دانلود و خرید کتاب همین حوالی جومپا لاهیری ترجمه راضیه خشنود
تصویر جلد کتاب همین حوالی

کتاب همین حوالی

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همین حوالی

کتاب همین حوالی نوشته نویسنده مشهور جومپا لاهیری است. این کتاب مجموعه ۴۶ قطعه کوتاه است که داستان زندگی یک زن را روایت می‌‌کند. این کتاب با ترجمه راضیه خوشنود منتشر شده است. 

درباره کتاب همین حوالی

کتاب داستان زنی در نیمه دوم زندگی‌اش است که از زندگی‌اش روایت می‌کند. با او همراه می‌شویم وقتی با همسر یکی از دوستانش روبه‌ٰرو می‌شود و هردو حس می‌کنند کمی از هم خوششان می‌آید اما حاضر نیستند رابطه عفیفانه‌شان را کنار بگذارند. زن وارد محیط کار جدیدش شده است و سعی دارد آن‌جا را پر از کتاب کند تا روح به دفترش بیاید. در پارک پدر و دختری را می‌بیند که دخترک حاضر نیست شب را پیش پدرش بماند و از وقتی مادر خانه را ترک کرده پدر باید هرشب دختر را به خانه مادرش ببرد. این زن نویسنده‌ای تنها است که جهان را با نگاه خودش می‌بیند و روایت می‌کند. داستانی جذاب از روزمرگی‌هایی که برای ما تکراری نیستند. 

خواندن کتاب همین حوالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جومپا لاهیری

جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام اصلی نیلانجانا سودشنا ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری هندی متولد شد. او نویسنده برنده جایزه ادبی پولتیزر در سال ۲۰۰۰ است و یکی از کتاب‌های او نیز، بعدا به فیلم تبدیل شده‌اند.

خانواده او، زمانی که دخترشان سه ساله بود، به آمریکا مهاجرت کردند. پدرش کتابدار دانشگاه بود و مادرش هم علاقه بسیاری به این داشت که بچه‌هایش با فرهنگ بنگالی آشنا شوند. این است که زندگی او در دوران کودکی با سفرهایی به هند پر شده است. این خصیصه در داستان‌هایش نیز بازتاب پیدا کرده است. جومپا لاهیری در کالج برنارد، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و در دانشگاه بوستون در رشته‌های زبان انگلیسی، ادبیات خلاق و ادبیات تطبیقی فوق لیسانس گرفت. بعد هم در رشته مطالعات رنسانس مدرک دکترا گرفت. او در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس-بوش روزنامه‌نگار ازدواج کرد. آن‌ها دو فرزند به نام‌های اکتاویو و نور دارند و در بروکلین زندگی می‌کنند.

باراک اوباما، در دوران ریاست جمهوری‌اش در آمریکا، جومپا لاهیری و پنج نفر دیگر را به عضویت کمیته هنری و علوم انسانی درآورد و کار و فعالیت در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی را بر عهده آنان سپرد.

از میان کتاب‌های جومپا لاهیری می‌توان به مجموعه داستان مترجم دردها اشاره کرد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و سال بعد، جایزه ادبی پولیتزر را از آن خودش کرد. جایزه پولیتزر که به ‌نام بنیان‌گذار آن جوزف پولیتزر، روزنامه‌نگار مجاری‌تبار آمریکایی، در سده نوزدهم نام‌گذاری شده‌ است، معتبرترین جایزه روزنامه‌نگاری در آمریکا است. این جایزه از سال ۱۹۱۷ در ماه آوریل و با نظارت دانشگاه کلمبیا به روزنامه‌نگاران، نویسندگان، شاعران و موسیقی‌دانان داده می‌شود.

خاک غریب (مجموعه داستان)، همنام (رمان) و گودی (رمان) هم از جمله کتاب‌های پرفروش هستند. همنام در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و چند سال بعد در ساخت فیلمی به همین نام مورد اقتباس قرار گرفت. کتاب به عبارت دیگر نیز مجموعه‌ای از نوشته‌ها و یادداشت‌های لاهیری درباره یادگرفتن زبان جدید است. او که تصمیم گرفته بود زبان ایتالیایی بخواند، در این کتاب از تجربه غرق شدن در یک زبان و فرهنگ و دنیای جدید و لذت آموختن آن نوشته است.

عموم موضوعاتی که لاهیری در داستان‌هایش به آن‌ها می‌پردازد مهاجرت است. خانواده‌هایی که از هند به لندن و آمریکا مهاجرت کرده‌اند و این مهاجرت، تفاوت فرهنگی، دغدغه‌های والدین، مسائلی که با آن روبه‌رو می‌شوند، اهمیت فرهنگ کشور مبدا و تاثیر آن در زندگی فرزندانشان و ... در کتاب‌ها و آثار او بازتابی گسترده دارند. 

بخشی از کتاب همین حوالی

بیش‌تر وقت‌ها در تراتوریایی نزدیک خانه‌ام ناهار می‌خورم. جای دنج و کوچکی است. اگر تا ظهر به آن‌جا نرسم، جا گیرم نمی‌آید و باید تا ساعت دو صبر کنم.

تنها غذا می‌خورم، کنار دیگرانی که تنها غذا می‌خورند. آن‌ها را نمی‌شناسم، هرچند زیاد چهره‌های آشنا می‌بینم.

پدری آشپزی می‌کند و دخترش به سفارش‌ها می‌رسد. فکر می‌کنم دختر در بچگی مادرش را از دست داده. رابطهٔ این پدر و دختر چیزی است فراتر از پیوند خونی، پیوندی استوارشده با اندوهی مشترک. اهل این حوالی نیستند.

تمام روز در خیابانی پرهیاهو کار می‌کنند، اما خودشان از اهالی جزیره‌ای هستند. آن دو فروغ آفتاب را در مغز استخوان خود دارند، تپه‌های بایرِ لکه‌لکه از رمهٔ گوسفندان را و باد میسترال را که در امواج دریا آشوب می‌افکند. آن‌ها را در قایقی مجسم می‌کنم که مقابل غاری پرت‌افتاده لنگر انداخته است. دختر را می‌بینم که از عرشهٔ قایق شیرجه می‌زند و پدرش در این میان ماهی هنوز زنده‌ای را در دست دارد.

دختر به معنای دقیق کلمه پیشخدمت نیست، چون کم وبیش همیشه پشت پیشخان ایستاده.

«چی میل دارین؟»

صورت غذا را با خطی فشرده و من‌درآوردی روی تخته‌سیاهی نوشته‌اند. من هرروز غذایی متفاوت سفارش می‌دهم. دختر سفارش را می‌گیرد و آن را به پدرش می‌رساند که همیشه در آشپزخانه است.

وقتی وارد می‌شوم و می‌نشینم، دختر یک بطری آب و یک دستمال‌کاغذی برایم می‌آورد و بعد برمی‌گردد سر جایش پشت پیشخان. منتظر می‌مانم سفارشم آماده شود. بعد خودم می‌روم و آن را می‌گیرم.

امروز در میان گردشگران و کارمندانی که زیاد به این محله رفت وآمد دارند، پدری جوان و دخترش را می‌بینم. دخترک کم وبیش ده‌ساله است، با دو بافه موی طلایی، شانه‌هایی فروافتاده و نگاهی سرگردان. معمولا شنبه‌ها می‌بینمشان، اما این هفته عید پاک است و مدارس تعطیلند.حالا دیگر از زیروبم زندگی‌شان باخبرم: دختر حاضر نیست شب در خانهٔ پدرش بخوابد و شب‌ها را فقط پیش مادرش می‌گذراند. آن روزها که هنوز خانواده‌ای سه‌نفره بودند هم آن‌ها را در همین تراتوریا می‌دیدم. دوران بارداری مادر را به خاطر می‌آورم. خوب یادم است که زن و شوهر چه شور و هیجانی داشتند. یادم هست که چقدر قربان‌صدقهٔ هم می‌رفتند و مشتریان میزهای دوروبر چطور برایشان آرزوی خوشبختی می‌کردند. بعد از به‌دنیاآمدن بچه هم برای ناهار به این‌جا می‌آمدند. بعد از رفتن به شهربازی یا خرید مواد غذایی در پیاتزا۳، خسته و گرسنه از راه می‌رسیدند. احساس می‌کردم با دخترک پیوند نزدیکی دارم. مثل خودم تک‌فرزند بود و بین پدر و مادرش می‌نشست، با این تفاوت که پدر من هیچ از رستوران‌رفتن خوشش نمی‌آمد.

پارسال مادر از این محله رفت و پدر را تنها گذاشت. پدر از دست دختر عاجز شده و حتی می‌توانم بگویم به ستوه آمده است. دختر چنان به مادرش وفادار است که حاضر نیست در اتاق خودش در خانهٔ پدری بخوابد، در خانه‌ای که در آن بزرگ شده، در اتاقی که همیشه چشم‌به‌راه اوست. 

معرفی نویسنده
عکس جومپا لاهیری
جومپا لاهیری

ادبیات مهاجرت، هم‌چون خودِ مهاجرت یکی از پدیده‌های مناقشه‌برانگیز جهان معاصر است که بر سرِ چیستی و چگونگی آن اختلاف بسیاری وجود دارد، اما می‌توان آن را محل تلاقی فرهنگ‌‎ها و زبان‌هایی دانست که به نويسنده اجازه می‌دهد تا هويت جديد خود را رقم بزند. جومپا لاهیری یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگانی است که غالب آثار خود را با محوریت مهاجرت، اثرات آن و تلاش برای همسان شدن با جامعه‌ی میزبان نگاشته است.

mojtaba
۱۴۰۰/۰۷/۱۱

مغزنوشته های پراکنده یک زن چهل و چند ساله است که به زیبایی تمام بیان شده است، در ارتباط با ترجمه هم باید بگم که خوب و روان بود.

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۳۰

کتاب همین حوالی اولین رمانی است که جومپا لاهیری به ایتالیایی نوشته و خودش نیز آن را به انگلیسی ترجمه کرده است، روایتی از ارتباط یک زن با محیط پیرامونش، از آدم‌ها گرفته تا اشیا و مکان‌ها، حکایت وابستگی و

- بیشتر
shabnam.rf
۱۴۰۰/۰۹/۱۰

از نظر من معمولی بود

Sharareh Haghgooei
۱۴۰۰/۰۹/۰۵

اگر دنبال هیجان یا نتیجه گیری اخلاقی باشید در این کتاب چیزی نخواهید یافت.کتاب روزمرگیهای یک خانم چهل و چند ساله است که خواننده را با روابط اچتماعی ، زندگی و دغدغه های او آشنا می کند . داستانهایی که

- بیشتر
marie
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

مجموعه ای داستان کوتاه که در ظاهر شبیه روزمره نویسی است ولی در پس ظاهر عادی آن که شبیه یک زندگی عادی است مفاهیم عمیقی توسط نویسنده برجسته میشود ،مفاهیم و مسائلی که بیشتر آدمها در زندگی لمسش کرده اند

- بیشتر
fateme
۱۴۰۰/۱۲/۱۹

نثر روان و خوبی داره داستانم خوبه روزمرگی‌های یه خانوم خیلی خووب احساسات را منتقل میکنه

n.nasim
۱۴۰۰/۰۸/۱۲

به امید اینکه یه اتفاق جذاب بیوفته جلو رفتم ، به آخرش رسید و هیچ...

نگین بدیهی
۱۴۰۳/۰۱/۳۱

آخرین روزهای فروردین زیبای امسال رو با خوندن و تموم کردن کتاب "همین حوالی" سپری کردم. داستان-یا بهتره بگم جستار- این کتاب در مورد خانم چهل و چندساله ای هست که در ایتالیا به تنهایی زندگی میکنه و دیده ها،

- بیشتر
SomeOne
۱۴۰۲/۰۵/۲۹

همین حوالی، پاتوق ها و زن پراکنده هرسه عنوان یه کتاب هستن. کسی مثل من اشتباه نکنه و یه کتاب و چندبار بخره. اما، کتاب دلنشینی هست، اگه جومپا لاهیری رو دوست دارید.

مائده
۱۴۰۲/۰۱/۰۵

اوایل که میخوندم پرداخت به جزئیات برام یه مقدار خسته کننده بود اما هر چه بیشتر پیش می‌رفتم به اهمیت جزئیات و نوشته‌های این خانم بیشتر پی می‌بردم نوشته هایی تو ومکان های مختلف خانمی که اسمش نمیگه و تفکراتش نسبت

- بیشتر
هر خریدی خوشحالم می‌کند، حالا هرقدر هم ناچیز. هرکدامشان به‌نوعی به زندگی‌ام اعتبار می‌بخشد.
آبـــــان🍊
او از لذت‌های کوچکی که تنهایی برایم به ارمغان می‌آورد هیچ درکی ندارد،
marie
هنوز افسوس جوانی بربادرفته‌ام را می‌خورم، جوانی بدون عصیان.
marie
آسمان، برخلاف دریا، هرگز به کسانی که از آن می‌گذرند چنگ نمی‌زند. آسمان چیزی از روح ما را در خود نگه نمی‌دارد. اصلا برایش مهم نیست. آسمان همیشه متغیر است، هرلحظه به یک رنگ، تعریف‌ناپذیر.
hamtaf
وانگهی، دیگر کی دفتر می‌خرد؟ دانشجوهای من به‌ندرت می‌توانند با دست بنویسند. آن‌ها برای شناختن زندگی و کشف جهان کلیدها را فشار می‌دهند. اندیشه‌هایشان بر صفحه‌نمایش ظاهر می‌شوند و در دل ابرهایی آشیان می‌کنند که نه جسم دارند و نه مشکل کمبود فضا.
hamtaf
میل غریزی ما آدم‌ها برای بیان احساسات و توضیح نظرات خود و قصه‌گفتن برای یکدیگر مرا به شگفت می‌آورد.
hamtaf
گرچه تنها زندگی می‌کنم، از یک بغل محکم خوشحال می‌شوم، از دو بوسه بر گونه‌ها و پیاده‌روی کوتاهی در خیابان.
hamtaf
او در خیالات من بود؟ نه، شک ندارم که دیدمش، نسخه‌ای متفاوت از خودم با گام‌های چابک، مصمم برای رفتن به جایی، درست به پیش رو
marie
ما در آن فضای فراخ‌گشوده حبس شده‌ایم، محصور میان این تُهیگی بزرگ.
marie
وقتی با هم بودیم، تنها کاری که می‌کردم گوش‌دادن به حرف‌های او بود. می‌خواستم همهٔ مشکلاتش را حل کنم، حتی مشکلات جزئی و پیش‌پاافتاده‌اش را، از یأس‌های فلسفی بگیر تا گرفتن کمرش. اما حالا می‌توانم نگاهش کنم، بی‌آن‌که آن اضطراب ملال‌آور و نالیدن‌های بی‌پایانش ذره‌ای بر من اثر بگذارد.
kurdistan_f
اوایل از این رفتارهایش کفری می‌شدم، اما به‌مرور عادت کردم. عاشقش بودم و می‌بخشیدمش.
kurdistan_f
وقتی با هم بودیم، تنها کاری که می‌کردم گوش‌دادن به حرف‌های او بود. می‌خواستم همهٔ مشکلاتش را حل کنم، حتی مشکلات جزئی و پیش‌پاافتاده‌اش را، از یأس‌های فلسفی بگیر تا گرفتن کمرش. اما حالا می‌توانم نگاهش کنم، بی‌آن‌که آن اضطراب ملال‌آور و نالیدن‌های بی‌پایانش ذره‌ای بر من اثر بگذارد.
kurdistan_f
در این فصل که به تاریکی می‌گراید، از سایه‌هایی که ناگزیر سربرمی‌آورند گریزی نیست. از سایه‌هایی که خانواده‌هایمان بر سرمان می‌اندازند نیز گریزی نداریم. با همهٔ این‌ها، گاهی دلم برای سایبان دلنشینی که یک یار موافق فراهم می‌کند تنگ می‌شود.
hamtaf
انزوا مستلزم ارزیابی دقیق زمان است و من همیشه این موضوع را درک کرده‌ام. به پول داخل کیف می‌ماند: باید بدانی چقدر وقت برای تلف‌کردن داری، تا شام چقدر مانده و تا قبل از خواب چقدر.
hamtaf
او مثل خودم چهل وچندساله است، اما همیشه دستپاچه و عجول. همهٔ چیزهایی را که من ندارم او دارد: شوهر، بچه، برنامه‌های ثابت، یک خانهٔ ییلاقی. به عبارت بهتر، همان زندگی موفقی را دارد که پدر و مادرم همیشه برای من آرزو می‌کردند.
hamtaf
او هر جلسه از من می‌خواهد خاطرهٔ خوبی را برایش تعریف کنم. متأسفانه من از بچگی‌ام خاطرات خوش چندانی ندارم. به جایش از بالکن آپارتمانم حرف می‌زنم، وقتی زیر نور آفتاب در آن می‌نشینم و صبحانه می‌خورم.
hamtaf
می‌دانم اگر به مادرم بگویم از تنهایی‌ام خوشحالم، چه واکنشی نشان خواهد داد. اگر به او بگویم خوشحالم که اختیار زمان و مکان خودم را دارم (به‌رغم سکوت و چراغ‌هایی که هرگز موقع بیرون‌رفتن از خانه خاموششان نمی‌کنم و رادیویی که همیشه روشن است)، بی‌آن‌که قانع شود هاج وواج نگاهم خواهد کرد. از نظر او، تنهایی چیزی نیست جز یک کمبود. او از لذت‌های کوچکی که تنهایی برایم به ارمغان می‌آورد هیچ درکی ندارد، بنابراین جروبحث بی‌فایده است.
hamtaf
موقع حرف‌زدن لبخند می‌زند، انگار بخواهد به دنیا بگوید: ببینید من چقدر خوشبختم.
hamtaf
(هرچند من معادل «جعبهٔ شادی» را برای پورتاجویه ترجیح می‌دهم، چون فکرش را که می‌کنم، می‌بینم این اصطلاح زیباترین واژهٔ ایتالیایی است.)
marie
portagioie؛ واژهٔ ایتالیایی به معنی جعبهٔ جواهر. gioia هم به معنای شادی است و هم جواهر. porta، مشتق از فعل لاتین porta¦re، به گروه کلماتی تعلق دارد که با افعال حمل‌کردن، آوردن، بردن و منتقل‌کردن مرتبطند و آن‌ها نیز به‌نوبهٔ خود ریشهٔ واژگان مترادف با «در»، «دروازه» و «درگاه» هستند. بنابراین پورتاجویه در ایتالیایی می‌تواند علاوه بر جعبهٔ جواهر به ظرف شادی، درگاه یا دروازه‌ای رو به شادی وشادی‌آفرین نیز تعبیر شود.
marie

حجم

۱۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان