دانلود و خرید کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ الکساندر سولژنیتسین ترجمه رضا فرخ‌فال
تصویر جلد کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

معرفی کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ اثری از الکساندر سولژنیتسین با ترجمه رضا فرخ‌فال است که در نشر نو منتشر شده است. این کتاب درباره اردوگاه‌های کار اجباری در دهه ۵۰ میلادی در شوروی سابق و شرایط زندانیان آنجا است.

یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ اولین بار در نوامبر ۱۹۶۲ در مجله ادبی «نوی میر (دنیای نو)» در شوروی سابق منتشر شد و البته انتشار کتاب به عنوان یک رویداد غیر معمول تلقی شد چراکه در آن در دوران، تابه حال اثری منتشر نشده بود که چنین بی‌پرده از سرکوب‌های دوران استالین بنویسد. 

در سال ۱۹۷۰ فیلمی براساس این کتاب با مشارکت انگلیس و نروژ ساخته شد و تام کورتنی در آن به ایفای نقش پرداخت.

درباره کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

شاید اگر شما هم کمی به تاریخ علاقه‌مند باشید، درباره تاریخ شوروی و اردوگاه‌های مختلفش شنیده‌اید. اما شاید حقیقت بسیار متفاوت با چیزی باشد که در یک فیلم دیده‌اید. 

الکساندر سولژنیتسین در این کتاب، به سراغ یک روز از زندگی یک محکوم در یکی از اردوگاه‌های کار اجباری گولاگ رفته است و تجربه جذابی را برای مخاطبانش رقم زده است. داستانی که او نوشته است درباره زندانی به نام ایوان دنیسوویچ است که بی‌گناه است اما به ده سال حبس در اردوگاه کار اجباری محکوم می‌شود. او که به حکم جاسوسی آنجاست، بارها با خودش فکر می‌کند، اگر گناهکار بود، اینقدر ناراحت نمی‌شد که در این وضع آنجا است. 

یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ داستانی جذاب از زندگی این مرد است. در جایی که شرایط زندگی به شدت سخت است. سایه مرگ را می‌توان بر بالای سر خود و در تمام مدت احساس کرد و روابط انسان‌ها با یکدیگر، شکل و قیافه دیگری به خود می‌گیرد. تلاششان برای زنده ماندن، دیدنی است. و سولژنیتسین به خوبی نشان داده است که یک حکومت توتالیتر و دستگاه سانسور و سرکوبش چگونه کار می‌کند.

در جریان اعطای جایزه نوبل در سال ۱۹۷۰ به این کتاب به طور خاص اشاره شد. 

نشریه واشنگتن پست (Washington Post) درباره کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ اینطور نوشته است: «هم سطح با کتاب «دکتر ژیواگو»، چه از نظر سیاسی و چه از نظر ادبی.» لایبرری ژورنال (Library Journal) هم درباره این اثر نوشته است: «دراماتیک، بی باکانه و با جزئیاتی واضح.»

کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ داستانی جذاب است که برای تمام علاقه‌مندان به ماجراهای شوروی و دوست‌داران رمان‌هایی با درونمایه اجتماعی و سیاسی جذاب است. 

بخشی از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ

در اوست‌ایژما که بود زنش یکی دوبار بسته‌ای برایش فرستاده بود. اما شوخوف در نامه‌ای برای او نوشت که دیگر بسته نفرستد، چرا که تا می‌آمد به دستش برسد از خوراکیهای توی آن چیزی نمی‌ماند. بهتر بود خوراکی را به بچه‌ها می‌داد، اگرچه برای شوخوف نان دادن به زن و بچه‌ها آنجا آسان‌تر از سیر کردن شکم خودش در اینجا بود، اما شوخوف می‌دانست که فرستادن آن بسته‌ها به چه بهای سنگینی برای آنها تمام می‌شود و آنها نمی‌توانند ده سال آزگار از نان خودشان بزنند و برای او بفرستند. آن خوراکیها از گلویش پایین نمی‌رفت.

با این همه هربار که برای کسی در گروهش یا قسمت خوابگاهش بسته‌ای می‌رسیدــ و این تقریبآ هر روز اتفاق می‌افتادــ در ته دلش اندوه غریبی احساس می‌کرد. با اینکه به زنش نوشته بود که حتی برای عید پاک هم برای او هدیه‌ای نفرستد، و هیچ‌وقت هم پای آن تیرک نمی‌رفت مگر اینکه برای پیدا کردن اسم یکی از هم‌بندیهای مایه‌دار باشد، اما هنوز گاه‌به‌گاه این خیال به سرش می‌زد که ممکن است روزی یک نفر جلو او بدود و بگوید: «شوخوف، چرا نمیری بخش امانات، یک بسته برایت رسیده!»

اما هیچ‌وقت کسی سروقت او نمی‌آمد، و هر روز که می‌گذشت او کمتر و کمتر به یاد خانه و آبادی زادگاهش می‌افتاد. اینجا از سفیده صبح تا تاریک شب پا به زمین می‌کوفت و دیگر وقتی برای خیالاتی شدن و در رؤیا فرورفتن نداشت. با آنهای دیگر توی صف ایستاده بود، آنها که به شکمهایشان وعده داده بودند به‌زودی چربی خوکشان را به نیش بکشند، روی نانشان کره بمالند، و چایشان را با قند شیرین کنند. شوخوف اما تنها یک آرزو داشت ـاینکه به‌موقع بتواند خودش را به افراد دیگر گروه توی غذاخوری برساند و آب‌زیپویش را تا داغ است سربکشد. یخ که می‌کرد نصف خاصیتش از دست می‌رفت. حساب کرد که اگر سزار اسمش را روی تخته ندیده باشد حالا دیگر به خوابگاه برگشته است و دست و صورتش را می‌شوید، اما اگر اسمش آنجا بود، حالا داشت کیسه‌ها و آبخوری پلاستیکش را جمع‌وجور می‌کرد که خوراکیها را توی آنها بریزد. با این حساب شوخوف به خودش گفت ده دقیقه دیگر هم آنجا می‌ماند ـفقط برای اینکه به سزار فرصت داده باشد.

از آدمهایی که توی صف بودند خبرهایی شنید. این هفته هم از تعطیل یکشنبه خبری نبود. بالاییها باز هم آن را مالانده بودند. تازگی نداشت، بار اولشان نبود ـهر ماهی که پنج روز یکشنبه داشت، سه روز آن را تعطیل می‌کردند و دو روز دیگر زندانیان را سر کار می‌فرستادند. شوخوف این را می‌دانست ـاما از شنیدن آن خبر انگار دنیا را روی سرش خراب کردند و می‌خواست بالا بیاورد. نمی‌شد از دست دادن یکشنبه را راحت پذیرفت. هرچند خبر راست بود اما اگر یکشنبه را هم تعطیل می‌کردند باز توی اردوگاه آدم را به کاری مثل ساختن حمام، بالا بردن یک دیوار یا تمیز کردن محوطه وامی‌داشتند. باد دادن تشکها و تکان دادنشان یا کشتن ساسهای تختخوابها هم که برنامه همیشگی بود. یا اینکه همه را به‌خط می‌کردند که قیافه‌ها را با عکسهای پرونده تطبیق کنند، و یا برنامه صورت‌برداری از اثاثیه بود که آن‌وقت باید خرت‌وپرتهایت را از خوابگاه بیرون می‌آوردی و نصف روز در محوطه سرگردان می‌ماندی.

هیچ‌چیز به اندازه خواب زندانیان بعد از صبحانه بالاییها را آزار نمی‌داد.

sin sin
۱۴۰۰/۰۳/۰۳

چرا اینقدر گرون؟ واقعا بی انصافیه قیمت کتاب های الکترونیکی خیلی گرونه! اونم در صورتی که فایل واقعیشو هرگز نداری و نمی تونی به کسی هدیش بدی! به دلیل قیمت مناسب کتاب های الکترونیکی توانایی خریدش رو داریم وقتی اختلافش

- بیشتر
مریم
۱۴۰۰/۰۳/۰۲

اگه قرار باشه ۲۰تومن پولش باشه ترجیح میدم برم ۴۰تومن بدم همون نسخه چاپی رو بخونم!

ایران
۱۴۰۱/۰۴/۰۱

این کتاب حکم یک روایت رو داره ،البته نه فقط روایتی در مورد اردوگاه های کار در دوران استالین ،بلکه آئینه ی زندگی عمومی مردم در این اتحاد کمونیستیه . اگر مایل هستید با سختی های یک زندگی اردوگاهی اونم در

- بیشتر
عشق کتاب
۱۴۰۰/۰۳/۰۲

خیلی گرونه اگه قیمتش ۸ تومن بود میخریدم

کیوان
۱۴۰۰/۰۳/۰۶

لطفا در قیمت نسخه الکترونیکی تجدید نظر بفرمایید تا افراد بیشتری بتوانند استفاده کنند.ممنون.

جواد
۱۴۰۰/۰۵/۲۰

من از این کتاب فهمیدم زندگی و جان و عزیزان یک انسان برای رژیم های توتالیتری ذره ای اهمیت ندارد و آن ذره ای که به حقوق بشر اهمیت می دهند در راستای پروپاگاندای رسانه های خودشان است. نگاهی به

- بیشتر
واژه
۱۴۰۱/۰۹/۱۳

خیلی توی نظر نوشتن نیسم ولی بخاطر ارادتی که به این کتاب دارم می نویسم. شاید واستون جالب باشه. بذارین قصه خودم و این کتاب رو براتون تعریف کنم. من توی یه منطقه سردسیر و کوهستانی و برف خیز زندگی میکنم بابام

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۰۴

یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ و کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ از آلکساندر سولژنیتسین، علیه جنایت‌های استالین و اتفاقاتی که در گولاگ رخ می‌داد نوشته شده است. در آثار ادبی‌اش با بهره‌گیری از تجربه‌های خود، تاریخ سیاسی قرن بیستم کشور شوروی،

- بیشتر
کاربر ۳۵۴۸۰۲۱
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

چرا اینقدر قیمت‌ها زیاده دیگه زیاد تعارف نکنید و قیمت چاپی و پی دی اف رو یکی کنید

AS4438
۱۴۰۱/۰۳/۱۳

کتاب جالبی بود، درمورد اردوگاههای کاراجباری کمونیستی استالین، ترجمه خیلی جالب نبود ولی کتاب خوبی بود.

زندانیان هیچ‌وقت به ساعت نگاه نمی‌کردند. ساعت به چه دردشان می‌خورد؟ برای آنها همان زنگ بیدارباش، حضور و غیاب، راحت‌باش ناهار و زنگ خاموشی کافی بود.
مانی
واقعیتها را ظلمات گذشته در خود فرو برده است.
ایران
بدترین دشمن زندانی چه کسی بود؟ هم‌بندش که کنار او ایستاده بود.
پویا پانا
برای اینکه این دعاها مثل شکایت کردن پیش بالاییهاست، یا به گوش کسی نمی‌رسد و یا اگر رسید، می‌گویند اعتراض وارد نیست.
شهریار
ناخدا آشکارا خود را باخته بود. گونه‌هایش فرو افتاده بودند، اما خود را سرحال نشان می‌داد.
میما
بالأخره بالاها خدایی هست. صبر و تحمل زیادی دارد، اما وقتی که صبرش تمام شد، دیگر هیچ‌چیز جلودارش نیست.
نسیم رحیمی
زندانی حتی فکر و خیالهایش هم آزاد نیست و مدام گرفتار یک فکر سمج است
میما
چشم به‌هم می‌زدی روزها پشت سر هم گذشته بودند، اما سالها چه دیر می‌گذشت و زمان رهایی انگار که هرگز فرا نمی‌رسید.
ایران
وقتی که آدم سردش باشد، نباید از کسی که جای گرم و نرمی دارد انتظار همدردی داشته باشد.
AS4438
شاید این سؤال پیش بیاید که چه‌چیز زندانی را وا می‌داشت ده سال تمام در یک اردوگاه جان بکند، مگر نمی‌توانست از زیر کار طفره برود و با کم‌کاری روز را به شب برساند و استراحت کند؟ اما قضیه به این سادگی نبود. بالاییها گروههای کار را به همین خاطر تشکیل داده بودند. این گروهها با آنچه در «بیرون» بود، گروههای آزادی که افراد آنها هرکدام جداگانه مزد می‌گرفتند، فرق داشت. در اردوگاه افراد گروه، زندانیان را رودرروی یکدیگر قرار می‌دادند و خیال بالاییها را راحت می‌کردند. آنچنان که، کم‌کاری یک نفر به بهای گرسنگی کشیدن تمامی افراد گروه تمام می‌شد. («تو کثافت سهم کارت را انجام نمی‌دهی، و آن‌وقت من باید به‌خاطر تو گرسنگی بکشم. پس کار کن، حرامزاده!»)
کاربر ۹۸۲۰۹۷
از بالا گرفته تا پایین همه دزد بودند ـاینجا در کارگاه ساختمانی و آنجا در اردوگاه، و در انبارها هم... و تو هیچ‌وقت نمی‌دیدی که این دزدها زحمت کار کردن به خودشان بدهند. کار تا سرحد مرگ مال تو بود، اما نان را آنها می‌دادند و هرچه می‌دادند همان بود
Mitir
از بالا گرفته تا پایین همه دزد بودند ـاینجا در کارگاه ساختمانی و آنجا در اردوگاه، و در انبارها هم... و تو هیچ‌وقت نمی‌دیدی که این دزدها زحمت کار کردن به خودشان بدهند. کار تا سرحد مرگ مال تو بود، اما نان را آنها می‌دادند و هرچه می‌دادند همان بود
Mitir
وقتی که آدم سردش باشد، نباید از کسی که جای گرم و نرمی دارد انتظار همدردی داشته باشد.
نسیم رحیمی
اگر قرار باشد برای آدم کار کنی آن‌طور که باید کارت را انجام می‌دهی، اما وقتی طرف الاغ بود، همان بهتر که ادای کار کردن را دربیاوری.
نسیم رحیمی
شاید آدم می‌توانست ده سال را تاب بیاورد و زنده بماند. اما پس از بیست‌وپنج سال دیگر برای زندانی چه می‌ماند؟
m.r
«شش تا دختر دیگر توی کوپه قطار بودند. کوپه دربست مال آنها بود. دانشجوهای اهل لنینگراد بودند و از یک سفر آموزشی به خانه برمی‌گشتند. نان و کره و همه‌جور تنقلات روی میزهای کوچکشان دیده می‌شد. بارانیهایشان به گیره‌های کوپه آویزان بود و چمدانهایشان روکش داشت. آنها از زندگی چه می‌دانستند ـهرچیزی شاد و خوشحالشان می‌کرد...
پویا پانا
تنها راه نجات کار کردن تا سرحد مرگ بود.
پویا پانا
«در اردوگاه، رفقا، قانون جنگل حکمفرماست اما حتی اینجا هم آدم می‌تواند زنده بماند. می‌دانید چه کسانی اول از همه کارشان ساخته است؟ آنها که به کاسه‌لیسی می‌افتند، آنها که زیاده از حد به معالجه دکترها دل خوش می‌کنند، و آنها که پیش بالاییها بلبل‌زبانی می‌کنند.»
پویا پانا
صلیب کشیدم و گفتم، پس بالأخره بالاها خدایی هست. صبر و تحمل زیادی دارد، اما وقتی که صبرش تمام شد، دیگر هیچ‌چیز جلودارش نیست
Call_Me_Mahi
زندانی حتی فکر و خیالهایش هم آزاد نیست
محمدحسین

حجم

۱۴۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۴۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
۴۶,۲۰۰
۳۰%
تومان