کتاب فکر نکن تنهایی
معرفی کتاب فکر نکن تنهایی
کتاب فکر نکن تنهایی نوشته الیف شافاک است که با ترجمه مینا منازاده منتشر شده است. این کتاب یکی از آخرین کارهای شافاک است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. الیف شافاک در این کتاب به دغدغههای ادبی خودش میپردازد.
درباره کتاب فکر نکن تنهایی
رمان نویسها زندگیها را طرح ریزی میکنند، و کاراکتِرها خلق میکنند. درد رماننویس، فهم زندگی و شرح دادن چیزهایست که قابل فهم نیست، و نشان دادن چیزهای که دیده نمیشود. گاه در نور شمع رنگ و رو رفته و زرد؛ گاه در نور سفید لامپ فلورسنت و گاه در زیر یک سفیدی که فراتر از حدّ تصوّر است. مسئلهٔ رماننویس، خود را مداوم به جای انسانهای دیگر گذاشتن است، از خود بیرون آمدن و از خود دور شدن است. سرنوشت رماننویس از نقطهٔ آغاز فرسخ فرسخ آنسوتر پرواز کردن و وارد شدن به سواحل متضادّ و ناپدید شدن است. در اصل بزرگترین آزمون رماننویس موفّقیّت در فراتر رفتن از خود است. این کتاب نگاه الیف شافاک به مقوله نوشتن و نویسندگی است و کمک میکند دغدغهها ودنیایش را بهتر بشناسید.
خواندن کتاب فکر نکن تنهایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پیشنهاد میکنیم.
درباره الیف شافاک
الیف شافاک نویسنده ترکتبار فرانسوی است. او در دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا لیسانس روابط بینالملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت و اولین کتابش را در سال ۱۹۹۴ منتشرکرد. الیف بعد از تحصیلاتش در دانشگاه میشیگان استخدام شد و در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا هم فعالیت داشت. او از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ در روزنامه زمان مطلب مینوشت.
شافاک در سال ۱۹۹۸ برای رمان پنهان برنده جایزه رومی (بهترین جایزه ادبیات عرفانی ترکیه) شد و نشان شوالیه را که از مدال های فرهنگی فرانسه است، دریافت کرد. او تا به حال بیش از۱۰ رمان به انگلیسی، فرانسوی و ترکی نوشته است که رمان ملت عشق او در ایران بسیار محبوب است. روابط انسانی،جایگاه زنان و تبعیضهای جنسی و نژادی از موضوعات مورد علاقه الیف شافاک است.
بخشی از کتاب فکر نکن تنهایی
نگاه نکن که در طول تاریخ ادبیّات، بیشتر نویسندگان، شاعران و متفکّران مرد بودند. نگاه نکن که قهرمانان زنِ رمانها از قهرمانان مردِ رمانها بیشتر آسیب دیدند، بیشتر سقوط کردند و بیشتر درد کشیدند. نگاه نکن اگر جنس لطیف، به مردها "نویسنده" میگویند. فراموش نکن که زیباترین نامههای عاشقانه را زنها مینویسند.
برای تو از کلمهها قلعه ساختم؛ با خندق، بالکن و با بیرق بنفش. ورودی آن به شکل قلعههای عظیم. در یک اتاقش قلبم را رها کردم. بدون هیچ گونه مراسمی، بیخبر، بیتجمّل و بیتوقّع، خیلی آرام از دستم رهایش کردم، به امید اینکه، شاید اگر روزی پیدایش کردی خوشحال شوی.
برای تو از حرفها پیچک بافتم؛ به این تصوّر که وقتی شبها چشمانت را میبندی، و وقتی در آن لحظهٔ بدشگون میان خواب و بیداری ایستادی، و وقتی در فضایی که اجِنّه مشورت میکنند تک و تنها ماندی، شاید با حسّ بویاییات من را به یاد بیاوری.
برای تو از الفبا، خلعتی از مخمل ضخیم و حریرهای سرمه دوزی شده دوختم؛ که با عظمت بپوشی و سردت نشود. رویش را با حروف اوّل اسمت زَر دوزی کردم، آرام و از عمق، بدون اینکه کسی متوجّه بشود، مثل قَسَمی که فقط خدا میشنود.
برای تو از نقطهها و ویرگول ها، گُل، کوه، دشت و بلبل، و از نداها بام، ساختم. تک تک علائم را با دقّت به جادوی اسمت اضافه کردم. به خاطر اینکه دوست داشتن، یعنی یک زبان جدید، زبانی مختصّ به دو نفر خلق کردن. به خاطر اینکه هر جا عشق باشد بدون شکّ کلام وجود دارد نه سکوت. جایی که حرف هست یک قطره غم وجود دارد نه شادی.
در دریای مرکّب مثل یک صفحهٔ سفید باز شدم، مثل دانش آموزی که تنبیه شده صد بار، هزار بار، ده هزار بار پشت سَر هم اسمت را نوشتم. در اسمت، بازیهای کلمه را پیدا کردم که حتّی خودت هم نمیدانستی، برای سرنوشتت داستانها نوشتم. افتان و خیزان بدون خطّ سِیر و بدون نقشه جلو رفتم. چهل روز روی تاریکی را ندیدم، سرم را از کتاب بیرون نیاوردم، با انسانها صحبت نکردم، فقط در راه تو رفتم. کشتی من آفتابی شد، پُر از آب شد، زخمی شد. در خطّ افق به مثال خورشید صورت متبسّمت برق زد. در هر طلوع خورشید دوباره عاشقت شدم، و در هر غروب خورشید یک بار دیگر تو را گم کردم.
حجم
۲۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۴ صفحه
حجم
۲۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹۴ صفحه
نظرات کاربران
جالب بود درباره دغدغه های نویسنده بود
مگه میشه الیف رمانی بنویسه و زیبا نباشه ...
این نویسنده را چندان درک نمیکنم. سومین کتابی بود که ازش خواندم و به نظرم دیگر کافی اسن