کتاب معبد سپیده دم
معرفی کتاب معبد سپیده دم
کتاب معبد سپیده دم داستانی از یوکیو میشیما با ترجمه غلامحسین سالمی است. این داستان درباره وکیلی است که برای یک ماموریت به تایلند سفر میکند و در انجا با شاهزادهای روبهرو میشود که به نظر، روح دوست قدیمیاش، در کالبد این شخص است.
این داستان، جلد سوم چهارگانه دریا حاصلخیزی است. جلدهای دیگر این مجموعه برف بهاری ، زوال فرشته و اسبهای لگام گسیخته نام دارند.
درباره کتاب معبد سپیده دم
معبد سپیده دم، هرچند جلد سوم یک چهارگانه به نام دریای حاصلخیزی است، اما میتوان آن را به چشم کتابی مستقل دید. چراکه داستانها در عین ارتباطی که با یکدیگر دارند، استقلال خود را حفظ کردهاند. در این داستان با هوندا آشنا میشویم. وکیل ژاپنی که برای انجام یک ماموریت به تایلند سفر میکند و در این سفر، زندگیاش تغییر میکند.
هوندا، که به عنوان یک وکیل و برای یک ماموریت کاری به تایلند سفر کرده است، با شاهزادهای آشنا میشود. این شاهزاده احساسات او را برمیانگیزد تا جایی که هوندا فکر میکند، روح یکی از دوستان دوران کودکیاش، در جسم این شاهزاده حلول کرده و دوباره متولد شده است. چند سالی از این ماجرا میگذرد تا شاهزاده برای تحصیل، به ژاپن سفر میکند. در این میان، هوندا سخت تلاش میکند تا بفهمد آیا این شاهزاده همان دوستش است یا نه؟ او باید بدن شاهزاده را ببیند تا بفهمد سه خال خاصی که روی بدن دوست دوران کودکیاش بود، روی بدن شاهزاده هم وجود دارد یا نه؟
کتاب معبد سپیده دم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
معبد سپیده دم انتخابی عالی برای تمام دوستداران ادبیات ژاپن است.
درباره یوکیو میشیما
یوکیو میشیما، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس، بازیگر و کارگردان، ۱۴ ژانویه ۱۹۲۵ در ژاپن به دنیا آمد. او را به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم میشناسند چرا که با آثارش، ترکیبی هنرمندانه از سنت و مدرنیته خلق میکند. او همچنین یکی از کسانی است که همواره دغدغه شکستن مرزهای فرهنگی، جنسیتی، مرگ و ایجاد تغییرات سیاسی را دارد. از میان کتابهای او میتوان به مجموعه دریای حاصلخیزی، داستان پیانو، آفتاب و فولاد، حراج و بانو آئویی اشاره کرد.
یوکیو میشیما در ۲۵ نوامبر ۱۹۷۰ با خودکشی به روش معروف هاراگیری، به زندگی خود پایان داد.
بخشی از کتاب معبد سپیده دم
هوندا پس از شنیدن داستان شاهزاده کوچک نگونبخت دیوانه، درصدد برنیامد تا با او دیداری داشته باشد. او میدانست که شاهزاده خانم مثل معبد طلایی کوچک درخشان همواره در دسترس است. و احساس میکرد شاهزاده مثل معابدی که هرگز از جای خودشان تکان نمیخورند و به جایی فرار نمیکنند، پیوسته آنجا خواهد ماند. بهطور قطع در این کشور جنون مانند معماری و یا یکنواختی آن است، با آن رقصهای زیبا و برازنده که به سمت شکوه و جلال جاویدان میرود. با خود اندیشید که یک روز دیگر، وقتی روحیه و خلق و خویاش عوض شد، درخواست ملاقات خواهد کرد.
شاید این تعلل و طفره رفتن بخشی از تجربه بیحوصلگی حضور در منطقه گرمسیری و در بخشی از سالهای پیشرفتاش بود. حالا دیگر موهایش جوگندمی شده و خوشبختانه نیروی بیناییاش فقط کاهش اندکی پیدا کرده اگرچه از دوران کودکی نزدیکبین بوده است. او هنوز بدون استفاده از عینک تهاستکانی پیرمردها میتوانست خوب ببیند و کارهایش را پیش ببرد.
سن و سالاش این توانایی را به او بخشیده بود تا با استفاده از درسهای فراگرفته از قانون، عملکردی همچون یک دستگاه اندازهگیری داشته باشد و بهخوبی میتوانست با سبک و سنگین کردن تجربههای خود، نتیجه بیشتر موقعیتها و شرایط را پیشبینی کند. در حقیقت به غیر از بلاهای فاجعهبار طبیعی، حوادث تاریخی رُخ داده، هرچند از نوع پیشبینی نشده، فقط پس از یک جا افتادن درازمدت رُخ داده است. تاریخ همچون دختری جوان پیش از دریافت یک پیشنهاد رمانتیک یکسره نامطمئن است. در هر اتفاق و پیشآمدی، همواره برای هوندا رد و نشانهای غیرطبیعی وجود داشت که دقیقآ با آرزوهایش میخواند و با سرعتی دلانگیز به سمت او نزدیک میشد. از اینرو اگر او میخواست اعمال و اقداماتاش را به قوانین تاریخ واگذارد، همیشه بهترین حالت برایش برگزیدن دیدگاه و شیوه برخورد از پیش تعیین شده در برابر همه چیز بود. او موارد بسیاری را دیده بود که کسی آنچه را که میخواهد، نمیتواند بهدست آورد، و در نهایت از عزم و اراده کاری برنیامده و کاملا بیهوده بوده است. حتی چیزهایی که یک نفر میبایست بتواند بهدست آورد و اگر کسی اشتیاقی برای داشتن آن یا عهدهدار شدن آن کار نداشته باشد، بهسادگی از بین میرود و نابود میشود زیرا بیش از اندازه خواستنی و رشکبرانگیز میشوند. چنین بهنظر میآید که خودکشی به تمامی به آمال و آرزوها و تصمیمات افراد بستگی دارد. ایسائو هنوز مجبور بود تمام یک سال را توی زندان بهسر ببرد تا با موفقیت از پَسِ این کار برآید.
به هر حال در بازتاب دست یازیدن ایسائو به ترور و سپس خودکشیاش که چونان ستارگان شب میدرخشید، در شبی سرشار از درخشش صور فلکی در آسمان، که به رویداد بیستوششم فوریه انجامید، عیان و آشکارا خودنمایی میکرد، به یقین تروریستها به پایان سپیدِ شبِ سیه امیدوار بودند، ولی شب آنها را با سیاهی خود پوشانده بود. و حالا، زمانی رسیده بود که امکان فرارسیدناش میرفت. شب دوشین و صبحی سرشار از دلشوره، ناآرام و خفقانآور داشت شکل میگرفت، چیزی که هیچیک از آن کوشندگان نمیتوانستند تصورش را بکنند.
پیمان بسته شده توسط ژاپن، آلمان و ایتالیا، خشم گروهی از ملیگرایان و آنهایی را برانگیخت که طرفدار فرانسه و انگلیس بودند، ولی بیشتر دوستدارانِ اروپا و غرب، و حتی مدافعان قدیمی و از مُد افتادهٔ اتحادیهٔ آسیا از این رُخداد خوشحال بودند و ابراز رضایت میکردند. ژاپن با هیتلر متحد نشده بود بلکه با جنگلهای آلمان دستِ اتحاد داد، نه با موسولینی که با معابد خدایان رومی همپیمان شد. این پیمانی بود برای یگانگی اساطیر آلمانی و رومی و ژاپنی؛ یک دوستی و اخوت میان زیبایی، مردانگی و خدایان شرق و غرب!
البته هوندا هرگز چنین تعصب عاشقانهای را بر زبان نیاورده و بروز نداده بود، ولی این احساس را داشت که گذر زمان به نوعی هولانگیز و هراسآور فرا خواهد رسید و بسیار بدیهی و روشن است که برخی از رویاها در حال شکلگیریاند. و حالا، که او اینجا و فرسنگها دور از توکیوست، در اوج خستگی، آینده و فراغتی ناگهانی را برایش به ارمغان میآورد و او نمیتواند هیچ اقدام پیشگیرانهای در برابر غرقه شدن در گذشتهاش و یادآوری آن انجام دهد.
حجم
۴۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۳۲ صفحه
حجم
۴۳۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۳۲ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه فوق العاده وحشتناک
حیف پولم که دور ریخته ام... کلا توصیف بدون نتیجه... البته بهتره بگم که تو سلیقه من نبود