دانلود و خرید مجموعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (7جلدی)

مجموعه در جستجوی زمان از دست رفته

معرفی مجموعه رمان در جستجوی زمان از دست رفته

«باور می‌کنید که یک شیرینی‌ صدفی‌شکل خیسانده در چای بتواند تمامی گذشته را به ذهن بازگرداند؟»

در جستجوی زمان ازدست‌رفته شاهکاری کم‌نظیر در ادبیات جهان است؛ اثری که در آن مارسل پروست با نثری شاعرانه و ساختاری پیچیده، به ژرفای حافظه، گذر زمان، عشق، فراموشی و هنر می‌پردازد. این رمان صرفاً روایت یک داستان نیست، بلکه تجربه‌ای است از اندیشیدن، حس‌کردن و به‌یادآوردن. پروست در روایتِ کند و گاه سیال خود، جهانی تازه می‌سازد که در آن فلسفه، روان‌شناسی، نقاشی، موسیقی و ادبیات درهم‌تنیده‌اند. ما در این اثر با راوی همراه می‌شویم، مردی بیمار و حساس که درگیر خاطرات، وسوسه‌های دنیای اشراف و عشق‌های تباه‌شده است تا آنکه مزه‌ی یک شیرینی آغشته به چای، دریچه‌ای به گذشته‌اش می‌گشاید و شهر و باغ‌ها از فنجان چای‌اش سر برمی‌آورد. همین لحظه‌ی جادویی، آغازی می‌شود برای نوشتن شاهکاری که زندگی و زمان را به چالش می‌کشد.

معرفی کتاب‌های مجموعه در جستجوی زمان از دست رفته

۱- جلد اول کتاب در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته با خاطرات کودکی مارسل در شهر کومبره آغاز می‌شود؛ جایی که دلتنگی برای بوسه‌ی شبانه‌ی مادر و پیاده‌روی در دو مسیر - به‌سوی خانه سوان و عمارت گرمانت - به لحظاتی پررنگ در ذهن او بدل می‌شوند. در بخش دوم، با روایت گذشته، ماجرای عشق پرتنش سوان و اودت را می‌خوانیم که در فضای اشرافی و هنری پاریس شکل می‌گیرد. در پایان، مارسل در شانزه‌لیزه به ژیلبرت، دختر آن دو، دل می‌بازد و نخستین نشانه‌های عشق و رؤیاهای سفر به بلبک در او پدیدار می‌شود.

۲- در جلد دوم، مارسل پس از دل‌سردی از عشق ژیلبرت، به دنیای هنر و جامعه‌ی پاریسی پا می‌گذارد؛ در نمایش‌ها شرکت می‌کند، به خانه‌ی بانو سوان رفت‌وآمد دارد و با نویسنده‌ی محبوبش برگوت آشنا می‌شود. در ادامه، همراه مادربزرگ به شهری ساحلی می‌رود؛ جایی که با چشم‌انداز دریا، فضای اشرافی و چهره‌هایی چون مارکیز ویلپاریزیس، روبر دو سن‌لو، بارون شارلوس و نقاشی به نام الستیر روبه‌رو می‌شود. در این میان، آشنایی با آلبرتین جرقه‌ی عشقی تازه را در دل او می‌زند.

۳- در جلد سوم، مارسل به محفل اشرافی بانو ویلپاریزیس دعوت می‌شود و بارون شارلوس علاقه‌ و توجهی خاص به او نشان می‌دهد. با مرگ مادربزرگ، اندوهی عمیق را تجربه می‌کند. در پاریس، رابطه‌ای تازه با آلبرتین شکل می‌گیرد، رابطه‌ای که به‌تدریج پیچیده و پررمزوراز می‌شود. در پایان، مارسل به دیدار دوشس دو گرمانت می‌رود و این دیدار برایش رویدادی مهم و نمادین است.

