دانلود و خرید کتاب تجاوز قانونی کوبو آبه ترجمه علی قادری
تصویر جلد کتاب تجاوز قانونی

کتاب تجاوز قانونی

نویسنده:کوبو آبه
امتیاز:
۳.۲از ۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تجاوز قانونی

کتاب تجاوز قانونی اثری از کوبو آبه، نویسنده مشهور و پرفروش ژاپنی است که با ترجمه علی قادری در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. این اثر داستان‌های کوتاه و سورئالی دارد که ذهن را درگیر مفاهیمی جالب، عجیب و کمی ترسناک می‌کنند. 

درباره کتاب تجاوز قانونی

کتاب تجاوز قانونی، مجموعه داستان‎‌های کوتاه کوبو آبه، نویسنده مشهور ژاپنی است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۹۱ منتشر شد. 

کوبو آبه در داستان‌های این کتاب افراد عادی را به صورت ناگهانی با شرایطی غیرعادی روبه‌رو می‌کند. دنیایی که کابوس‌وار است و فردی که ناخواسته به این دنیا وارد شده است و تلاش‌هایش هم برای رهایی از شرایطش درونمایه داستان‌ها را رقم می‌زند. 

از کسی که وقتی به خانه‌اش برمی‌گردد با جسد مردی غریبه در خانه‌اش روبه‌رو می‌شود گرفته تا کسی که ناگهان به یک گیاه نادر و کمیاب تبدیل شده است و حالا در یک باغ بزرگ زندگی می‌کند. یا کسی که با با دزدیده شدن کیفش نامش را هم فراموش کرده است... 

آنچه در فضای کتاب تجاوز قانونی بسیار به چشم می‌آید این است که شرایط غیرعادی توصیف شده در کتاب عادی نشان داده می‌شود و تلاش شخصیت آن برای حل مشکلاتش سیر داستان را جلو می‌برد. از این منظر، داستان‌ها شاید داستان معروف کافکا، مسخ را به ذهنتان بیاورند. 

کتاب تجاوز قانونی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب تجاوز قانونی را به تمام دوست‌داران داستان‌های کوتاه سورئال پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره‌ کوبو آبه

کوبو آبه، نویسنده‌ بلند آوازه‌ ژاپنی، ۷ مارس ۱۹۲۴ در توکیو متولد شد. بسیاری او را با ادگار آلن‌پو و کافکا هم‌طراز می‌دانند. آثار کوبو آبه پر از اشاره‌های متافیزیکی است. او شعر می‌سرود و اولین مجموعه شعرش را با هزینه‌ی شخصی منتشر کرد. به تئاتر علاقه داشت و نمایشنامه‌های جذابی می‌نوشت. به عکاسی می‌پرداخت و البته داستان‌ها و نوشته‌هایش حالا در سراسر دنیا طرفدار دارد.

مشهورترین اثر کوبو آبه در ایران، زن در ریگ روان است. از میان کتاب‌های دیگر او می‌توان به کتاب‌های مرد جعبه‌ای، جناب روح، دوستان، کشتی ساکورا و قتل غیرعمد اشاره کرد.  

کوبو آبه در ۲۲ ژانویه ۱۹۹۳ در سن ۶۸ سالگی در توکیو از دنیا رفت. 

بخشی از کتاب تجاوز قانونی

به خودم قوت قلب می‌دادم و می‌گفتم گذشت زمان این مسئله رو هم مثل خیلی مسائل دیگه حل می‌کنه و بعد از این‌که بفهمم قضیه از چه قراره، متوجه می‌شم موضوع پیش‌پاافتاده‌ای بوده و بیخود نگران بودم. این ساده‌ترین راهی بود که می‌تونستم خودم رو آروم کنم. ساعت هفت‌ونیم با شنیدن صدای سوت کارخانه‌ای که فاصله زیادی از محل زندگی من نداشت، متوجه شدم دیگه وقت رفتن به اداره است...

حاضر شدم. فقط باید کیفم رو برمی‌داشتم. معمولاً چیز مهمی نداشتم که توی کیفم بگذارم و با خودم به اداره ببرم، و فقط به‌خاطر این‌که خیلی شیک بود، اون رو دست می‌گرفتم؛ شاید تعجب کنید اما سه ماه حقوقم رو برای خریدنش داده بودم!

نگاهی به گوشه‌وکنار خونه انداختم. ظرف چند دقیقه همه‌جا رو با دقت گشتم و مطمئن شدم کیفم هم ناپدید شده. با خودم گفتم احتمالاً یه نفر وارد خونه شده و از اون‌جایی که چیز به‌دردبخوری پیدا نکرده، فقط کیف رو برداشته و با خودش برده...

از خونه زدم بیرون و تصمیم گرفتم اول برم اداره پلیس و گم شدن کیفم رو اطلاع بدم؛ اما ناگهان یادم افتاد که من اسمم رو فراموش کردم. بدون نام و مشخصاتم چطور می‌تونستم به اداره پلیس پا بگذارم؛ اگه اسمم رو می‌پرسیدند، چی جواب می‌دادم...؟!

با خودم گفتم نکنه اسمم رو هم دزدیده باشند؟! این احساس تعجب رفته‌رفته به عصبانیت و بعد به بهت و حیرت تبدیل شد...

با همون حال و البته دست خالی به سمت اداره حرکت کردم. ساعت اوج شلوغی خیابون‌ها بود و رفت‌وآمد ماشین‌ها و آدم‌ها داشت دیوونه‌ام می‌کرد. بدون اسم احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کردم! این اولین بار بود که بدون اسم تو شهر راه می‌رفتم! کمرو و خجالتی شده بودم و اعتمادبه‌نفسم رو از دست داده بودم... احساس می‌کردم خلأ توی سینه‌ام داره بزرگ و بزرگ‌تر می‌شه...

یه بار دیگه به خودم فشار آوردم اسمم رو به خاطر بیارم، اما بی‌فایده بود. انگار هیچ‌وقت اسم نداشتم! تصمیم گرفتم سراغ خاطرات تلخ و شیرین گذشته برم تا شاید یکی از اون‌ها باعث بشه اسمم رو به خاطر بیارم؛ لحظه لحظه وقایع و کلمه به کلمه حرف‌ها یادم می‌اومد، اما انگار جاهایی که باید اسم من به زبان آورده می‌شد، از خاطراتم هم محو شده بود! هرچی بیشتر به این در و اون در می‌زدم ناامیدتر و البته گیج‌تر می‌شدم...

دیر به اداره رسیدم. به‌محض ورود، وارد اتاق پذیرش شدم و اسم کارمندها رو چک کردم؛ خوشبختانه سِمتم توی اداره رو فراموش نکرده بودم و مستقیم رفتم سراغ اسمم؛ ردیف سوم از سمت چپ، اسم دوم: اس.کارما

اس.کارما... سعی کردم اون اسم رو به خاطر بسپارم. فکر نمی‌کردم همچین اسمی داشته باشم! چند بار تکرارش کردم؛ اما هر بار که اسمم رو به زبون می‌آوردم، شور و اشتیاق کسی رو نداشتم که یه چیزی نوک زبونشه و ناگهان اون رو به خاطر می‌آره! کم‌کم داشتم شک می‌کردم که آیا واقعاً اسم من اینه یا نه؟! سرم رو تکون دادم تا شاید این حالت گیجی از سرم بپره و به خودم بیام؛ اما نه‌تنها فایده‌ای نداشت، بلکه احساس کردم با این کار حفره تو سینه‌ام داره بزرگ‌تر می‌شه...

تصمیم گرفتم از فکر این چیزها بیام بیرون. خودم رو راضی کردم که اون اسم ارتباطی با من نداره و احتمالاً اشتباهی رخ داده. به سمت اتاقم در طبقه دوم حرکت کردم؛ درِ اتاق کاملاً باز بود و می‌تونستم میزم رو از تو راهرو ببینم. کیفم کنار میزم بود! پیش خودم گفتم حتماً دیروز اون رو موقع رفتن جا گذاشتم. تو فکر کیفم بودم که جلوی در اتاق رسیدم. باورکردنی نبود؛ ناگهان یه نفر کاملاً شبیه خودم جلوم ظاهر شد...!

معرفی نویسنده
کوبو آبه

کیمیفوسا آبه که به نام کوبو آبه شناخته می‌شود نویسنده‌، شاعر، نمایش‌نامه‌نویس، موسیقی‌دان و عکاس ژاپنی است. کوبو آبه در هفتم مارس ۱۹۲۴ در توکیو متولد شد و در ۲۲ ژانویه ۱۹۹۳ درگذشت. مهم‌ترین اثر ادبی کوبو آبه رمان «زن در ریگ روان» است که در سال ۱۹۶۲ نگاشته شده است. کوبو آبه به دلیل سبک سورئال آثارش به کافکای ژاپنی معروف است.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۴/۳۰

(۴-۳۴-[۷۵]) تم داستان ها تقریبا شبیه به همدیگه ست؛ داستانِ اول در فضای کاملا سورئال و با استفاده از نمادها، روابط انسان ها رو نشون داده و طنز جالبی هم داره؛ در داستان دوم به سو استفاده از اصول دموکراسی، سلب

- بیشتر
آلیس در سرزمین نجایب
۱۴۰۰/۰۷/۲۶

کتاب از چند داستان کوتاه تشکیل شده بود. هر کدوم رو می‌شد نمادین در نظر گرفت و در کل جالب بودند. از نظر من داستان سرباز از همه بهتره بود. کسانی که پی داستان‌نویسی کوتاه هستند می‌تونن ایده بگیرن. داستان تجاوز قانونی از

- بیشتر
Erfan
۱۴۰۰/۰۳/۲۷

داستان های کوتاه از مشکلات و رنج‌ های مردم تنها داستانی که خیلی جذاب بود و دوستش داشتم تجاوز قانونی نام کتاب بود بقیه داستان ها معمولی و از جذابیت کمی برخوردار بود و گاهی وقتا اصلا جذابیتی نداشتند مثلا

- بیشتر
Arad
۱۴۰۰/۰۳/۳۱

به نظر من داستان های سورئال جالبی بود ولی مطمئنا هرکسی از این مدل نوشتن خوشش نمیاد ممکنه بینش داستانی باشه که زیاد شمارو جذب نکنه ولی مطمئنا از این کتاب بسیار لذت میبرین اینکه مزه فهمیدن و درک رو

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۰/۰۸/۰۸

داستانهای کوتاه بسیارجالب، اتفاقاتی وحشتناکی که برای انسانهای عادی رخ میدهد وسبب واکنشهائی تلخ ازسوی آنها میشود، جالب بود،هیجان داشت،ترجمه هم عالی بود.

مهتاب
۱۴۰۱/۰۶/۲۶

خیلی عجیب و سورئال بود ولی سرشار از نماد است. کلا کتاب جالبیه

نسترن
۱۴۰۳/۰۱/۱۷

داستان چند نقش اوله که تو سیر داستان براشون یسری مشکلات عجیب و غریب پیش میاد ،به نظر من بیشتر از مشکلات فرار کردن تا بخوان حلش کنن اصلا خوشم نیومد ازش

Farzannn
۱۴۰۳/۰۶/۰۶

من به خاطر تعریف‌های زیادی که ازش شده بود و همین‌طور اسم کتاب، کنجکاو شدم بخونمش. کتاب شش تا داستان داره. داستان تجاوز قانونی، که اسم کتاب هم از اون دستان گرفته شده؛ برای من قشنگ‌تر و مفهومی‌تر بود و

- بیشتر
mahi
۱۴۰۱/۱۲/۱۰

مجموعه داستان کوتاهی از نویسنده مشهور ژاپنی، کوبوآبه. این کتاب به زیبایی رمان زن در ریگ روان نبود. داستان‌ها معمولی و تقلیدی از فضای کافکایی بود.

مدرک هم داری؟! - مدرک من وجدان منه... راستگویی منه... منطق منه... - با این چیزها به جایی نمی‌رسی.
Mohammad
مدرک هم داری؟! - مدرک من وجدان منه... راستگویی منه... منطق منه... - با این چیزها به جایی نمی‌رسی
آلیس در سرزمین نجایب
زمانی که از سارتر پرسیده بودند ادبیات چیست؟ او پاسخ داده بود در مقایسه با گرسنگی کودکی که در حال مرگ است، هیچ ارزشی ندارد. اما من تردید دارم آیا می‌توان بدون ادبیات از وجود چنین کودکی که در دوردست‌ها از گرسنگی جان خود را از دست می‌دهد، باخبر شد یا نه؟
Hamideh Rezaee
سگ سرش رو بلند کرد و زل زد تو چشم‌های من و گفت: «نکنه این عکس منه که کشیدی و می‌خوای بفرستی نمایشگاه...؟! البته معلومه برای یک هنرجوی مبتدی که این کارش از کار قبلی بهتر دراومده یه شاهکاره!» همین‌طور پشت سر هم چند جمله گفت که تابه‌حال حتی به گوش من هم نخورده بود؛ آنچنان خودم رو باخته بودم که حتی نمی‌تونستم جوابش رو بدم. شاید باور نکنید؛ طوری شد که اون عکس رو به‌عنوان تصویری از همسرم به نمایشگاه فرستادم! صبح روز بعد همسرم من رو ترک کرد...
Mohammad
مدرک هم داری؟! - مدرک من وجدان منه... راستگویی منه... منطق منه... - با این چیزها به جایی نمی‌رسی.
AS4438
- به‌نظر شما چه نوع سیاستی مناسب است و خواستهٔ اکثریت را برآورده می‌سازد؟ - من با هیچ «ایسم» ی موافق نیستم. به‌نظر من حکومت ایده‌آل حکومتی است که ضمن اجرای وظایفش، کاری کند که مردم وجودش را احساس نکنند.
nmroshan
زبان وسیلهٔ ارزشمندیه که ما انسان‌ها رو به هم نزدیک می‌کنه، و البته این به شرطیه که انسان‌ها در کنار هم و در سایهٔ تمدن و دموکراسی زندگی کنند.
AS4438
لازم نیست شما چیزی بگید؛ مهم هم نیست دربارهٔ من چه فکری می‌کنید، چون به‌هیچ‌وجه نمی‌تونید احساس من رو در اون لحظه درک کنید...
nazi_sfy
در گذشته اقلیت محدودی فرمان می‌دادند و تنها ابزار موجود برای همراه کردن مردم استفاده از زور بود. بشر راه طولانی رو طی کرده تا به این‌جا رسیده و امروز حتی در دورترین نقاط هم صدای اکثریت به گوش می‌رسه. آیا به‌نظر شما چیزی شایسته‌تر و برازنده‌تر از این برای بشریت وجود داره...؟!»
bookish_parisa
مدرک من وجدان منه... راستگویی منه... منطق منه... - با این چیزها به جایی نمی‌رسی.
bookish_parisa
اصلاً می‌دونی رمز موفقیت ما سگ‌ها در چیه؟ "توانایی در ابراز احساسات و تشکر و قدردانی از کسانی که به ما محبت می‌کنند." اما هر بار این کار رو با تکون دادن دمم انجام می‌دادم، شما فکر می‌کردید می‌خوام دم زشتم رو از شما قایم کنم! اگه شما با من بهتر رفتار می‌کردید، من هم می‌تونستم بهتر از این باشم... اگه این کار رو می‌کردید، دیگه نیازی نبود من رو ببندید.»
bookish_parisa
حکومت ایده‌آل حکومتی است که ضمن اجرای وظایفش، کاری کند که مردم وجودش را احساس نکنند.
Hamideh Rezaee
می‌دونی رمز موفقیت ما سگ‌ها در چیه؟ "توانایی در ابراز احساسات و تشکر و قدردانی از کسانی که به ما محبت می‌کنند.
بنفشه آریاراد

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۷ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان