بریدههایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد هفتم)
۳٫۸
(۹)
همواره نقشی را که در ظاهر بازی میکنیم بر کاری که در باطنمان باید به آن بپردازیم مقدم میداریم
zbabaxni
میفهمیدم که میشود زندگی را مبتذل بدانیم هرچند که گاهی بسیار زیبا به نظر رسیده باشد، چرا که دربارهاش بر اساس چیزی کاملاً متفاوت با خودش، بر اساس تصویرهایی که هیچ چیز از زندگی در آنها نمانده قضاوت میکنیم و در نتیجه بیارزشش میدانیم.
zbabaxni
آن چنان ادای احساساتیگری درمیآورد که حتی فکاهی مینمود و توی ذوق میزد.
علی افشاری
پیری که به هر حال نکبت بارترین حالت آدمی است
علی افشاری
ادبیات به ما میآموزد که به زندگی بیشتر ارزش بدهیم، ارزشی که خود نتوانستیم درک کنیم و تنها به یاری کتاب میفهمیم که چقدر عظیم بوده است.
zbabaxni
همچنان یک پا بر سنگ پایینتر و یک پا بر سنگ بالاتر در حال تلوتلو باقی ماندم، هرچند که ممکن بود مایه خنده انبوه بیشمار رانندگان شوم؛ هربار که فقط بطور مادی این حرکت را تکرار میکردم، میدیدم که بینتیجه است، اما اگر موفق میشدم مهمانی خانه گرمانت را از یاد ببرم و حسی را باز بیابم که وقتی پایم را آنگونه به زمین گذاشتم به من دست داد، دوباره تصویر خیرهکننده و نامعین از ذهنم میگذشت انگار که به من گفته باشد: «مرا بگیر و نگه دار اگر توانش را داری، سعی کن معمای شادکامیای را که برایت مطرح میکنم حل کنی».
zbabaxni
کسانی که از جبهه دورند خیال میکنند که جنگ فقط یک مسابقه مشتزنی غولآساست که خودشان از طریق روزنامهها از دور تماشایش میکنند. در حالی که اصلا این طور نیست. مرضی است که وقتی به نظر میرسد در یک نقطه از دستش در رفتهای از یک نقطه دیگر سردرمیآورد. امروز نویون آزاد میشود، فردا دیگر نه نانی در کار است و نه شکلاتی، پس فردا کسی که خیالش راحت بوده و در نهایت مجسم میکرده که برایش مهم نباشد که گلولهای بهاش بخورد وحشت برش میدارد چون در روزنامه میخواند که باید به خدمت برود.
rezai milad
درد و رنج خدمتکارانی مرموز و منفورند که با ایشان در نبردیم و هرچه بیشتر به زیر سلطهشان درمیآییم، خدمتکارانی دهشتناک که تعویضشان محال است و از راههای زیرزمینی ما را به حقیقت و مرگ میرسانند. خوشا به حال آنانکه به اولی پیش از دومی رسیده باشند و برایشان ساعت حقیقت زودتر از ساعت مرگ فرا رسیده باشد (هرچقدر هم که این دو به هم نزدیک باشند).
rezai milad
هر چقدر هم که بدانیم سالها میگذرد و جوانی به پیری میانجامد، استوارترین ثروتها و قدرتها زوال مییابد و شهرت گذراست، باز با شیوه ادراکمان از این جهان جنبندهای که زمان میبَردَش، با شیوه باصطلاح عکس برداشتنمان از این جهان، آن را برعکس ثابت و بیحرکت میکنیم. به نحوی که آدمهایی را که جوان شناختهایم همواره جوان میبینیم، کسانی را که پیر شناختهایم حتی در گذشتهها هم از حُسنهای پیری برخوردار میبینیم، بیچون و چرا به اعتبار یک میلیاردر و حمایت یک شاه اعتماد میکنیم در حالی که به حکم عقل میدانیم (اما در عمل باور نمیکنیم) که شاید همین فردا فراری باشند و هیچ قدرتی برایشان نماند.
rezai milad
بزرگترین بیمهای ما، چنان که بزرگترین امیدهایمان، هیچکدام فراتر از حد توان ما نیستند، و میشود که سرانجام بر آنها چیره شویم و اینها را عملی کنیم.
rezai milad
اما شب فرا میرسد و دیگر نمیتوان نقاشی کرد، و در پی شب روز نمیآید. پیش از هر چیز، از آنجا که هنوز چیزی آغاز نشده بود، میشد که نگران باشم حتی اگر به خاطر سنّم میتوانستم چنین فکر کنم که هنوز چند سالی پیشرو دارم. نگران، زیرا ممکن بود تا چند دقیقه دیگر ساعت مرگم فرا رسد. درواقع، باید این را مبنا میگرفتم که بدنی داشتم، یعنی که پیوسته در معرض خطری دوگانه بودم: درونی و بیرونی. و تازه این که میگویم فقط برای راحتی بیان است.
rezai milad
ین مرگهای پیدرپی که «من» ی که با آنها نابود میشد چقدر از آنها میترسید، و چه شیرین بود زمانی که تحقق مییافت و آن «من» ی که از آنها میترسید دیگر نبود تا حسّشان کند، این مرگها از چندی پیش به من فهمانیده بود که ترس از مرگ بیخردی است. اما حال که مرگ از چندی پیش برایم بیاهمیت شده بود دوباره از آن میترسیدم و البته این ترسم به شکل دیگری بود، ترسم نه برای خودم که برای کتابم بود که پدید آمدنش به دستکم چندگاهی از این زندگی که بسیاری خطرها تهدیدش میکرد نیاز داشت. ویکتور هوگو میگوید
rezai milad
باید که سبزه بروید و نوباوگان بمیرند
من میگویم که قانون بیترحم هنر این است که انسانها بمیرند و خود ما هم با چشیدن همه رنجها بمیریم تا نه سبزه فراموشی که سبزه زندگی جاوید بروید، سبزه انبوهِ آثار بارآور که نسلها و نسلها میآیند و شادمانه، بدون غمِ آنانی که زیرش خفتهاند، بر آن به «چاشت روی سبزه» (۱۲۵) مینشینند.
rezai milad
روزی که وقت پایین آمدن از پلهها پاهایم آن قدر لرزید به همه چیز بیاعتنا شده بودم، به چیزی جز استراحت فکر نمیکردم، در انتظار استراحت بزرگ که روزی فرا میرسید. این که به آرای نخبگان کنونی بیاعتنا بودم از آنجا نبود که ستایشی را که به گمانم باید از اثرم میشد به بعد از مرگم موکول میکردم. این که نخبگانِ بعد از مرگم دربارهام چه فکری میکردند هیچ اهمیتی برایم نداشت.
rezai milad
بیگمان کتابهای من نیز، چنان که کالبد جسمانیام، روزی خواهند مرد. اما باید به مرگ رضا داد. باید بپذیری که تا ده سال دیگر خودت و تا صد سال دیگر کتابهایت نابودید. بقای جاودانه نه آدمیان راست و نه کتابها را.
rezai milad
حجم
۴۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه
حجم
۴۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان