دانلود و خرید کتاب ریش آبی املی نوتومب ترجمه ویدا سامعی
تصویر جلد کتاب ریش آبی

کتاب ریش آبی

نویسنده:املی نوتومب
انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ریش آبی

ریش آبی بیست و یکمین کتاب املی نوتوم، نویسنده پرکار فرانسوی است. این اثر که تاکنون جوایز زیادی برای او به ارمغان آورده است روایتی مدرن از یک افسانه قدیمی به نام ریش ‌آبی است. 

درباره کتاب ریش آبی

این اثر روایتی تازه از یک افسانه قدیمی شرقی است. داستان فلکلوریک ریش آبی که درباره یک اشراف‌زاده است. مردی که همه زن‌هایش به شکلی عجیب و باورنکردنی ناپدید می‌شوند تا این که زن تازه او که اجازه دارد به جز یک اتاق در تمام قلعه رفت و آمد کند از راز زنان قبلی سردر می‌آورد. 

 املی نوتوم داستانش را از این افسانه اقتباس کرده است. داستان او در شهر پاریس کنونی می‌گذرد. اشراف‌زاده جوان اسپانیایی در قصر دن المیریو زندگی می‌کند. قصری عجیب که مسافران زن ان پس از مدتی نادید می‌شوند. او یک اگهی وسوسه انگیز به روزنامه می‌دهد و تقاضای هم‌خانه می‌کند. ساتورنین که دختری بلژیکی و معلم تاریخ هنر است برای اجاره اتاق به قصر مرموز دن المیریو می‌رود. او با اشراف‌زاده جوان هم‌خانه می‌شود و بعد از مدتی پی به راز خانه می‌برد و تصمیم می‌گیرد که راز را فاش کند و از ماجرا سردربیاورد. 

 خواندن کتاب ریش‌آبی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های معمایی مخاطبان این کتاب‌اند.

درباره املی نوتوم

املی نوتوم متولد بلژیک است، در بروکسل به دنیا آمده است و به اقتضای همین جبر جغرافیایی از بدو تولد با زبان فرانسه آشنا شده و به‌راحتی فرانسه می‌نویسد و حرف می‌زند. خودش در مصاحبه‌ای گفته که در ژاپن به دنیا آمده، اما مدارک ثبت تولد او در بلژیک خلاف این را می‌گویند. مخالفان املی نوتوم هم با اشاره به چنین مطالبی، او را به دادن اطلاعات عجیب و غریب در مورد زندگی‌اش شهره می‌دانند.

پدرش از اشراف‌زادگان بلژیکی است و دو سال بعد از تولد املی، او و دیگر اعضای خانواده‌اش را به اوزاکای ژاپن می‌برد و در آنجا چهار سال کنسولگری بلژیک را در کشور آفتاب تابان اداره می‌کند. این دوره از زندگی املی نوتوم جای خود را در شکل‌گیری شخصیت ادبی این نویسنده محکم می‌کند. بعد از چهار سال اقامت در ناگاساکی، املی همراه با خانواده‌اش مهمان شهرهای دیگری از جمله پکن و نیویورک و بنگلادش می‌شود، اما هیچ‌کدام به اندازهٔ فرهنگ و سنت ژاپنی در این دخترک شیطان و کنجکاو تأثیرگذار نبوده است.

دههٔ نود آغاز شده است و املی که حالا دیگر بزرگ شده بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه بروکسل در رشتهٔ زبان‌شناسی تاریخی شروع به نوشتن می‌کند. علاقه و گرایش او به ادبیات، او را که هنگام تولد نامش فابیین کلر نوتوم ثبت شده، از زندگی چمدانی ناشی از شغل پدرش به پشت میز کوچکی می کشاند. در سال ۱۹۹۲ و در ۲۶ سالگی اولین کتاب خود را به چاپ می رساند و رسماً با نام املی نوتوم خود را به همه معرفی می کند. از آن تاریخ تاکنون تقریباً هر سال یک کتاب به چاپ رسانده است. 

املی نوتوم در سال ۲۰۱۴ نیز به عضویت آکادمی سلطنتی زبان فرانسه در بلژیک در آمده و علاوه بر آن ریاست چند نمایشگاه کتاب را در فرانسه و بلژیک به عهده داشته است. انتشارات البن میشل در فرانسه که یکی از مهمترین ناشران فرانسوی است از سال ۱۹۹۲ تاکنون هر سال و در ماه سپتامبر که مصادف با فصل آغاز مدارس و بازگشت به کار بعد از تعطیلات تابستانی است، یک کتاب از وی را منتشر و راهی بازار کتاب کرده است.

