دانلود و خرید کتاب گربه بازی ایشتوان ارکنی ترجمه کمال ظاهری
تصویر جلد کتاب گربه بازی

کتاب گربه بازی

معرفی کتاب گربه بازی

کتاب الکترونیکی «گربه بازی» نوشتهٔ ایشتوان ارکنی با ترجمهٔ کمال ظاهری در نشر چشمه چاپ شده است. دو خواهر مرتب به هم نامه می‌دهند و زنگ می‌زنند و یاد ایام قدیم و حسب و حال می‌کنند .ملهم از حضور الهام‌بخش پائولا، حالا هوای عشق پیرانه‌سری در سر ارژی افتاده، عشق که همیشه گمشدهٔ زنئگی گیزا بوده است.

درباره کتاب گربه بازی

گربه بازی داستان دو خواهرِ پا به سن گذاشته است که یکی از آنها (خواهر بزرگ تر که فلج و زمین گیر است) به آلمان، نزد پسر بسیار توانگر خود کوچیده است. دیگری (خواهر ناآرام و پُر شورو خروش) همین جا در “خانه” مانده و در یک اتاق اجاره ای زندگی می‌کند. ما از دریچهٔ نامه‌نگاری‌ها، گفت‌و‌گوها، فراموشی‌ها،دروغ‌بافی‌ها و زیباسازیِ سال‌های سپری شده با زندگی دو خواهر آشنا می‌شویم.

دربارهٔ مجموعه برج بابل

گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه‌کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانَک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، و از قضا بسیاری از آثار درخشان ادبیات مدرن ایران و جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هر چند با معیار کمّی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارند. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. کتاب‌های «برج بابل» را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن و زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان، همراه‌مان شوید.

کتاب گربه بازی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌هایی با روایتی به شکل نامه‌نگاری پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب گربه بازی

۲ . نامه‌ها

گارمیش ـ پارتن‌کیرخن

از مونیخ تا این‌جا تقریباً صد کیلومتر است، بااین‌حال ساعت هشت شب ماشین‌ها، با همان وقت‌شناسی آلمانی، به‌ردیف وارد پارک شدند. سر هشت و نیم دخترک ــ پرستار من نه، دختر خدمتکار ــ درِ ناهارخوری را باز کرد، اول مرا با صندلی‌ام سر میز بُرد، بعد من یکی‌یکی جای همه را نشان دادم. از آن‌جا که در این ضیافت‌های کوچک جای مهمان‌ها به‌اسم تعیین نمی‌شود، از پروفسور راوشنیگ خواستم پهلوی من بنشیند. او نه‌تنها پزشک حاذقی است، هم‌صحبت خوبی هم هست. البته به این خاطر دعوت نشده بود که پزشک معالج من است، بیش‌تر به خاطر برادرش که نایب‌رئیس اتاق بازرگانی باواریاست و رابط مهمی برای میشی به حساب می‌آید. تا مرا دید حالم را پرسید. گفتم چه فایده دارد آدم از چیزی که نمی‌تواند تغییرش بدهد شکایت کند. به خاطر روحیهٔ خوبم بهم تبریک گفت و یک سری حرف‌های خوب دیگر هم زد… وقتی خسته‌ام حافظه‌ام خوب کار نمی‌کند. پرستار قرص خوابم را آورد، بقیه‌اش را صبح می‌نویسم.

دنباله. گفت:"Wir Menschen sind Übergangs Kreaturen, und wissen sehr wenig über Freude und Leid. Alles, was uns Ursache scheint, kann auch Zweck sein." دیگر ترجمه‌اش نمی‌کنم. لیبلینگ تو بودی، خودت بکن. کمی بعد، وقتی راجع‌به بی‌معنا بودن درد جسمانی حرف می‌زدیم، گفت «مرغ شاید روشی است که تخم‌مرغی از طریق آن تخم‌مرغ دیگری می‌سازد.» متأسفانه نمی‌توانستم به همهٔ حرف‌هایش گوش بدهم، چون باید به مهمان‌های دیگر هم می‌رسیدم. هربار که شراب یا شامپاین تازه‌ای سر میز می‌آوردند باید اول من گیلاسم را بلند می‌کردم، چون تا من شروع نمی‌کردم کسی دست به گیلاسش نمی‌زد. توی لباس تازه‌ام که از پارچهٔ ملیله‌دوزی مشکی آنتوِرپی است، درست عین یک مومیایی شده بودم. دیوانه! آن‌قدر لباس دارم که حسابش دست خودم هم نیست، هر چه‌قدر بخواهی می‌توانم برایت بفرستم! بگو ببینم، روی هم چند دست لباس داری؟ و این پائولا کیست که این‌قدر از دیدنش ذوق کرده‌ای و می‌گویی من هم باید یادم بیاید؟ راستش فکرم اصلاً به جایی نمی‌رسد، درحالی‌که اگر زیاد خسته نباشم، به‌خصوص در مورد اسامی، حافظه‌ام خیلی خوب کار می‌کند.

فقط شمع روشن کرده بودیم. دویست و هشتاد شمع. آن وقت‌ها فقط در نمایش‌نامه‌های مولنار۱۰ توی کمدیْ تئاتر می‌شد چنین جاه‌وجلالی دید، با این تفاوت که این یکی راستکی بود!

بوداپست

majedeh
۱۴۰۳/۰۷/۳۰

نشر چشمه یه سری کتاب داره تحت عنوان برج بابل. برج بابل نمادی هست از زمانی که انسان‌ها اختلاف کردن و خدا برای مجازات زبان رو که یه امر واحد بود مختلف کرد و هر قوم به یه زبان مجزا

- بیشتر
کاربر 1433080
۱۴۰۳/۰۷/۲۸

قلم نویسنده خیلی خوب بود واقعا دوستش داشتم خیلی جالب بود

متأسفانه من هیچ‌وقت اشتباه نکرده‌ام؛ زندگی‌ام خواب زمستانی بود، چون از سرما می‌ترسیدم.
Setare2606
وقتی دیگر حق انتخاب نداری تحمل جوانی سخت‌تر از تحمل پیری است. بدتر از همه اما تحمل آن‌جور پیری است که با توهّم جوانی همراه باشد.
Setare2606
چاه فقط از بالا نور می‌گیرد، پیری فقط از گذشته. پیرها عین کودکان فقیری که فقط یک کتاب مصور دارند، همیشه همان صفحات را دوره می‌کنند. اما کسانی هم هستند که یک زندگی برای‌شان کم است.
Setare2606
من همیشه به مادرت به چشم بالادست نگاه کرده‌ام، ولو در فراوانی، در امن، در آرامش زیسته باشم. حتی وقتی با سر توی دیوار می‌رفت، وقتی هول بود، وقتی داشت خفه می‌شد، ‫باز هم او را بالاتر از خودم می‌دیدم، برای این‌که من از میان دو امکان همیشه آن را که راحت‌تر بود می‌جستم، او بود که دل به دریا می‌زد و خطر می‌کرد. وقتی یاد زندگی گذشته‌ام می‌افتم، سرسراهای دراز و فراخی می‌بینم، با چلچراغ‌های بلور و کفی مثل آینه، اما خالی، بی‌هیچ جنبنده‌ای.
Setare2606
یاد آن شب در بیمارستان افتادم، همان شبی که من هم بیوه شدم. بهت گفتم «گیزاجون همه‌چی تموم شد.» و آن وقت تو یک جمله از یک شاعر آلمانی گفتی. گفتی پیری سازش‌کاری دائمی است، اما بعد از هر سازشی یک چیزی ته کار می‌ماند. «هر چه کم‌تر، پُرقیمت‌تر…» کمِ من این عشق است
Setare2606

حجم

۲۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۲۱۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان