تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

دانلود و خرید کتاب صوتی یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
معرفی کتاب صوتی یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
کتاب صوتی «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» نوشتهٔ الکساندر سولژنیتسین با ترجمهٔ رضا فرخفال و گویندگی نگین کیانفر توسط نشر نو منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای اجتماعی و تاریخی قرار میگیرد و به زندگی روزمرهٔ یک زندانی در اردوگاه کار اجباری شوروی میپردازد. روایت کتاب، تصویری از شرایط طاقتفرسا و واقعیتهای تلخ زندگی در دوران استالین را ارائه میدهد. نسخهٔ صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
«یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» از جمله آثار شاخص ادبیات روسیه و جهان است و در قالب داستان بلند یا نوولا نوشته شده است. این کتاب برای نخستینبار در دورهای منتشر شد که فضای سیاسی شوروی پس از مرگ استالین اندکی بازتر شده بود و امکان نقد محدود بر گذشته فراهم آمد. نویسنده، الکساندر سولژنیتسین، باتکیهبر تجربههای شخصی خود از زندان و اردوگاههای کار اجباری، داستان را در قالب روایتی واقعگرا و بیپیرایه پیش میبرد. ساختار کتاب برش کوتاهی از زندگی یک زندانی به نام «ایوان دنیسوویچ شوخوف» را در یک روز عادی در اردوگاه به تصویر میکشد. روایت، نهتنها به جزئیات زندگی روزمرهٔ زندانیان و مناسبات میان آنها میپردازد، بلکه فضای خفقان، بیعدالتی و تلاش برای حفظ کرامت انسانی در شرایط دشوار را نیز بازتاب میدهد. این اثر با نگاهی موشکافانه، زندگی در اردوگاه را بهعنوان نمادی از جامعهٔ استالینیستی و تأثیرات آن بر انسانها به نمایش میگذارد.
خلاصه کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با بیدارباش صبحگاهی در اردوگاه آغاز میشود؛ جایی که «ایوان دنیسوویچ شوخوف» و دیگر زندانیان باید روز خود را در سرمای طاقتفرسا و زیر نظارت شدید نگهبانان آغاز کنند. شوخوف، مردی روستایی و ساده، سالهاست که بهاتهامی واهی در اردوگاه کار اجباری زندانی شده و اکنون با قوانین نانوشته و سخت اردوگاه خو گرفته است. روایت، جزئیات زندگی روزمرهٔ او را دنبال میکند: از تلاش برای بهدستآوردن غذای بیشتر، گرم نگهداشتن خود در سرمای شدید و یافتن راههایی برای حفظ عزتنفس و بقا. شوخوف با همبندیهایش، از جمله سرگروه تیورین، سزار، فتیوکوف و آلیوشا، روابطی پیچیده و گاه رقابتی دارد. هرکدام از زندانیان برای زندهماندن و حفظ اندک کرامت انسانی خود، راهبردهایی متفاوت برمیگزینند؛ یکی با چاپلوسی، دیگری با کار بیشتر یا زیرکی. شوخوف در این میان، سعی میکند اصول اخلاقی خود را تاحدامکان حفظ کند و از تحقیرشدن بپرهیزد. داستان، یک روز کامل از زندگی او را از بیدارباش تا خاموشی شبانه دنبال میکند؛ روزی که در ظاهر تفاوتی با روزهای دیگر ندارد اما برای شوخوف، هر لحظهاش سرشار از تلاش برای بقا، امیدهای کوچک و شکستهای پیاپی است. در پس این روزمرگی، تصویری از نظام سرکوبگر و بیرحم اردوگاه و تأثیر آن بر روح و روان انسانها ترسیم شده است.
چرا باید کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ را بشنویم؟
این کتاب باتمرکزبر یک روز عادی از زندگی یک زندانی، تصویری ملموس و بیواسطه از واقعیت اردوگاههای کار اجباری شوروی ارائه میدهد. روایت جزئینگر و دقیق آن، خواننده را با شرایط زیستی، مناسبات انسانی و تلاش برای حفظ کرامت در شرایط غیرانسانی آشنا میکند. «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» نهتنها سندی از تاریخ معاصر است، بلکه به پرسشهایی دربارهٔ انسانیت، مقاومت و امید در شرایط دشوار میپردازد. شنیدن این کتاب فرصتی است برای درک عمیقتر از تاریخ و روان انسان در مواجهه با سرکوب و بیعدالتی.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات روسیه، تاریخ معاصر، روایتهای زندان و آثار اجتماعی-سیاسی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ شناخت نظامهای سرکوبگر و تأثیر آن بر زندگی فردی و جمعی دارند، از شنیدن این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
«وقت بیدارباش بود؛ مثل همیشه، ساعت پنج صبح ــ چکشی را بر باریکهای از آهن که بیرون ساختمان فرماندهی اردوگاه آویزان بود، میکوبیدند. طنین پیاپی زنگ از ورای جام پنجرهها که دو بند انگشت یخ روی آنها را پوشانیده بود، بهزحمت شنیده میشد و بیدرنگ فرو میمرد. بیرون هوا سرد بود و نگهبان کوبیدن چکش را زیاد طول نداد. صدا بند آمد. پشت پنجرهها هوا به سیاهی قیر بود، درست به همان سیاهی نیمهشب که شوخوف از خواب بیدار شده بود تا به آبریزگاه برود. اما حالا سه پرتو زردرنگ از دو چراغ حاشیه اردوگاه و چراغ دیگری در داخل محوطه بر شیشه پنجرهها میتابید. نمیدانست چرا کسی برای باز کردن درِ خوابگاه نمیآید، و سروصدای گماشتهها شنیده نمیشد که بشکههای پیشاب را روی تیرک میگذاشتند تا آن را بیرون ببرند. شوخوف هیچوقت بعد از بیدارباش نمیخوابید. درجا از جایش بلند میشد. با این کار یک ساعت و نیمی تا پیش از حضور و غیاب صبحگاه میتوانست آزاد بگردد، و برای آدمی که اردوگاه را میشناخت این فرصتی بود که میتوانست چیزی برای خودش تلکه کند. میتوانست با یک تکه آستری کهنه برای کسی دستکش درست کند، برای سرگروهی که هنوز از تخت پایین نیامده بود، چکمههای نمدیاش را بیاورد و او را از زحمت گشتن با پای برهنه در میان کپه چکمهها که از گرمخانه آورده بودند، خلاص کند. یا میتوانست به یکی از انبارها سر بزند و کاری برای خودش دستوپا کند: جارو کردنی، حمل چیزی؛ و یا به غذاخوری برود، کاسهها را از روی میزها جمع کند، آنها را روی هم بچیند و به ظرفشوها بدهد. این هم یک راه لفتولیس بود، اما خیلیها به همین خیال خودشان را به غذاخوری میرساندند. بدی این کار آن بود که اگر ته کاسهها چیزی پیدا میشد آدم بیاختیار آن را لیس میزد. نمیتوانستی جلو شکمت را بگیری...»
زمان
۶ ساعت و ۴۳ دقیقه
حجم
۳۵۲٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۶ ساعت و ۴۳ دقیقه
حجم
۳۵۲٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد