دانلود و خرید کتاب هیاهوی زمان جولین بارنز ترجمه پیمان خاکسار
تصویر جلد کتاب هیاهوی زمان

کتاب هیاهوی زمان

نویسنده:جولین بارنز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هیاهوی زمان

هیاهوی زمان اثر نویسنده صاحب نام انگلیسی، جولین بارنز است. این کتاب با ترجمه پیمان خاکسار و توسط نشر چشمه روانه بازار شده است.

خلاصه کتاب هیاهوی زمان

بارنز در کتاب هیاهوی زمان، زندگی دیمیتری شوستاکوویچ آهنگساز مشهور روس و یکی از معروف‌ترین آهنگسازان قرن بیستم را به تصویر کشیده است. درواقع این داستان را باید نگاهی متفاوت به شوروی سابق در دوران حکومت استالین و جنگ جهانی دوم دانست. بارنز در داستان هیاهوی زمان، نبرد شاستاکویچ با وجدانش را بسیار جذاب به تصویر می‌کشد. او در مقدمه کتاب خود تاکید کرده که در روسیه استالینی یافتن حقیقت کار دشواری بود چه رسد به حفظ آن؛ بنابراین با توجه به جو امنیتی حاکم بر این کشور، یافتن اطلاعات دقیق و معتبر درخصوص زندگی این نابغه موسیقی بسیار دشوار بود.

درباره جولین بارنز

جولین بارنز در سال 1946 در انگلستان متولد شد. او پس از فارغ‌التحصیلی از کالج مگدالن آکسفورد به مدت سه سال، فرهنگ‌نویس واژه‌نامه انگلیسی آکسفورد بود و پس از آن برای نیو استیتسمن و آبزرور نقد می‌نوشت. بارنز چهار مرتبه برای کتاب‌های طوطی فلوبر (۱۹۸۴)، انگلستان، انگلستان (۱۹۹۸)، آرتور و جورج (۲۰۰۵) و درک یک پایان (۲۰۱۱)، نامزد دریافت جایزه بوکر شده است. گفتنی است کتاب درک یک پایان، بالاخره او را موفق به دریافت جایزه بوکرد کرد. چاشنی فلسفه را باید از جذابیت‌های داستان‌های بارنز دانست؛ درواقع او سعی می‌کند خواننده را درگیر داستان کند.

خواندن هیاهوی زمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

هیاهوی زمان داستان جذابی است که خواننده را همراه می‌کند و کششی فوق‌العاده برای او دارد. مطالعه این کتاب را به تمام کتاب‌خوان‌ها پیشنهاد می‌کنیم.

جملاتی از کتاب هیاهوی زمان

تقدیر؛ این فقط لغت قلنبه‌سلمبه‌ای بود برای چیزی که هیچ کارش نمی‌توانستی بکنی. وقتی زندگی به تو می‌گفت «و به این ترتیب» سر تکان می‌دادی و اسمش را می‌گذاشتی تقدیر. و به این ترتیب تقدیرش این بود که اسمش بشود دمیتری دمیتریویچ۸. هیچ کارش نمی‌شد کرد. طبیعتاً غسل تعمیدش را به یاد نمی‌آورد ولی دلیلی هم نداشت که به اصالت داستان شک کند. کل خانواده جمع شد دور یک تشت سیار پُر از آب در اتاق کار پدر مقدس. کشیش آمد و از والدینش پرسید که برای نورسیده‌شان چه اسمی در نظر گرفته‌اند. گفتند یاروسلاو. یاروسلاو؟ کشیش خوشش نیامده بود. گفت یاروسلاو اصلاً اسم مرسومی نیست. گفت بچه‌هایی را که اسم غیرعادی دارند در مدرسه اذیت و مسخره می‌کنند: نه، نه، نباید اسم بچه را بگذارید یاروسلاو. پدر و مادرش از این مخالفت صریح رنجیدند اما نخواستند به روی کشیش بیاورند. پرسیدند خودتان چه اسمی پیشنهاد می‌کنید؟ کشیش گفت یک اسم معمولی روش بگذارید، دمیتری مثلاً. پدرش گفت اسم خودش هم دمیتری است و یاروسلاو دمیتریویچ خیلی خوش‌آهنگ‌تر است از دمیتری دمیتریویچ. اما کشیش موافق نبود و به این ترتیب او شد دمیتری دمیتریویچ.

❤ محمد حسین ❤
۱۳۹۹/۰۴/۲۱

با خوندن این کتاب، به این نکته پی میبرید ک حکومتهایی ک بر پایه ایدئولوژی‌های مزخرف پایه ریزی شدن، از زمان تولد شما، تا زمان مرگ‌تون، توی همه امور زندگی‌تون دخالت میکنن و همه چیز رو به زور به خورد

- بیشتر
Avant-garde
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

من درباره‌ی تاریخ هولناک شوروی سابق آثار بسیاری خوانده‌ام، از آثار الکساندر سولژنیتسین گرفته تا آثار ویتالی‌شنتالنسکی و ولادمیرساخاروف و میکائیل وسلنسکی و بسیاری از دیگران. خواندن این کتاب برای من یک وقت‌هَدَردادنِ عجیب‌و‌غریب بود؛ و تجربه‌ای بیهوده! ترجمه‌ی کتاب

- بیشتر
زهره
۱۳۹۸/۰۷/۲۵

جالبه ،نام قهرمان داستان رستاخیز تولستوی هم دیمیتری است،و اون هم درگیر موضوعی وجدانی و اخلاقی میشه،چه شباهتی ...

محمد علی شفیعی
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

به‌ نوعی رمان تاریخی + زندگی نامه از خلال روایت زندگی شوستاکویچ در شوروی، به نوعی تاریخ و روح زمانه ی عصر اون رو هم روایت کرده قلم خوب و قوی نویسنده باعث کشش داستان میشد و تو رو همراه میکرد کلا

- بیشتر
Masoud Booshadi
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

بعد از سال‌ها کتابی خوندم که لذت خوندن رو به یادم آورد. عالی بود.

کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۸/۱۸

برای خواندن کتاب (( طوطی فلوبر )) نوشته این نویسنده باید با ادبیات آشنا بود و برای لذت بردن از این کتاب هم باید با تاریخ شوروری و کاپیتالیسم آشنایی قبلی داشته باشید 👌👌

mrb
۱۴۰۳/۰۸/۲۶

مزخرف. کسالت بار و تکراری. پنجاه صفحه خوندم ولش کردم

Mehran
۱۴۰۳/۰۶/۱۳

بسیار عالی بود مثل طوطی فلوبر حتی بهتر،باترجمه عالی پیمان خاکسار

12345
۱۴۰۱/۰۶/۱۱

کتاب مختصری است که میشود آرام آرام خواندش.

Mitra
۱۴۰۰/۰۵/۱۴

کتاب ترجمه ی خوب و روونی داره و تا حدودی شما رو با خودش همراه میکنه از این جهت خسته کننده نیست در عین حال یه حس همدلی و درک نسبت به شرایط آهنگسازی که سرگذشتش توی کتاب اورده شده پیدا

- بیشتر
«فقط وقتی استراحت داریم که رؤیا می‌بینم.»
❤ محمد حسین ❤
استبداد به‌قدری در نابودی همه‌چیز خبره شده بود که چرا باید برای از میان بردن عشق تعلل می‌کرد؟ حال چه عمدی چه سهوی. استبداد از تو می‌خواست حزب و دولت و رهبر بزرگ و زمامدار و توده را دوست داشته باشی. ولی عشق فردی ــ بورژوایی و خاص‌نگر ــ حواس مردم را از آن عشق‌های عظیم و والا و بی‌معنا و بی‌خردانه پرت می‌کرد. و در چنین مواقعی مردم در معرض این خطر بودند که دیگر خودشان نباشند. اگر به اندازهٔ کافی می‌ترساندی‌شان تبدیل به چیزی دیگر می‌شدند، چیزی خوار و حقیر: یک مشت تکنیک صِرف برای بقا. و به این ترتیب مشکلش فقط اضطراب نبود، اغلب ترسی هولناک را تجربه می‌کرد: ترس از این‌که روزهای آخر عشق فرا رسیده باشد.
❤ محمد حسین ❤
قدرت این را نمی‌فهمید. فکر می‌کرد اگر میزان قابل‌توجهی از جمعیت را به قتل برساند و بقیه را با رژیم تبلیغات و هراس تغذیه کند، نتیجه‌اش می‌شود خوش‌بینی.
❤ محمد حسین ❤
این‌جا نمی‌توانی هم حقیقت را بگویی هم زندگی کنی. کسانی که تصور می‌کردند عملکرد قدرت را می‌شناسند و از تو انتظار داشتند با آن بجنگی، کسانی که فکر می‌کردند مردی در موقعیت تو این توانایی را دارد. به عبارت دیگر خونت را می‌خواستند. شهید لازم داشتند تا خباثت رژیم را به اثبات برسانند. ولی تو باید شهید می‌شدی نه آن‌ها. ولی چندتا شهید لازم بود تا ثابت شود رژیم اهریمنی هولناک و خون‌خوار است؟ هر چه بیشتر بهتر.
❤ محمد حسین ❤
خب، به قول معروف زندگی قدم زدن در دشت‌ودمن نیست. روح می‌توانست به یکی از این سه راه نابود شود: با کاری که بقیه با تو می‌کردند، با کاری که بقیه باعث می‌شدند با خودت بکنی و با کاری که به میل شخصی با خودت می‌کردی. یکی از این سه‌تا کافی بود؛ هر چند اگر هر سه همراه هم بودند نتیجه‌اش مقاومت‌ناپذیر بود.
Violette
چندبار رهبران و تک‌نوازها در دقیقهٔ آخر از اجرا سر باز زده بودند؟ گاهی بابت ترس و احتیاط ــ که طبیعی و قابل‌فهم بود ــ گاهی هم به خاطر اخطار قدرت.
❤ محمد حسین ❤
هنر متعلق به همه است و هیچ‌کس. هنر متعلق است به همیشه و هیچ‌وقت. هنر متعلق است به آن‌ها که خلقش می‌کنند و آن‌ها که حظش را می‌برند. هنر نه مثل دوران گذشته متعلق بود به اشراف و حامیان مالی، و نه مثل حالا متعلق به حزب و مردم. هنر زمزمهٔ تاریخ است که بلندتر از هیاهوی زمان به گوش می‌رسد
Violette
قدیم قیصر خراج می‌خواست، مبلغی برای به رسمیت شناخته شدن قدرتش، درصدی از دارایی محاسبه‌شدهٔ هر کس. ولی همه‌چیز مشمول تغییر شده بود و قیصرهای جدیدِ کرملین سیستم را به‌روزرسانی کرده بودند: حالا باید صددرصد دارایی محاسبه‌شده‌ات را خراج می‌دادی، اگر هم ممکن بود، بیشتر.
❤ محمد حسین ❤
چه چیز را می‌توان برابر هیاهوی زمان قرار داد؟‌ تنها آن موسیقی درون‌مان ــ موسیقی هستی‌مان ــ که بعضی تبدیلش می‌کنند به موسیقی حقیقی. که اگر قدرتمند باشد و صادق و آن‌قدر ناب که بتواند هیاهوی زمان را خفه کند، بعد از گذشت دهه‌ها تبدیل می‌شود به زمزمهٔ تاریخ.
Violette
وقتی راست‌گویی ناممکن شد ــ چون به مرگی فوری می‌انجامید ــ حقیقت باید جامهٔ بدلی به تن می‌کرد.
❤ محمد حسین ❤

حجم

۱۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

حجم

۱۷۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

قیمت:
۴۱,۰۰۰
۲۰,۵۰۰
۵۰%
تومان