کتاب قربانی
معرفی کتاب قربانی
کتاب قربانی نوشته کورتزیو مالاپارته است که با ترجمه محمد قاضی منتشر شدع است. این کتاب روایتی جذاب دارد که شما را به قرن بیستم و جنگ جهانی دوم میبرد. همراهه کتاب قربانی میتوانید جهان را بار دیگر ببینید.
درباره کتاب قربانی
قربانی کتابی استثنایی است؛ روایتی از آنسوی جبهه جنگ جهانی دوم، روایتی از اوضاع کشورهای تحت اشغال جبهه متحدین آلمان و ایتالیا از دل اردوگاه فاتحان سالهای اول جنگ. کورتزیو مالاپارته خبرنگاری ایتالیایی بود که با سمت سروانی در کشورهای مختلف جبهه متحدین میگشت و خاطراتش را مخفیانه مینوشت. او بلافاصله بعد از پایان جنگ این خاطرات را در قالب کتاب قربانی منتشر کرد، کتابی که خیلی زود به یکی از پرفروشترین آثار آن دوره تبدیل شد.
قهرمان اصلی کتاب کاپوت یا قربانی است و آن جانوری است شاد و بیرحم و خونخوار. هیچ واژهای بهتر از این اصطلاح خشن و نیمهمرموز آلمانی یعنی «کاپوت»، که در لغت به معنی خردشده و لهوپه و تکهتکه و نابودشده است، نمیتوانست حال اروپای بعد از جنگ را توصیف کند.
خواندن کتاب قربانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم
درباره کورتزیو مالاپارته
کورتزیو مالاپارته در سال ۱۸۹۸ در پراتو، نزدیک فلورانس، به دنیا آمد. در ۱۹۱۴ که شانزدهساله بود، از مدرسهٔ چیکونینی که در آنجا به تحصیل اشتغال داشت، گریخت و ایتالیا را که در آن زمان هنوز بیطرف مانده بود، ترک گفت. پای پیاده از مرز گذشت، به فرانسه رفت و به عنوان سرباز داوطلب در ارتش فرانسه پذیرفته شد. در شامپانی زخم برداشت و به دریافت نشان صلیب و نخل افتخار نایل آمد. کتاب او به نام فن کودتا، که نخستین کتاب برضد هیتلر بود، در ۱۹۳۱ در اروپا منتشر شد، لیکن فروش آن در ایتالیا و آلمان ممنوع گردید. بر اثر انتشار آن کتاب در ایتالیا محاکمه شد و به پنج سال تبعید به جزیرهٔ لیپاری، در شمال سیسیل، محکوم گردید. در ۱۹۴۱، به گناه مقالهها و گزارشهایی که از جبههٔ روسیه به ایتالیا میفرستاد و در روزنامهٔ کوریره دلاسرا چاپ میشد، توسط آلمانیها توقیف و به چهار ماه اقامت اجباری در اردوگاههای کار محکوم شد. مالاپارته در آن زمان در ارتش ایتالیا خدمت میکرد و به سمَت مخبر و رابط جنگی در جبههٔ روسیه انجام وظیفه مینمود. این مقالات بعدها در ۱۹۴۸ تحت عنوان ولگا در اروپا میزاید در پاریس در یک مجلد انتشار یافت. از ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵، یعنی تا پایان جنگ جهانی دوم، در گروه «مبارزان ایتالیایی به خاطر آزادی» به فعالیت پرداخت و به عنوان افسر رابط بین سرفرماندهی نیروهای متفقین و پارتیزانهای مبارز ملی در نبردهایی که برای آزادی اروپا ازجمله ایتالیا درگیر بود، شرکت جست. مالاپارته در ۱۹۵۷ در مسکو به بیماری سرطان درگذشت.
بخشی از کتاب قربانی
جواب دادم: «برای اینکه میترسند. بله، آنها از هرچیز و همهچیز میترسند. آنها میکشند و ویران میکنند، فقط به علت ترس. نه اینکه از مرگ بترسند، نه. هیچ فرد آلمانی، از مرد و زن و پیرمرد و بچه، از مرگ نمیترسد. آنها از رنج و مرارت هم نمیترسند و حتی به معنای خاصی میتوان گفت که درد و رنج را دوست دارند. اما آنها از هرچه زنده است، از هرچه در خارج از وجود خودشان نفس میکشد و نیز از هرچه غیر از خودشان است بیمناکند. آنها بیش از هرچیز از موجودات ضعیف، از مردم بیسلاح، از بیماران و از زنان و کودکان میترسند؛ از پیرمردها هم میترسند. ترس ایشان همیشه یک حس ترحم عمیق در من برانگیخته است. اگر اروپا به ایشان رحم میکرد، شاید از این درد نفرتانگیز خود شفا مییافتند.»
آکسل مونته درحالیکه باز بیصبرانه نوک عصای خود را بر کف کاشیها میکوبید، سخن مرا برید و گفت: «پس ایشان درنده هستند؟ پس راست است که بیهیچ رحم و شفقت مردم را قتلعام میکنند؟»
در جواب گفتم: «بله، راست است، ایشان مردم بیسلاح را میکشند، یهودیان را در میدان آبادیها به درخت میآویزند، یا زندهزنده در خانههای خودشان مثل موش آتش میزنند، دهقانان و کارگران را در حیاط کالخوزها و کارخانهها تیرباران میکنند. من حتی در سایهٔ درختانی که نعشهایی به شاخههای آنها تاب میخورده، ایشان را در حال خندیدن و غذاخوردن و خوابیدن دیدهام.»
مونته عینک سیاهش را از چشمانش برداشت تا شیشههای آن را با دستمالش پاک کند و گفت: «بله، آلمانیها Krankenvolk هستند.»
پلک چشمانش را به زیر انداخته بود، چنانکه من نمیتوانستم چشمهایش را ببینم. سپس از من پرسید: «آیا راست است که آلمانیها پرندهها را هم میکشند؟»
گفتم: «نه، این درست نیست. آنها وقت پرداختن به پرندهها را ندارند؛ همینقدر که به آدمها میرسند خودش خیلی است. آنها یهودیان و کارگران و دهقانان را قتلعام میکنند، شهرها و آبادیها را با غیظ و غضب وحشیانهای آتش میزنند، ولی پرندهها را نمیکشند. آه، اگر بدانید چه پرندههای خوشگلی در روسیه هست! شاید بسیار خوشگلتر از پرندههای کاپری.»
آکسل مونته با تغیر پرسید: «خوشگلتر از پرندگان کاپری؟»
حجم
۵۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
حجم
۵۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۳۶ صفحه
نظرات کاربران
قسمت معرفی کتاب غلط املایی داره. چه وضعشه به جای ه ، ع گذاشته به جای کسره ه
قربانی کتابی بود استثنایی و بینظیر… گزارشی جانفرسا دربارهی قتلعام و جنگ در اروپا و روایتی از اوضاع کشورهای تحت اشغال جبهه آلمان و ایتالیا. مالاپارته خود زمانی به عنوان نویسندهای فاشیسم در ایتالیا شناخته میشد و همانند میلیونها اروپایی فریب تبلیغات
نویسنده فقط مشاهدات و نظرات خودش رو نوشته ضمن اینکه اصلا جذاب نیست و متن خیلی کسل کننده است.
کتاب بسیار فوقالعادهای است درباره انسان، چهرهای بیرحم از انسان. این کتاب را که خواندم رفتم به سراغ خرید نسخه کاغذیاش، دوست داشتم این بیرحم را در کتابخانهام داشته باشم. کتاب نوشتههای نویسندهش که در دوران جنگ جهانی دوم نوشته شده
هیچ سندی بر ادعا هایش ارائه نمیکند و همه نظرات شخصی خودش است