کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟
معرفی کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟
مجموعه داستان چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ داستان یک زندگی به قلم جنت ویترسن است که با ترجمه میعاد بانکی در انتشارات سخن به چاپ رسیده است. ویترسن در کتاب هایش از روایت خطی پیروی نمی کند و معتقد است یکی از راه های جذاب شدن روایتْ تنوع فرم و ساختار است. آثار وینترسن تابه حال در 28 کشور جهان ترجمه شده و کتاب حاضر در فهرست «صد کتاب برتر قرن بیست ویکم به انتخاب روزنامۀ گاردین» قرار گرفته و روزنامه های نیویورک تایمز، تلگراف، گاردین و مجله های اپرا وینفری و وگ آن را «بهترین کتاب سال» دانسته اند.
درباره جنت وینترسن
جِنِت وینترسن، زادهٔ ۱۹۵۹ در منچسترِ انگلستان، نویسنده، روزنامهنگار و استاد دانشگاه است. شرایط عجیب زندگیاش باعث شد سال ۱۹۸۵ رمان نیمهخودزندگینامهٔ تحسینشدهاش (پرتقال تنها میوهٔ روی زمین نیست) را منتشر کند و به شهرت برسد. وینترسن یکی از خاصترین و عجیبترین نویسندگانیست که دههٔ ۸۰ ظهور کرد و تا به امروز جوایز ادبی متعددی را از آن خود کرده. تغییر فرم نوشتار یکی از ویژگیهای اوست. خواندن کتابهایش به تمرکز احتیاج دارد؛ در کتابهایش از روایت خطی پیروی نمیکند و معتقد است یکی از راههای جذابشدن روایتْ تنوع فرم و ساختار است. خودش چنین میگوید: «بهنظرم روایت تودرتو خیلی لذتبخش است. روایت خطی برایم مفهومی ندارد؛ نه افکارمان خطیست، نه زندگیمان. ذهن ما بیشتر شبیه به یک هزارتوست تا بزرگراه؛ ممتد و سرراست نیست و هر پیچ به پیچی دیگر منتهی میشود. البته بههمریخته هم نیست. حل یک معادلهٔ پیچیدهٔ ریاضیْ دشوار است چون X و Y هرگز ارزش یکسانی ندارند.» وینترسن نه از سر تصادف، که کاملاً آگاهانه و حسابشده پیچیده و استعاری مینویسند. شیوهٔ روایت زندگیاش هم بسیار متفاوت و عجیب است و گاهی بیمقدمه از جامعه، مذهب، سیاست، هنر، ادبیات، اساطیر و... حرف میزند. از ادبیات تجربی و خلاقانه واهمهای ندارد و میکوشد صاحبسبک باشد و همین همراهنبودن با تصورات مخاطب باعث میشود کتابش بسیار خاص باشد و در یاد بماند.
کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای کوتاه جهان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب چرا خوشبخت باشی، وقتی می تونی معمولی باشی؟
روزی روزگاری، توی اکرینگتونِ لنکشر، خیابانی بود که خانههایش همتراز بودند و بههمچسبیده؛ اسم خانههای آنشکلی را گذاشته بودیم دو اشکوبه: دو اتاق طبقهٔ پایین، دو اتاق طبقهٔ بالا. من و پدر و مادرم شانزده سال توی چنین خانهای کنار هم زندگی کردیم. من برداشت خودم را تعریف کردم؛ وفادارانه و مندرآوردی، دقیق و تحریفشده، درهمآمیخته در زمان. مثل تمام داستانهای کشتیشکستگان، خودم را قهرمان نشان دادم. کشتیشکسته بودم و پرت شدم به ساحل انسانها، ولی درمجموع انسانیتی ندیدم، و بهندرت مهربانی دیدم.
به بخش ساختگی کتاب پرتقال که فکر میکنم، بهگمانم اینکه داستانی نوشتم که نشان میدهد با شرایط سخت کنار آمدهام از همهچیز ناراحتکنندهتر است. داستان اصلی خیلی دردناک بود. نتوانستم شرایط سخت را تاب آورم.
اغلب، بهشیوهٔ پرسشهای بله و خیر، از من میپرسند توی کتاب پرتقال چهچیزی «حقیقت دارد» و چهچیزی «حقیقت ندارد». توی مؤسسهٔ کفنودفن کار کردهام؟ بستنیفروش دورهگرد بودهام؟ توی خیمه مراسم انجیلخوانی برگزار میکردهایم؟ خانم وینترسن ایستگاه رادیویی خودش را راهاندازی کرده بود؟ واقعاً گربههای نر را با تیرکمان فراری میداد؟
نمیتوانم به این پرسشها پاسخ بدهم. میتوانم بگویم توی رمان پرتقال شخصیتی هست به اسم اِلسی شهادتدهنده۸ که مواظب جِنِت کوچولوست و در برابر ضربههای مادر حکم ضربهگیر را دارد.
این شخصیت را خلق کردم چون نمیتوانستم نبودش را تاب آورم. خلقش کردم چون آرزو داشتم اوضاع همینجور باشد. بچهای منزوی که باشی برای خودت دوست خیالی دستوپا میکنی.
توی زندگیام السیای نبود. هیچکس شبیه السی نبود. توی زندگی خیلی بیشتر از این حرفها احساس تنهایی میکردم.
حجم
۲۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۲۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در کتابخانه بی نهایت بذارین
چاپی کتاب را خواندم. واقعا از بهترینها بود.
کتابی سرشار از صمیمیت و احساس همدلی پر از صمیمیت و درک. خیلی قشنگ بود
کتاب اتوبیوگرافی نویسنده است. اما روندی خطی نداره. نویسنده بیشتر به بخشی از زندگیش پرداخته که شامل فرزندخواندگی و رابطه معیوبش با مادرخوندهش بوده. رابطهای که تمام زندگیش رو تحتتاثیر قرار داده و ازش آدمی آسیب پذیر ساخته. جنت وینترسن