۴- در جلد چهارم، مارسل درحالی‌که دلبستگی‌اش به آلبرتین شدت گرفته، در مهمانی پرنسس دو گرمانت شرکت می‌کند. بازگشت به بلبک، همراه با یاد تلخ مرگ مادربزرگ، او را اندوهگین می‌کند. رابطه‌اش با آلبرتین دوباره آغاز می‌شود؛ اما حسادت و تردید، آرامش او را برهم می‌زند. با شنیدن شایعاتی درباره‌ی دوستی آلبرتین با دو دختر، مارسل تصمیم می‌گیرد با او ازدواج کند.

۵- در جلد پنجم مارسل و آلبرتین زیر یک سقف در پاریس زندگی می‌کنند و لحظاتی کوتاه از آرامش را تجربه می‌کند؛ اما شک و تردیدهای همیشگی‌اش نسبت به آلبرتین، ذهنش را آسوده نمی‌گذارد. در مهمانی بزرگی در خانه‌ی جدید خانواده‌ی وردورن، این اضطراب‌ها بیشتر می‌شوند. سرانجام، پس از مشاجره‌ای تلخ، آلبرتین خانه را ترک می‌کند.

۶- در جلد ششم مارسل می‌کوشد آلبرتین را بازگرداند؛ اما ناگهان با خبر مرگ او در یک سانحه‌ روبه‌رو می‌شود. رهایی از اندوه و عشق آلبرتین زمان زیادی می‌برد. سفر به ونیز با مادر، برای او هم شادی تازه‌ای به همراه دارد و هم دلتنگی‌ای عمیق که تجربه‌ای دوگانه از زندگی به او می‌بخشد.

۷- در آخرین جلد، مارسل پس از سال‌ها ژیلبرت را می‌بیند و با او قدم می‌زند؛ درمی‌یابد که راه خانه‌ی سوان به خانه گرمانت می‌رسد. با بازگشت به پاریس پس از جنگ، پیری و دگرگونی اطرافیان او را به فکر فرومی‌برد. در آخرین مهمانی، همه چیز به هم می‌پیوندد: عشق‌ها، دوستی‌ها و زمان‌هایی که گذشته‌اند. مارسل درمی‌یابد که باید درباره‌ی همین گذر زمان و خاطراتش بنویسد.

شیوه‌ی نگارش و ساختار مجموعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

برخی از منتقدان در جستجوی زمان ازدست‌رفته را جزو داستان‌های جریان سیال ذهن می‌دانند و آن را بی‌طرح می‌خوانند. اگر اثر را با دقت بخوانیم، متوجه می‌شویم که این رمان ساختار منسجم و مشخصی دارد و برخلاف داستان‌های کلاسیک جریان سیال ذهن که بیشتر روی افکار پراکنده و درونی شخصیت‌ها بدون نظم و مخاطب تمرکز دارند، رمان پروست بیشتر بر یادآوری گذشته و بازسازی خاطرات تمرکز دارد. ازآنجاکه ذهن و زمان، دو موضوع مهم این رمان‌اند و این اثر بر نویسندگان بعدی سبک جریان سیال ذهن تأثیر زیادی داشته، نمی‌توان نقش آن را در شکل‌گیری این نوع ادبیات نادیده گرفت. روش توصیف و نگاه خاص پروست در این رمان آن‌قدر مهم بوده که بعدها سبک پروستی نام‌گرفته و الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان شده است.

یکی از ویژگی‌های مهم این رمان، استفاده‌ی پررنگ و عمیق از استعاره است. یعنی پروست به‌جای اینکه مستقیم درباره‌ی یک موضوع حرف بزند، آن را از راهی غیرمستقیم و در قالب تصویرها، تشبیه‌ها یا لحظه‌هایی خاص بیان می‌کند. در واقع، خودِ این رمانِ چندهزارصفحه‌ای، استعاره‌ای است از زندگی، زمان و دگرگونی انسان‌ها و جامعه. پروست به‌جای آنکه بگوید زمان می‌گذرد و آدم‌ها تغییر می‌کنند، این را در قالب تجربه‌های احساسی، خاطره‌ها، لحظه‌های ناگهانی و حتی طعم یک شیرینی در چای نشان می‌دهد. نکته‌ی دیگر این است که پایان رمان هم به شکل استعاری طراحی شده است. داستان به‌صورت مشخص و قطعی تمام نمی‌شود و مثل خود زندگی پایان روشنی ندارد. این پایانِ باز، استعاره‌ای‌ است از زندگی واقعی که همیشه ناتمام، غیرمنتظره و پر از احتمال است.

درباره نویسنده کتاب‌های در جستجوی زمان از دست رفته

مارسل پروست (۱۸۷۱–۱۹۲۲) نویسنده‌ی برجسته‌ی فرانسوی و خالق رمان عظیم در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته است. او در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد، تحصیلاتی گسترده در فلسفه، حقوق و علوم سیاسی داشت و از جوانی وارد محافل ادبی و اشرافی شد. از ۱۹۰۸ به‌طورجدی نوشتن شاهکار خود را آغاز کرد و بیشتر وقت خود را از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۹ در اتاقی در آپارتمانش در بلوار اوسمان پاریس گذراند. این رمان بلند در سال ۱۹۱۳ منتشر شد و انتشار آن تا سال ۱۹۲۷، پنج سال پس از مرگ او، ادامه یافت. پروست یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم به شمار می‌رود و در گورستان پرلاشز پاریس به خاک سپرده شده است.

معرفی شخصیت های رمان در جستجوی زمان از دست رفته

مارسل، راوی اصلی رمان، نه‌تنها شخصیت مرکزی بلکه گویی خود پروست است. او از کودکی تا میان‌سالی همراه خواننده است و در این مسیر با عشق‌ها، دوستی‌ها و تنش‌های اجتماعی مواجه می‌شود. مارسل در جست‌وجوی معنای زندگی است و همین جست‌وجو در زمان و حافظه، داستان را پیش می‌برد.

شارل سوان مردی ثروتمند، فرهیخته و هنردوست از طبقه‌ی اشرافی قدیم، میان دلبستگی به زیبایی و محدودیت‌های اجتماعی گرفتار شده است. داستان عشق پررنج او به اودت، نشان‌دهنده‌ی نبرد درونی‌اش میان احساس و تردید است. او که به دنبال معنا در عشق و هنر است، سرانجام با ناکامی و حسرت به حاشیه‌ی زندگی رانده می‌شود و تصویری از انسانی ارائه می‌دهد که هرگز به آرامش و خوشبختی واقعی نمی‌رسد.

آلبرتین، یکی از شخصیت‌های محوری و پیچیده‌ی رمان، دختری مرموز و غیرقابل‌درک است که رابطه‌ای پرفرازونشیب و پر از تضاد با مارسل دارد؛ امری که باعث شکل‌گیری شک، حسادت و کنترل‌گری در مارسل می‌شود و همواره بخشی از هویتش نزد راوی پنهان می‌ماند. آلبرتین نماد حقیقتی گریزان و ناشناختگی انسان‌هاست؛ شخصیتی که عشق به او بیش از آنکه آرامش‌آفرین باشد، بر اضطراب و بی‌ثباتی مارسل می‌افزاید.

بارون دو شارلوس، شخصیتی پیچیده و فرهیخته، نماد تناقض میان ظاهر معتبر اشرافی و رازهای پنهان هویتی است. او هم مارسل را جذب می‌کند و هم از خود می‌راند. شارلوس نماینده‌ی نگاه عمیق‌تر به هویت جنسی و انحراف‌های اجتماعی زمانه است؛ شخصیتی که پروست از طریق او، مرزهای میان ظاهر و حقیقت را به چالش می‌کشد.

مادر مارسل شخصیتی تأثیرگذار و گاه محدودکننده است که راوی وابستگی عاطفی عمیقی به او دارد. در مقابل، مادربزرگ نماد مهر بی‌قیدوشرط، گذشت و پایداری است؛ تنها کسی که مارسل با احترام و عشق از او یاد می‌کند و نشانه‌ای از فروپاشی دنیای ارزش‌های اصیل و سنتی در ذهن راوی.

بهترین ترجمه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

ترجمه‌ی مهدی سحابی از رمان در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته بی‌تردید بهترین ترجمه‌ی این اثر در زبان فارسی است. سحابی با تسلط کامل بر هر دو زبان، دقتی بی‌نظیر در حفظ سبک، موسیقی نثر و ساختار جمله‌های طولانی و پیچیده‌ی پروست نشان داده است. او نه‌تنها به لفظ، بلکه به معنا و روح اثر وفادار مانده و با نگاهی هنرمندانه، ظرافت‌های زبانی و پیچیدگی‌های فلسفی، ادبی، و روان‌شناسانه‌ی رمان را به زیبایی منتقل کرده است. ترجمه‌ی سحابی، خود یک اثر ادبی مستقل و درخشان به شمار می‌آید؛ تلاشی که لایه‌های پیچیده و ظریف این شاهکار را با زبانی شفاف و زیبا به خواننده ارائه کرده است.

نقد مجموعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

زمان، قهرمان پنهان رمان مارسل پروست است. در واقع، او موضوع زمان را در مرکز توجه خود قرار داده است. آن هم نه زمان تقویمی بلکه زمانِ درونی، شخصی و خاطره‌محور. او نشان می‌دهد که چگونه لحظه‌ای ساده در زمان حال، می‌تواند ناگهان درِ بزرگی را به روی گذشته باز کند. تمام ماجرا درباره‌ی این است که چطور گذشته در دل لحظه‌ای ساده از حال دوباره زنده می‌شود. پروست اعتقاد دارد که انسان بدون زمان، چیزی نیست؛ مثل عکسی که فقط یک‌لحظه را ثبت کرده و هیچ ارتباطی با قبل و بعد خود ندارد. از نظر او، ما همان آدم‌های گذشته نیستیم، چون زمان ما را تغییر داده است؛ اما درعین‌حال، لحظه‌هایی در حافظه‌ی ما هست که با گذشت سال‌ها هم پاک نمی‌شوند که حتی قوی‌تر می‌شوند.

خواندن این رمان گران‌بها کمی دشوار است؛ چون مثل قصه‌‌های قدیمی نیست که از همان اول، همه چیز (شخصیت‌ها، مکان، زمان و ماجرا) را برای خواننده بچیند. پروست چیزی نمی‌دهد، مگر از خلال ذهنِ پیچیده و همیشه درگیرِ راوی. نه اتفاق‌ها را سرراست تعریف می‌کند و نه اجازه می‌دهد که خواننده راحت سر از کار شخصیت‌ها دربیاورد. همه چیز درهم‌تنیده است، در جریان بی‌پایان فکر و خاطره و احساس؛ بنابراین خواننده باید صبر داشته باشد. باید بپذیرد که قرار نیست یک‌باره بفهمد، بلکه باید غرق شود. بخواند و نفهمد، اما ادامه بدهد! و بگذارد واژه‌ها کم‌کم او را با خود ببرند. این رمان سخت‌خوان است، چون زندگی سخت است. چون ذهن آدمی همیشه منظم و روشن نیست؛ اما شیرینی این سختی، جایی است که فرد، خودش کشف می‌کند، لمس می‌کند و لحظه‌به‌لحظه درونش چیزی عوض می‌شود، بی‌آنکه بفهمد کِی و چگونه. این رمان صبر می‌خواهد، چون مثل زندگی واقعی، رازهایش را به‌یک‌باره نمی‌گوید. باید عاشق کشف‌شدن آهسته‌ی رازها باشی.

اقتباس‌های مجموعه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

اقتباس‌های گوناگونی از در جستجوی زمان ازدست‌رفته صورت‌ گرفته است. نشر چترنگ نسخه‌ای مصور از جلد دوم این رمان را با اقتباس استانیسلاس برزه و استفن اوئه منتشر کرده است. اولین فیلم در سال (۱۹۸۴) به کارگردانی فولکر شلوندورف و فیلم زمان بازیافته (۱۹۹۹) بر اساس جلد پایانی به کارگردانی رائول روئیز، از مهم‌ترین اقتباس‌ها هستند. شانتال آکرمن نیز در سال ۲۰۰۰ فیلم اسیر را بر پایه‌ی جلد پنجم ساخت. همچنین نینا کامپانیز در سال ۲۰۱۱ مجموعه‌ای تلویزیونی چهارساعته از کل رمان تهیه کرد و هارولد پینتر در ۱۹۷۸ فیلمنامه‌ای الهام‌گرفته از آن نوشت.

جملات کتاب در جستجوی زمان از دست رفته

«زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند، اما تصویری را که از ایشان داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ‌چیز دردناک‌تر از این تضاد میان دگرگونی آدم‌ها و ثباتِ خاطره نیست.»

«هم‌ی چیزهای عظیم و مهمی که می‌شناسیم کار عصبی‌هاست. همه‌ی مکتب‌ها را آن‌ها بنیان گذاشته‌اند و همه‌ شاهکارها را آن‌ها ساخته‌اند و نه کسان دیگر. بشریت هرگز نخواهد فهمید که چقدر به آن‌ها مدیون است و بخصوص آن‌ها برای ارائه این‌همه چیز به بشریت چقدر رنج کشیده‌اند. ما از شنیدن موسیقی خوب، از دیدن نقاشی‌های زیبا لذت می‌بریم، اما نمی‌دانیم که برای سازندگانشان به چه بهایی تمام شده‌اند، به قیمت چه بی‌خوابی‌ها، چه گریه‌ها، چه خنده‌های عصبی، چه کهیرها، چه آسم‌ها، چه صرع‌ها، و چه مقدار اضطراب مرگ که از همه‌ آن‌های دیگر بدتر است...» (جلد سوم طرف گرمانت. صفحه‌ی ۳۷۲)

من این باور سلتی را بسیار منطقی می‌دانم که گویا ارواح درگذشتگان ما در وجود پست‌تری، جانوری، گیاهی، جمادی زندانی‌اند، و درواقع آنها را از دست داده‌ایم تا این که روزی از روزها - که برای خیلی‌ها هیچگاه فرا نخواهد رسید - از کنار درختی که زندان آنهاست می‌گذریم یا چیزی که آنها را در خود دارد به دستمان می‌افتد. ارواح به جنب و جوش می‌افتند، ما را صدا می‌زنند، و همین که آنها را می‌شناسیم طلسمشان شکسته می‌شود؛ آزادشان کرده‌ایم و بر مرگ چیره شده‌اند و برمی‌گردند و با ما زندگی می‌کنند.

نمی‌دانستم که بی‌ارادگی من و ضعف جسمانی‌ام، و آینده نامطمئنی که از آنها برایم برمی‌آمد، بسیار بیشتر از ناپرهیزی‌های شوهر مایه غصه و نگرانی مادربزرگم در آن قدم زدن‌های بی‌پایان بعدازظهر و غروب می‌شد، هنگامی که پیاپی می‌آمد و می‌رفت و چهره زیبایش را کج به آسمان بلند می‌کرد، با گونه‌های سبزه و چین برداشته که با فرا رسیدن پیری چون زمین شخم‌زده پاییزی به بنفشی می‌زد، و هنگامی که از خانه بیرون می‌رفت توری سبکی تا نیمه بالا زده آنها را می‌پوشاند و همیشه قطره اشک ناخواسته‌ای که از سرما یا از غصه‌ای بود رویشان خشک می‌شد.

آه! فرانسواز! باید خدا خیلی از دست ماها عصبانی باشد. آخر، مردمان این دور و زمانه هم شورش را درآورده‌اند! به قول اوکتاو مرحومم، خدا را زیادی از یاد برده‌ایم و او هم انتقام می‌گیرد."

فقط هنر می‌تواند آدمی را از مرگ برهاند.

در زندگی ساعتی فرا می‌رسد که هنوز خیلی مانده تا شما به آن برسید و در آن ساعت، چشم‌های خسته آدم دیگر جز یک نور تحمل نمی‌کند، نور قشنگی که شبی مثل امشب با تقطیر تاریکی تهیه می‌کند، ساعتی که گوش‌ها فقط موسیقی‌ای را می‌شنوند که مهتاب با نی‌لبک سکوت می‌نوازد