بریدههایی از کتاب گرگ بیابان
۲٫۸
(۲۶)
امکان نداشت بتوانم زنی را که کتاب نخوانده و نمیداند شیوه مطالعه چگونه است، یا نمیتواند تمایز میان چایکوفسکی و بتهوون را بفهمد، بیشتر از یک ساعت تحمل کنم.
Mohammad
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟
Mohammad
در دوران جوانی و فقر که برای معاش میکوشید، ترجیح میداد گرسنه بماند و لباس ژنده بپوشد تا بتواند اندکی از استقلال خویش را تأمین کند. هرگز خود را با پول و زندگی آسوده، به زنان یا زورمداران معاوضه نکرد و هزار بار در زندگی آنچه را از نظر مردم دنیا سود و خوشبختی به حساب میآمد، دور ریخت و از بین برد تا آزادی را نگهدارد.
Mohammad
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟
کاربر ۲۶۰۵۵۹۵
کاش به وضعیت کنونی وطن و حتی دنیای ما تأسف میخوردید که تعدادی از افراد دارای قدرت اندیشه، از عقل و صلح و دوستی سخن میگویند تا کورکورانه، آتش جنگی تازه را شعلهور کنند!
yazdaan
دیگر این زندگی معتدل، ریاکارانه و مؤدبانه برایم تحملپذیر نبود. تصور میکردم دیگر قادر به تحمل سنگینی بار تنهایی و عزلت نیستم، زندگی با خویشتن، بسیار منفور و تهوعآور است، و در آن فضای دوزخی و فاقد هوایی که برای خود ساختهام، تلاشی مذبوحانه برای جلوگیری از خفه شدن میکنم، و راه رهایی برایم موجود نیست! هیچ راهی نیست.
yazdaan
امکان نداشت بتوانم زنی را که کتاب نخوانده و نمیداند شیوه مطالعه چگونه است، یا نمیتواند تمایز میان چایکوفسکی و بتهوون را بفهمد، بیشتر از یک ساعت تحمل کنم.
yazdaan
هرگز قادر نیستند خشونت و ابتذال زندگی را بپذیرند.
yazdaan
بدون تردید! زندگی همیشه وحشتناک است. انسان گناهی ندارد، ولی مسؤول است. به دنیا میآید و از پیش، گناهکار محسوب میشود. اگر این واقعیت را نمیدانی، به احتمال زیاد، تعلیمات دینی را به شیوهای متفاوت یاد گرفتهای.
yazdaan
هرکس با هری دوست بود، یا بر وضعیت او دل میسوزاند، از صمیم قلب، چنین آزادی محتومی را برایش آرزو میکرد. هری در چنین وضعیتی، همیشه در قلمرو بورژوایی باقی خواهد ماند، ولی رنجهای او، بیشتر قابل تحمل خواهد شد.
yazdaan
تو تصویری از زندگی در ذهن، ایمانی در قلب، و تقاضایی در درون داشتی. آماده گام برداشتن، رنج کشیدن و فداکاری کردن بودی، ولی به تدریج دریافتی که دنیا از تو توقع اقدام، فداکاری، و غیره ندارد و زندگی منظومهای حماسی، قهرمانی و جولانگاه پهلوانان نیست، بلکه اتاق مرفه بورژوایی است که انسان در آن باید تنها به خوردن غذا، نوشیدن قهوه، بازی گنجفه و گوش دادن به موسیقی از طریق رادیو اکتفا کند و راضی باشد.
yazdaan
این دنیا را باید همراه خودمان، نابود کنیم.
yazdaan
انسان نباید این همه با فشار بر عقل خود، تلاش کند کارهایی را با فهم و شعور انجام دهد که که با فهم و شعور خودش سازگاری ندارد، وگرنه کمال مطلوبی نظیر آرزوهای آمریکاییها یا بلشویکها پدید میآید که هر دو هرچند بسیار دارای فهم و شعور هستند، ولی زندگی را به دلیل اینکه ساده و سطحی دانسته، تحت فشار گذاشته و غارت کردهاند، از بین بردهاند. تصویر انسان که زمانی آرمان بزرگی بود، به تدریج، تبدیل به کلیشه میشود. شاید ما دیوانگان بتوانیم بار دیگر اصالت والای آن را بازگردانیم.
yazdaan
انسان قدرتمند، با انگیزههای شخصی و درونی، میتواند به آنچه آرزو دارد، دست یابد.
AS4438
صبر کن! یعنی شیوه رقصیدن را نمیدانی؟ هیچ نمیدانی؟ حتی یک گام برداشتن را؟ پس چرا ادعا میکنی زحمت زیادی برای زندگی کردن کشیدهای! یعنی دروغ گفتهای؟ پسر، چنین دروغهایی از سن و سال تو بعید است. اگر نی توانی برقصی، چگونه به خودت جرأت میدهی بگویی برای زندگی زحمت کشیدهای؟
☆Nostalgia☆
زندگی همیشه وحشتناک است. انسان گناهی ندارد، ولی مسؤول است. به دنیا میآید و از پیش، گناهکار محسوب میشود. اگر این واقعیت را نمیدانی، به احتمال زیاد، تعلیمات دینی را به شیوهای متفاوت یاد گرفتهای.
liliyoooom
تنهایی همان فقدان تعلق است.
Anonymous
این جام که تا آخرین قطره آن را نوشیدهام، هرگز کسی برایم پر نکرد. آیا این امر موجب تأسف میشد؟ نه، هیچ تأسفی نداشت. برای آنچه گذشته است، حسرتی احساس نکردهام.
yazdaan
آه که دریافتن این اثر ایزدی در هنگامه این زندگی و در فضای دورانی این همه بورژوایی، فاقد روح و معنی، و این اندازه احساس شادمانی و رضایت انسانی از تماشای معماریها، معاملهها، سیاستها و سایر افراد، چه دشوار است! چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟
yazdaan
شاید آن چند مشتری قدیمی و همیشگی نیز که ظاهر آنها را میشناختم، افرادی خردهپا و بیچاره محسوب میشدند که در خانههای فقیرانه خود برای ایزدمردان خوشحالی و رضایت، محرابهایی محقر ساخته و شاید همانند من در زمره مردانی بیخانواده و منحرف، و در زمره میخوارگانی متفکر و خاموش بودند که در سوگ تفکرات ورشکسته خود مینشستند، یا شاید خود را گرگهای بیابان و افرادی بیچاره میدانستند.
yazdaan
اغلب افراد روشنفکر و هنرمند نیز چنین وضعیتی دارند. تنها افراد بسیار مقتدر در این عرصه، میتوانند فضای این دنیای بورژوایی را بشکافند و به جهان هستی دست یابند. سایر افراد، مبارزه را کنار میگذارند، به سازش روی میآورند و بورژوازی را تحقیر میکنند، ولی همچنان به آن عرصه تعلق دارند و حتی برای ادامه حیات، آن را مورد تأیید و تکریم قرار میدهند.
yazdaan
امروز فرد بورژوا کسی را به اتهام الحاد و کفر میسوزاند، فردا کسی دیگر را به اتهام قتل نفس به دار مجازات آویزان میکند، و روز بعد از آن، برای آنها بنای یادبود میسازد.
yazdaan
بله، اوقات زیادی را تلف کردم تا این واقعیت را دریابم که دیگر بازی کردن، کافی است.
yazdaan
بیشتر از این میخواهم. به خوشبخت بودن قانع نیستم. برای رسیدن به خوشبختی آفریده نشدهام و سرنوشت من هم این نیست، آنچه مقدر شده، عکس این است.
yazdaan
نفس ما زمستانی و سرد است،
اژدهای آسمان را میبینیم،
وجود ابدی ما،
سرد و بیتغییر،
و خنده ابدی ما،
سرد و روشن، همچون ستارگان است.»
yazdaan
بله، این روزها، جمعیت دنیا خیلی زیاد شده. پیشتر کمتر به چنین موضوعاتی توجه میکردند، ولی امروز همه انسانها نه تنها میخواهند هوا برای استنشاق داشته باشند، بلکه همزمان اتومبیل را هم دوست دارند. همه به خوبی متوجه این موضوع شدهاند. البته کاری که ما میکنیم، عاقلانه نیست، بلکه نوعی بازی کودکانه است، درست همانند جنگ که آن هم نوعی بازی کودکانه، ولی مهیب بود. به زودی انسان یاد خواهد گرفت با استفاده از وسایلی معقول برای جلوگیری از تولید نسل، اقدام کند. در این مرحله که اوضاع دنیا دیگر قابل تحمل نیست، کار ما جلوهای غیرعاقلانه دارد، ولی در اصل، کار درستی انجام میدهیم، چون میتوانیم از تعداد جمعیت بکاهیم.
yazdaan
نیاز او به انزوا و استقلال، داشت از همین امر نشأت میگرفت. هیچ فردی ژرفتر و شدیدتر از او، نیاز به انزوا و تنهایی نداشت. در دوران جوانی و فقر که برای معاش میکوشید، ترجیح میداد گرسنه بماند و لباس ژنده بپوشد تا بتواند اندکی از استقلال خویش را تأمین کند. هرگز خود را با پول و زندگی آسوده، به زنان یا زورمداران معاوضه نکرد و هزار بار در زندگی آنچه را از نظر مردم دنیا سود و خوشبختی به حساب میآمد، دور ریخت و از بین برد تا آزادی را نگهدارد. برای هری، هیچ تصوری منفورتر از اجبار در پذیرش پیشهای نبود که پیآمد آن، پایبندی به تقسیم اوقات روز و سال و اطاعت از سایر افراد باش
کاربر ۱۳۵۶۷۷۷
چگونه انتظار دارید در دنیایی که با اهداف آن هیچ اشتراکی ندارم و شادیها و لذات آن، هرگز به من احساس رضایت نمیبخشد، گرگ بیابان و فردی گوشهگیر نباشم؟ نمیتوانم تماشاخانه و سینما را تحمل کنم. به سختی میتوانم روزنامه بخوانم. به ندرت کتابی تازه و جدید، مرا جلب میکند. نمیتوانم بفهمم انسانها در این قطارهای راهآهن، مهمانخانههای مملو از جمعیت، کافههای شلوغ، موسیقی مزاحم و خفقانآور، میخانهها و کابارههای شهرهای پر زرق و برق، در پی چه لذتی میگردند و در نمایشگاه دنیا، کارناوالها، منابر و مجالس سخنرانی ویژه افراد تشنه دانش، و میدانهای بزرگ ورزش، چه میجویند. هرگز نمیتوانم این لذایذ و شادیها را که همواره در دسترس داشتهام و دارم، و هزاران انسان میکوشند به آنها دست یابند، درک کنم و در آنها سهیم باشم.
☆Nostalgia☆
هری مورد نفرت عامه نبود و دوستان زیادی داشت که او را دوست داشتند، به خانههای خود دعوت میکردند، به او هدیه میدادند، و نامههای زیبا برای او مینوشتند، ولی کسی بیشتر از این حد، به او نزدیک نمیشد، رابطهای مداوم با او برقرار نمیکرد، و نمیخواست و نمیتوانست شریک زندگی او شود. در فضایی خالی از آرزو و اشتیاق زندگی میکرد و این امر، مهمترین ویژگی زندگی او به حساب میآمد.
☆Nostalgia☆
از ویژگیهای فرد انتحارکننده، احساس این واقعیت است که نفس خود را، درست یا غلط، همانند نطفهای خطرناک و مشکوک، در معرض خطر طبیعی و خویشتن را در خطر تجاوز تلقی میکند و حالتی مشابه انسانی دارد که بر فراز صخرهای بلند و کمعرض به گونهای ایستاده باشد که یک ضربه کوچک از خارج، یا ضعف درونی، بتواند او را به ژرفای دره نیستی بیندازد. مسیر تقدیر این افراد، با این تصور باور نشانهگذاری میشود که محتملترین شیوه مرگ را انتحار میدانند.
☆Nostalgia☆
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان