کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید
معرفی کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید
کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید، رمانی نوشتهی نویسندهی فقید ژاپنی، اوسامو دازای دربارهی افول و سقوط خانوادهای ثروتمند و اشرافزاده ژاپنی بعد از جنگ است. شایو؛ پایین رفتن خورشید داستانی دربارهی رنج اعتیاد، فقر و پوچی مردم ژاپن بعد از بحران جنگ است.
کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید را با ترجمهی مرتضی صانع در اختیار دارید.
دربارهی کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید
کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید اولین رمانی است که از اوسامو دازای به فارسی ترجمه شده است. داستان شایو؛ پایین رفتن خورشید در ژاپن بعد از جنگ اتفاق میافتد. حال و هوای خانوادهای که حالا باید با از دست دادن ثروت و سقوطشان بسازند. راوی داستان، دختر خانواده است. او پدرش را از دست داده و برادرش هم به جنگ رفته و مدتهاست که از او خبری نیست. در این حال او به تنهایی از مادر مریضش مراقبت میکند. خانوادهای از طبقهی اشراف، که حالا به دلیل مشکلات مالی مجبور شدهاند به کلبهای در حومهی شهر بروند و آنجا زندگی را از سر بگیرند. زندگی که در دام سقوط افتاده است و روز به روز افولش واضحتر میشود...
کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای خارجی و علاقهمندان به ادبیات ژاپن، حتما از خواندن کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید لذت میبرند.
دربارهی اوسامو دازای
اوسامو دازای نویسندهی ژاپنی ۱۹ ژوئن ۱۹۰۹ به دنیا آمد. او عمر کوتاهی داشت اما در همان عمر کوتاهش خوش درخشید و اثر ماندگار شایو؛ پایین رفتن خورشید را از خود به جا گذاشت. در حقیقت اوسامو دازای در دوران جنگ جهانی دوم که اکثر نویسندگان بهخاطر محدودیت و شرایط سخت چاپ، نوشتن را کنار گذاشته بودند، به تنهایی بار تمام ادبیات ژاپن را به دوش میکشد و نمیگذارد این آتش خاموش شود. اوسامو دازای ۱۳ ژوئن ۱۹۴۸ در ۳۸ سالگی در توکیو, ژاپن چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب شایو؛ پایین رفتن خورشید
برادر کوچکم، نائوجی، یکی از آن روزها که مدام مست بود به من گفت: «صِرفِ داشتن نام و مقام کسی رو اشرافزاده نمیکنه. بعضیها نجیبزادههایی بزرگان، اما نامی جز اون که طبیعت به اونها بخشیده ندارن. یه سری هم مثل ما؛ نامزادهایم و تنها نامی رو یدک میکشیم. بیشتر به آوارهها میمونیم تا اشرافزادهها. مثلاً همین ایواشیما (یکی از همکلاسیهایش را میگفت که کُنت است) تو رو یاد بیسروپاترین ولگردی که تو خیابون میبینی نمیندازه؟ همون بیشعور تو عروسی پسرعموش تاکسیدو پوشیده بود. اصلاً گیرم اجباری توی پوشیدن اون لباس بوده، دیگه شنیدنِ کلمههای قلمبهسلمبهای که اون ابله خیال کرده برای سخنرانی سر میز شام مناسبه، حالمو بههم میزنه. این یه ادا اطوارِ پوچ و بیارزشه و ربطی به ادب نداره. درست همون جوری که قبلنا اطراف دانشگاهها تابلوی خوابگاه کلاس بالا نصب بود، جلوی بیشتر اشرافزادهها هم تو بهترین شرایط باید تابلوی گدایان کلاسبالارو نصب کنن. اشرافزادههای راستکی مثل اون ایواشیمای چلمن اِفادهای نیستن. مامان تو خونوادهٔ ما تَکه. چیزی تو خودش داره که ما هیچکدوم نداریم.»
حجم
۱۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۱۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
نظرات کاربران
به نظر من بسیار عالیه و اینم بگم که این کاربر به نام جواد که نوشتن این کتاب یه آشغاله واقعا خیلی اشتباه کرده چون هر کتابی که می خونیم قرار نیس که مارو شاد کنه ما کتاب می خونیم
من که عاشق دازای هستم اگه انیمه سگ های ولگرد بانگو رو دیده باشید برای همین من این کتاب رو خوندم بمیرم براش که همش ناامیده
منم با دیدن انیمه سگ های ولگرد جذب خوندن این کتاب شدم داستان جذاب و سراسر غمی بود ادبیات ژاپن همواره سرشار از احساسات هستن داستان تلخی بود ومیتونه غم و اندوه زیادی رو یاد ما بیاره و کاری میکنه به
اگه مثل من داستان ادمای روبه زوال براتون جالبه بهترین گزینه ست البته اگه بتونیم اسمش رو زوال بگذاریم،در کل کتاب بسیار جالبیه،حرفای جالب و نگاه قشنگی داره،از دستش ندین
یک شاهکار دیگر از دازای اوسامو ✨
"لیوان هایمان آهسته به هم خورد و جیرینگ غمگینی کرد." شایو از اوسامو دازای. داستان سیاه شروع میشه. خواندنی و جالب. تخم مار. مادر نود درصد بار سیاهی داستانه. شخصیتش زیبا پرداخته شده بود. حس یاس داخل داستان مخصوصا حسی که
عالی بود:)
نفهمیدمش قلم اوسامو دازای رو خیلی میپسندم ولی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم نتونستم حس شخصیت های داستان رو درک کنم مشکل فضای ناامید نبود من کتاب نه آدمی هم از دازای خواندم و واقعا عاشقش شدم ولی این کتابش
بسیار بسیار جذاب
🔅وقتی وانمود میکردم باهوشام،همه میگفتن:«به به چه هوشی.»وقتی ادای خنگها رو در می آوردم، شایعه خنگیام سر زبان ها بود. وقتی وانمود میکردم در نوشتن ناتوانم، میگفتند «خوب نمیتواند بنویسد.» ادای دروغگوهارو که در میآوردم دروغگو می خواندنم. وقتی مثل