نوتوم یک پلیسی‌نویس خوب است که می‌داند چگونه داستان را شروع کند، به اوج برساند و پایان بدهد. یک عشق سرخورده در اکثر داستان‌های املی نوتوم، خود برتربینی شخصیت اصلی داستان و قتل‌های پیچیده از مشخصات داستان‌های او است.

در اکثر داستان‌هایش کلمات و اصطلاحات اختراعی به چشم می‌خورد، چیزی که کمی کار مترجم را دشوار می کند اما همین است که داستان‌های او را جذاب می‌کند. 

 بخشی از کتاب ریش آبی

دو ساعت بعد، منشی صاحبخانه ساتورنین را به دفتر کار راهنمایی کرد. یک دفتر کار عظیم که پر بود از گل‌های خشک کرده. مردی که خودش را صاحبخانه معرفی می‌کرد دستش را جلو آورد تا با ساتورنین دست بدهد. مردی با افسردگی عمیق، نگاهی خاموش، و صدایی خسته. اینها نخستین چیزهایی بود که ساتورنین بعد از دست دادن با صاحبخانهٔ اریستوکرات نسبت به او احساس کرد.

ــ سلام خانم. من دُن المیریو نیبال ای میلکار هستم و ۴۴ سال دارم.

ــ نام من ساتورنین پوییسان است. ۲۵ سال دارم و در مدرسهٔ لوور، معلم ذخیره هستم.

ساتورنین این موضوع را با افتخار بیان کرد. چنین سمتی برای یک بلژیکی در سن و سال او، حتی به صورت موقت، غیرقابل‌تصور بود.

ــ اتاق مال شماست.

مرد صاحبخانه این را با لحنی تأییدآمیز ادا کرد. ساتورنین مبهوت به دُن المیریو نگاه کرد و گفت:‌

ــ شما همهٔ داوطلبان قبل از مرا رد کردید، حالا چطور این قدر سریع به من جواب مثبت دادید؟ کارم در مدرسهٔ لوور برایتان جالب بود؟

صاحبخانه با بی‌تفاوتی پاسخ داد:

ــ هر طور دوست دارید فکر کنید. بفرمایید اتاق را نشان‌تان بدهم.

ساتورنین پشت سر دُن المیریو به‌راه افتاد. از چند اتاق پذیرایی بزرگ و تودر تو گذشتند تا به یک اتاق بزرگ و مجلل رسیدند. حمام اتاق انگار تازه نوسازی شده بود. هیچ‌وقت به مخیلهٔ ساتورنین هم خطور نمی‌کرد که چنین اتاق شیکی را اجاره کند.

بعد از اتاق نوبت آشپزخانه بود. دُن المیریو او را به آشپزخانه‌ای راهنمایی کرد که با یک راهرو به اتاق ساتورنین متصل می‌شد. آشپزخانه بزرگ و مدرن بود. مرد صاحبخانه یخچالی را در گوشهٔ آشپزخانه نشان داد و گفت:

ــ دوست ندارم بدانم دیگران چه می‌خورند. یخچال شما جداست.

ساتورنین با تعجب پرسید:‌

ــ شما خودتان آشپزی می‌کنید؟

ــ البته. آشپزی هم هنراست و هم قدرت. امکان ندارد خودم را تحت قدرت دیگری قرار بدهم. خوشحال می‌شوم اگر مایل باشید در صرف غذایی که می‌پزم با من شریک شوید اما برعکسش اتفاق نخواهد افتاد.

بازدید خانه، جلو دری سیاه رنگ به پایان رسید.

ــ این درِ تاریک‌خانهٔ من است. عکس‌هایم را اینجا چاپ می‌کنم. در اتاق را هیچ‌وقت قفل نمی‌کنم، محض اعتماد؛ اما ورود به این اتاق ممنوع است. اگر وارد این اتاق بشوید من متوجه می‌شوم و برای‌تان دردسر خواهد شد.

merryvelous
۱۴۰۱/۰۹/۰۳

داستان درمورد یک دختره به اسم ساتورنین که به دنبال خونه است و همخونه یک مرد پولدار اسپانیایی مرموز میشه و با ورود به این خونه با یک معمای بزرگ روبرو میشه و اون این هست که همه ی همخونه

- بیشتر
m.dehnavi
۱۴۰۱/۱۰/۱۵

این کتاب رو قطعاً یک دانشمند دیوانه می‌تونه نوشته باشه. در عین با سوادی و اطلاعات بالا و منطقی بودن کاملاً بی منطق و هنجارگریز نوشته شده. داستان مثل کتاب‌های دیگۀ نویسنده کوتاهه. اصلاً فکر نمی‌کردم نویسنده‌ای با اون شمایل

- بیشتر
M.P.Sobhani
۱۴۰۳/۰۸/۱۹

داستان جذابی بود و من تونستم باهاش ارتباط بگیرم👌🏻

uwu
۱۴۰۳/۰۵/۳۰

من نمایش این کتاب رو با اجرای آقای سیاحی و خانم پسیانی دیدم نمایش خوب بود چون داستان جالب بود و آقای دشت آرای هم همین متن کتاب رو نمایش کرده بودند دریغ از یک تغییر ولی خب خوبه این کتاب

Spinoza
۱۴۰۳/۰۵/۲۷

منو یاد فیلم perfume انداخت، البته توی این داستان صاحبخانه از خصوصیات دختران همخانه به شکل رنگ برای به وجود آوردن یک اثر منحصر به فرد استفاده کرد کاری که ژان باتیس توی perfume با رایحه ی بدن دختران انجام

- بیشتر
sibsabz88
۱۴۰۲/۰۸/۲۷

اولین کتابی بود که ازین نویسنده میخوندم، خیلی اثر فوق العاده‌ای نبود. جمع و جور بود و میشد توی دو روز خوندش ولی با نخوندنش هم چیزی از دست نمیره…انگار طرح داستانی توی ذهن نویسنده عجله داشته که به قصه

- بیشتر
maha
۱۴۰۲/۰۸/۰۱

داستان تقریبا قابل پیشبینی بود نسبت به بقبه ی اثار این نویسنده هیجان و جذابیتی نداشت زیاد دوسش نداشتم کارکترها برام قابل درک نبودن

استودیوس
۱۴۰۲/۰۳/۰۴

مرد ثروتمندی با باورهای دینی بسیار متعصبانه ک از او یک مالیخولیایی ساخته است با گوشه نشینی و بریدن از اجتماع و اجاره دادن منزل خود ب زنان جوان پروژه عجیب و ساخته شده از ذهن بیمار خود را ب اجرا

- بیشتر
نورا
۱۴۰۲/۰۲/۱۵

خوب بود

شیوا
۱۳۹۹/۱۱/۲۵

کشش خوبی داشت به طوری که در یک نشست خوندمش، ولی در کل داستان عجیبی بود.

ــ نه، من با شما ازدواج نمی‌کنم. به خاطر یک کیک که آدم با کسی ازدواج نمی‌کند. ــ اگر قبول می‌کردید دلیل زیبایی می‌شد.
Mostafa F
عشق فقط برای آنهایی که آن را زیسته‌اند دلربا و مهیج است اما برای بقیه می‌تواند یک بطالت صرف تلقی شود.
Spring_blossom
فکر نمی‌کنید هر انسانی حق دارد یک تاریک‌خانه برای خودش داشته باشد؟
Spring_blossom
ــ قابل تحسین است که این همه و با اشتها غذا می‌خورید اما همچنان باریک‌اندام هستید. ــ نام این خصلت جوانی است. شما را به یاد چیزی نمی‌اندازد؟ ــ بله، می‌دانم. خودمان را بی‌بدیل می‌یابیم و بعد ناگهان، در یک چشم به هم زدن تمام می‌شود. بلافاصله می‌فهمیم که آن دوران تمام شده است.
Soheyla
ما حتی بدون اینکه خودمان متوجه بشویم دروغ می‌گوییم. حتماً که نباید دروغگویی قهار باشیم تا دروغ بگوییم.
Soheyla
زیبایی هم مثل رنگ زرد، یک مفهوم بسیار پیچیده و ابهام‌آمیز است.
Soheyla
کسی که بلد باشد منتظر بماند می‌تواند بهترین را انتخاب کند.
Soheyla
من دیوانه نیستم. برعکس، مردی هستم که بی‌نهایت شیفته است و هشت بار با یک سؤال وحشتناک روبه رو شده است: مرز واقعی میان فردی که دوستش می‌داریم و خودمان کجاست؟
Spring_blossom
وقتی که دل می‌بازیم، آن هم بعد از آنکه این اتفاق دیگر افتاده است و کاری‌اش نمی‌شود کرد. برای اینکه خودمان را راضی کنیم که تن به این کار نامعقول ندهیم، شروع به گفت‌و گو با خودمان می‌کنیم.
Spring_blossom
ــ امشب خیلی کم‌حرف شده‌اید. ــ چیزی برای گفتن ندارم. به‌تان گفته بودم. اشکالی ندارد. مثل همیشه شما به جای چهار نفر حرف می‌زنید. ــ فقط وقتی که عاشق هستم، به خاطر رهایی قلب است که زبان حرف می‌زند. این در انجیل نوشته آمده است.
m.dehnavi

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۲۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان