیگر بیشتر چه بگویم! نظرتان را می‌خواهید بگویید! نگفته دارم می‌شنوم!... خب بعله، طبیعی است! بعله! که همچو چیزی به سر شما نمی‌آید! محال است به سرتان بیاید! که همه پیش‌بینی‌های لازم را کرده‌ید!... کمونیست‌تر از هر میلیاردری... پوژادیست‌تر از خودِ پوژاد، روسِ اصیل مثل ودکا، امریکایی‌تر از بوفالو بیل!... بعله که با همه ندار اید، با همه آنهایی که مهم‌اند، با "لژ "، با "هسته "، با "صلیب "، با "تأمینات"!... وَرانزوی تازه‌اید از هر کسی بیشتر... اصلاً مسیر تاریخ از لاپای شما رد می‌شود!... برادر افتخاری؟... البته!... نوکر جلاد؟ خواهیم دید!... برق‌انداز گیوتین؟... هه! هه!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
در یک سنّی، بخصوص بعد از بعضی ناملایمات، آدم یک چیز بیشتر دلش نمی‌خواهد: این‌که ولش کنند راحت باشد!... حتی از این هم بهتر: جوری رفتار کنند که انگار مردهٔ!
Zeynab Akbari

حجم

۴۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۴۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰
۵۰%
تومان