دانلود و خرید کتاب بخش سرطان الکساندر سولژنیتسین ترجمه سعدالله علیزاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب بخش سرطان

«بخش سرطان» نوشته الکساندر سولژنیتسین(۲۰۰۸-۱۹۱۸)، نویسنده روس است. بخش سرطان یک دنیای حیرت‌زای بی‌امید و غمباره است ـ بخش سرطان تمامی روسیۀ شوروی است که در دام غدۀ مرگبار خفقان ـ این سرطان سیاسی و روانی در کار شکنجه و احتضار خویش است. داستان در بخش سرطان می‌گذرد اما محیطی تیره‌تر و اندوه‌بارتر از آن را در بردارد ـ هر فرد در این نظام بی‌روزن کلکتویسم زندانی غدۀ بدخیم و مبتلای شکنجۀ اسارت خویش است. در بخش سرطان از تبعید‌ها، زندان‌ها، اردوگاه‌ها و خلاصه شکنجه‌گاه‌های روحی و جسمی استالینی سخن می‌رود... از قدرت‌های بی‌رحم اهریمنی‌ای سخن می‌رود که به سادگی محض چه بسا زندگی‌ها را ویران و بی‌سامان می‌کند... رمان این گونه آغاز می‌شود: بدتر از همه بخش سرطان «شمارۀ سیزده» بود. پاول نیکلایویچ روسانف هیچ‌گاه آدمی خرافاتی نبود و نمی‌توانست باشد، اما وقتی پای کارت پذیرشش نوشتند «بخش سیزده» قلبش یکباره فرو ریخت. مسئولین بیمارستان باید ابتکار را از خود نشان می‌دادند که از شمارۀ سیزده برای مشخص کردن بخش‌هایی مثل ارتوپدی یا زایمان استفاده کنند نه بخش سرطان. اما در سرتاسر جمهوری، این درمانگاه تنها جایی بود که می‌توانست به او کمک کند. پاول نیکلایویچ همچنان‌که به آرامی غدۀ بدخیم‌اش را که در طرف راست گردنش رشد کرده بود لمس می‌کرد، با امیدواری پرسید: «دکتر اینکه حتماً سرطان نیست، درسته؟ من سرطان نگرفته‌ام؟» به‌نظر می‌رسد که غده هر روز بزرگ‌تر می‌شود، اما با وجود این پوست سفت و کشیدۀ روی آن، چون همیشه سفید و بی‌آزار بود. دکتر دونتسووا همچنان‌که پروندۀ تاریخچۀ بیماری را با خطوط گستاخانۀ خود پر می‌کرد برای دهمین بار با صدای آرام‌بخش خود رو به وی گفت: «خدای من؛ البته که نه.» دکتر دونتسووا همیشه هنگام نوشتن عینک قاب‌مستطیلی خود را که حاشیۀ گردی داشت به چشم می‌زد و به‌محض تمام شدن کارش با حرکتی سریع آن را از چشم برمی‌داشت.
إلَیْـڪَ
۱۳۹۷/۰۸/۱۳

به نام حق موضوع، خوب. پرداخت موضوع، خوب. قلم، خوب. ترجمه، خوب. آنچه ممکن است کمی سخت بیاید: حجم بالای آن باشد. اصولا شخصیت های روسی، متفکر هستند از جمله سولژنتسین... . البته این نکات با صرفنظر از اختلافات فکری ست که بین

- بیشتر
Nino
۱۳۹۵/۱۰/۲۶

نسخه ی چاپی این کتاب رو چندسال پیش خوندم،فقط میتونم بگم عالی بود عالی!!!

Fatemeh.Idealistic
۱۳۹۵/۱۱/۰۱

دیدن لبخند آنهایی که رنج می کشند، از دیدن اشک آنها دردناک تر است. سرانجام روزی به حکمت همه اتفاقات زندگیتان پی خواهید برد. پس فعلا به سردرگمی ها بخندید، از میان اشک ها لبخند بزنید و همواره به خودتان یادآوری

- بیشتر
Amir
۱۳۹۸/۰۱/۱۱

شروع عالی، پایان بندی عالی تر👌👌👌

Mary gholami
۱۳۹۹/۱۰/۲۳

طولانی بودنش خسته کننده بود🙄

«آدم احمق عاشق تدریس است ولی آدم باهوش عاشق آموختن است.»
Mary gholami
«گران‌بهاترین ثروت یک انسان زندگی اوست. چون زندگی فقط یک‌بار به انسان داده می‌شود.»
Mary gholami
برای اولین بار در زندگی دوسال پیش مریض شده بود. ای داد و بیداد درست خودش بود؛ سرطان. حالا فقط خیلی راحت می‌گفت: «سرطان» ولی مدت‌های دراز به خود می‌گفت چیزی نیست وبه لعنت شیطان هم نمی‌ارزد. تا زمانی که می‌توانست تحملش کند پیش دکتر نرفت، ولی به محض اینکه خودش را به دکتر نشان داد مدتی بالا و پایینش کردند و سپس او را به درمانگاه سرطان فرستادند، ولی به بیماران آنجا همیشه گفته می‌شد که کسی سرطان ندارد و یفرم هم از آن تیپ‌هایی نبود که به دنبال پیدا کردن اسم بیماری خود باشد. او به هوش و استعداد ما‌درزادی خود اعتماد نداشت و تنها به آنچه که خود می‌خواست اعتقاد می‌بست. او سرطان ندارد و سرانجام همه‌چیز درست خواهد شد. و زبان یفرم بود که دچار آسیب‌دیدگی شده بود، زبان فرفره‌مانند و همواره آماده‌اش که خود او هرگز به‌درستی به آن توجه نکرده بود و در زندگی خدمتگزار آماده‌ به خدمتش بود. او طی پنجاه سال زندگی ورزش فراوانی به آن داده بود. با این زبان به دعوا
غلام رضا حافظی
هوش و ذکاوت یعنی به چشم‌هایت اعتماد کن نه به گوش‌هایت
Mary gholami
اولین بیست‌وپنج سال را مثل یک آدم زندگی خواهی کرد. بیست‌وپنج سال دوم را مثل اسب جان خواهی کند. در بیست و پنج سال سومی مثل سگ عوعو خواهی کرد. و در بیست‌و پنج سال آخر، مردم همان‌طور که به میمون می‌خندند به تو هم خواهند خندید..
Mary gholami
لیوان آب‌جو که پس از مدت‌ها انتظار در یک صف طولانی به‌دست آورده باشد پیروزمندانه بالاگرفته بود و جلو می‌آمد. دهقان در مقابل پاول نیکلایویچ ایستاد، چنان‌که گویی می‌خواهد شیشه را به او بدهد و سؤالی بکند، اما همین که چشمش به کلاه خز گران‌قیمت او افتاد، مسیر خود را عوض کرد. سپس به اطراف خود نظری اندخت و خطاب به بیماری که چوب زیربغل داشت گفت: «این را به کی بدهم برادر؟» مرد بی‌پا با دست به‌طرف در آزمایشگاه اشاره کرد. پاول نیکلایویچ به‌سختی می‌توانست جلوی تهوع خود را بگیرد.
غلام رضا حافظی

حجم

۷۱۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۱۲ صفحه

حجم

۷۱۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۱۲ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان