کتاب خانه خاموش
معرفی کتاب خانه خاموش
کتاب خانه خاموش نوشته اورهان پاموک است که با ترجمه مژده الفت منتشر شده است. این کتاب داستان یک خانواده است که در شهر جنت حصار زندگی میکنند و ناگهان مسیر آرام زندگیشان به هم میریزد.
درباره کتاب خانه خاموش
کتاب خانه خاموش از ۳۲ فصل تشکیل شدهاست، هر فصل از کتاب توسط یکی از شخصتهای داستان روایت میشود. نام راویهای داستان به ترتیب: رجب، بیوک خانم، حسن، فاروک و متین است
این رمان در یک خانه قدیمی، بزرگ و ساکت آغاز میشود. صاحب خانه زنی پیر، تنها و افسرده به نام فاطما است که در رمان از او به عنوان مادربزرگ نیز یاد میشود. رجب که یک کوتوله است مسئول همه امور مربوط به خانه مانند تغذیه مادربزرگ، بردن او به رختخواب و نظافت خانه، شستن ظرفها و خرید خانه است. سه نوه فاطیما روز بعد برای یک هفته به ملاقات او میآیند. تمام مقدمات ورود آنها فراهم شده است.
فاطیما شبها به فکر نوههایش در رختخوابش است. او برنامهریزی میکند که چگونه و با چه چیزی قرار است هنگام رسیدن با آنها صحبت کند. سپس او شروع به فکر کردن به گذشته میکند. او همسرش را به یاد میآورد. دکتر صلاحتین بیگ یک انسان آزاد فکر بوده است. نوهها روزی که قرار است بیایند میرسند. بزرگترین آنها فاروک است که یک مورخ است. وی به عنوان دانشیار در دانشگاه کار میکند. دیگری دانشجوی جامعهشناسی است. او انقلابی است. متین دانش آموز دبیرستان است. او آرزو دارد که به آمریکا برود و در آنجا ثروتمند شود. حسن پسر عموی رجب یک تروریست راست است. او شبها با دوستانش پوسترهای نمایشی را روی دیوار خیابانها میگذارد. آنها در طول روز شعارهایی میدهند که علیه کمونیسم و سوسیالیسم است، آنها پول را از صنعتگران شهر دریافت میکنند. ماجرا از همینجا درگیر چالشی بزرگ میشود.
خواندن کتاب خانه خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ترکیه پیشنهاد میکنیم.
درباره اورهان پاموک
اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریبا مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهامبخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریلهای راهآهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروتآفرینی کند ثروتش را از دست میداد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بیآنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاسهای روزنامهنگاری ثبتنام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.
او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هردو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورک تایمز نوشت: «ستارهای جدید از شرق ظهور کرده است-اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشتههای پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ میدهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان میکند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بینالمللی ادبیات دوبلین شد.
در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملیگرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسأله که در زمان حکومت عثمانی نسلکشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در اینباره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسأله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.
پاموک در بسیاری از موارد عنوان کرده است که داستانهایش را با الهام از زندگی خود و اطرافیانش نوشته است. در جایی او چنین میگوید: «در کتاب خانه خاموش، از طریق تکگوییهای مادربزرگم بود که توانستم عالمی میان بیداری و رؤیا تصویر کنم. رگههایی از این عالم در کتاب قلعه سفید نیز دیده میشود.» اما به گفته او، «کتاب سیاه» نخستین باری بود که انعکاس صدای خود را در اثرش میدید. «در آن زمان من ۳۳ ساله بودم، در نیویورک زندگی میکردم و سؤالهای دشواری درخصوص آنکه که هستم و تاریخچهام چگونه بوده میپرسیدم. در مدت زمان زندگیام در نیویورک، دلتنگیام برای استانبول با علاقهمندیام به شگفتیهای فرهنگهای عثمانی، فارسی، عرب و اسلامی ترکیب شد. کتاب سیاه کتابی بود که زمان زیادی از من گرفت، کتابی بود که هنگام نوشتنش نمیدانستم چه کار دارم میکنم و مانند یک فرد نابینا تنها گام به گام جلو میرفتم.»
کتابهای پاموک عمدتاً روایتهایی است از سرگشتگی و بیهویتی، که با رگههایی از تقابل ارزشهای شرقی و غربی نیز در آن نهفته است. روایتهای او سبکی پستمدرن همراه با پیچیدگی و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسنده ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.
بخشی از کتاب خانه خاموش
«مال ظهره؟»
بشقاب را سراندم جلویش. چنگال را برداشت و غرغرکنان بادمجان را زیرورو کرد. بعد شروع کرد به خوردن.
گفتم: «خانمبزرگ، سالادتون هم اینجاست.»
رفتم آشپزخانه و برای خودم هم کمی بادمجان کشیدم. نشستم و شروع کردم به خوردن. کمی بعد داد زد: «نمک... رجب! نمک کجاست؟»
رفتم و نگاهی به میز انداختم. درست کنار دستش بود. گفتم: «ایناهاش، نمکدونتون.»
«این رو هم تازه یاد گرفتهای؟ چرا وقتی دارم غذا میخورم، میری توی آشپزخونه؟»
جواب ندادم.
«فردا نمیآن؟»
«چرا، خانمبزرگ، میآن. نمک نمیپاشین؟»
«فضولی نکن! میآن؟»
«فردا ظهر. مگه تلفنی خبر نداده بودن؟»
«دیگه چی درست کردی؟»
باقیماندهٔ بادمجان را بردم توی آشپزخانه. توی بشقاب دیگری خوراک لوبیا ریختم و برایش بردم. وقتی داشت با چهرهٔ درهمکشیده لوبیا را هم میزد، رفتم آشپزخانه و نشستم غذایم را خوردم. چیزی نگذشته بود که باز داد زد:
«فلفل!»
خودم را زدم به نشنیدن. کمی بعد دوباره داد زد: «میوه!»
رفتم ظرف میوه را گذاشتم جلویش. دست استخوانی و لاغرش مثل عنکبوتی خسته آرامآرام روی هلوها حرکت میکرد. گفت: «همهشون پلاسیدهن. اینا رو دیگه از کجا گیر آوردهای؟ از پای درخت؟»
«پلاسیده نیستن، خانمبزرگ. رسیدهن. بهترین هلوها رو از میوهفروشی خریدم. خودتون هم میدونین که دیگه درخت هلویی این اطراف باقی نمونده.»
خودش را به نشنیدن زد و یکی از هلوها را برداشت. رفتم خوراک لوبیایم را تمام کنم که داد زد: «باز کن! کجایی رجب؟ گفتم بازش کن!»
دویدم پیشبندش را باز کنم. دیدم هلو را نیمخورده گذاشته.
«لااقل اجازه بدین یه زردآلو براتون بذارم، خانمبزرگ. شب بیدارم میکنین و میگین گرسنهتون شده.»
«نه! لازم نکرده. شکر خدا هنوز اینقدر بدبخت نشدهم که میوهٔ پادرختی بخورم! این رو باز کن.»
پیشبندش را باز کردم. دور دهانش را که تمیز میکردم، چینی به صورتش انداخت. انگار داشت زیرلب دعا میخواند. بلند شد و گفت: «من رو ببر بالا.»
به من تکیه داد و از پلکان بالا رفتیم. روی نهمین پله ایستادیم تا نفسی تازه کنیم. نفسزنان گفت: «اتاقهاشون رو آماده کردهای؟»
«بله.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب بهترین کتاب نویسنده محبوب من اورهان پاموک است . داستان خانه مادربزرگیست که سرگذشت غم انگیزی را پشت سر گذاشته و حالا نوه های او جمع شده اند برای نوسازی خانه . البته که مسائل سیاسی ( مارکس
محشر عه
پاموک بی نظیره