دانلود و خرید کتاب تهوع ژان پل سارتر ترجمه کیومرث پارسای
تصویر جلد کتاب تهوع

کتاب تهوع

نویسنده:ژان پل سارتر
انتشارات:نشر علم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۶۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تهوع

تهوع رمانی فلسفی نوشته ژان پل سارتر، نویسنده و فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی است. این رمان فلسفی که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد تا حدودی بازتاب دهنده زندگی خود سارتر است.

درباره کتاب تهوع

سارتر در این کتاب از لابه‌لای خاطرات شخصیت اصلی داستان، آنتوان روکانتن، با تأکید بر تاریخ و پژوهش در تاریخ به بیان اندیشهٔ وجودگرایی خود می‌پردازد.

 این جوان حدوداً سی‌ساله پس از سال‌ها گشت‌وگذار در کشورهای دور و نزدیک و خسته از ماجرا و ماجراجویی، به شهرِ کوچکی به اسم بوویل می‌‌رود تا به کمک اسناد بایگانی کتابخانهٔ شهر، کتابی در مورد یک مارکی فرانسوی به نام موسیو دو رولبون بنویسد که در قرن هجدهم زندگی می‌کرده است؛ اما یک روز ناگهان احساس عجیبی به او دست می‌دهد و خودش را در دنیایی که زندگی می‌کند، غریبه می‌یابد. کم کم همه‌چیز را به شکل تازه‌ای می‌بیند، با تمام چیزهای اطرافش احساس بیگانگی می‌کند؛ بنابراین با نگارش دفتر خاطراتش، در مورد این حالت غریبی که اسمش را «تهوع» می‌گذارد مطالبی می‌نویسد و در واقع داستان رمان را شکل می‌دهد.

برخی روزنامه‌های مذهب‌گرا در آن زمان به شخصیت مأیوس‌کننده کتاب و تصویر سیاهی که او از انسان ارائه می‌دهد انتقادهای تند و گزنده‌ای کردند، ولی درعین‌حال منکر استعداد نویسندهٔ جوانش نشدند و آیندهٔ او را درخشان خواندند.

خواندن کتاب تهوع را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌های فلسفی و انتقادی را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم

درباره ژان پل سارتر

ادبیات فرانسه در قرن بیستم متأثر از دو جنگ جهانی، تجربهٔ فاشیسم و کمونیسم، استعمارزدایی و نیز ظهور و گسترش کتاب‌های جیبی، سینما، تلویزیون و رسانه‌های خبری بوده است. ژان‌پل سارتر، نویسنده و فیلسوف، در چنین فضایی سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد و سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. او که با تأکید بر اگزیستانسیالیسم یا وجودگرایی (با این اصل که انسان آزاد و مسئول اعمال خویش است) هم تحسین می‌شد و هم طرد، چندین رساله از جمله هستی و نیستی (۱۹۴۳) و اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر (۱۹۴۵) را نوشت به‌علاوهٔ داستان‌ها و نمایش‌نامه‌هایی مانند تهوع، مگس‌ها و درِ بسته که در آن‌ها فلسفه و نگرش ادبی‌اش را نشان داد. سارتر با فعالیت‌های ادبی و نیز گرایش سیاسی‌اش به چپ‌های افراطی بر ذهن‌های بسیاری تأثیر گذاشت.

بخشی از کتاب تهوع

بدون تردید، رویدادی برای من شکل گرفته بود. به هر حال، شباهت زیادی به یک بیماری داشت، و نه مثل نوعی یقین یا امر بدیهی. آرام و پنهانی مستولی شد. احساسی عجیب و ناراحت‌کننده داشتم و دیگر هیچ. پس از پیدا کردن جای مناسب، دیگر تکان نخورد. آرام و ساکت، قرار گرفت و مرا متقاعد کرد که موضوع مهمی نیست، بلکه هشداری کاذب برای شکفتن است.

فکر نمی‌کنم کسی که مورخ باشد، بتواند به خود اجازه تحلیل روان‌شناختی بدهد. ما در گستره کاری، تنها با احساساتی مواجه می‌شویم که به آنها القابی همچون «جاه‌طلبی» و «منفعت‌طلبی» می‌دهیم. در عین حال، من اگر شناخت کمی از خود داشته باشم، باید آنها را به کار ببرم. به عنوان مثال، در دستهایم موردی تازه می‌بینم، و آن شیوه‌ای جدید برای گرفتن پیپ یا چنگال است. شاید هم چنگال، شیوه‌ای تازه برای گرفته شدن در دست داشته باشد، درست نمی‌دانم. لحظاتی پیش که وارد اتاق می‌شدم، ناگهان توقف کردم، زیرا جسم سردی را در دستم احساس کردم که گویی شخصیتی یافته است و توجه مرا جلب می‌کند. دست را گشودم و نگاه کردم: جز دستگیره در، در آن نبود.

بامداد دوشنبه در کتابخانه، هنگامی که آقای خودآموخته (فردی به نام اوژیه پ، که در این دفتر خاطرات، بارها از او نام برده می‌شود و ناظر محکمه است) آمد و به من سلام کرد، ده ثانیه طول کشید تا او را بشناسم. چهره‌ای ناشناس در برابر خود می‌دیدم. 

معرفی نویسنده
عکس ژان پل سارتر
ژان پل سارتر
فرانسوی | تولد ۱۹۰۵ - درگذشت ۱۹۸۰

در ۲۱ ژوئن سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. حاصل ازدواج و رابطه یک افسر نیروی دریایی فرانسه با زنی از طبقه ممتاز؛ اما ژان پل سارتر فرصت چندانی برای درک حضور پدر نداشت. سوغات پدر در یکی از سفرهایش به هند و چین، تب بود. تبی عجیب که دست آخر باعث مرگ او شد تا پسرک عزیزدردانه پانزده‌ماهه بماند و مادری که بعد از این اتفاق تصمیم به ترک پاریس گرفت.

Aesculapius_99
۱۴۰۱/۰۵/۲۳

اولین کتابی بود که از سارتر خوندم و دوست داشتم. به عقیده خیلیا، این رمان داستان زندگی خود سارتره. از اون کتاباییه که گذاشتم یه بار دیگه در آینده بخونم. سیاق مطلب در طول داستان یکسان نیست، بعضی جاها خسته

- بیشتر
اردوان 11
۱۴۰۱/۰۴/۳۱

متاسفانه متن کتاب خیلی سانسور داره.

کاربر ۱۸۸۷۸22
۱۳۹۹/۰۸/۲۴

این‌احساس‌تهوع‌هم‌پیشرفت‌است‌هم‌توقف‌که‌سارتر‌بهصورت‌عجیبی‌بیان‌کرده

پرنیان فهیم
۱۴۰۲/۰۵/۱۶

تصور میکنم تنها یک شب خواب ارام برای از بین بردن اندوه کفایت میکند …

۱۴۰۲/۱۱/۲۱

با وجود سانسور های متن ولی خوب بود من خوشم میاد یکمم مفهومیه باید با دقت و درک بیشتری خونده شده

sooli satin
۱۴۰۲/۱۱/۱۲

ببینید بنظرم کسایی که به فلسفه خیلی علاقه دارن باید این کتاب رو بخونند اما به زبان اصلی چون انقد تو هر ترجمه اش سانسور داره که هرچی بخونی بازم نمیفهمی چی به چیه...من خودم اولین کتابی بود که خوندم

- بیشتر
parsa.ys
۱۴۰۲/۰۴/۱۳

نسخه چاپی رو تا نصفش خوندم و بعد ولش کردم(حقیقتا درک نمیکردم متن رو)

pedram
۱۴۰۳/۰۷/۳۰

حیف کتاب به این خوبی که با این ترجمه و این همه سانسور خونده بشه

کاربر 3462084
۱۴۰۲/۱۱/۱۸

صوتی نداره این من فک کردم صوتیه‌ خریدم

Zara
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

محتوای کتاب برای هر کسی قابل درک نیست ، شاید برای کسی که چندین ساله کتاب میخونه و هر نوع کتابی خونده قابل درک باشه. من تا یه جایی خوندم و اصلا حس خوبی بهم دست نداد. پیشنهاد نمیکنم .

انسان همیشه می‌بازد. تنها حرامزاده‌ها فکر می‌کنند که می‌برند.
niloufar.dh
نمی‌دانم زمانی که در اتاق خود احساس خفقان می‌کنم، کجا باید بروم.
rzvmn
انسان تنها، به ندرت تمایل به خندیدن پیدا می‌کند
rzvmn
به شدت آرزو دارم بخوابم. بی‌خوابی زیادی را تجربه کرده‌ام و تصور می‌کنم تنها یک شب آرام، برای از بین بردن همه ناراحتیها، کفایت می‌کند.
rzvmn
بیشتر از آن حوصله کار کردن نداشتم. در واقع هیچ کاری جز انتظار کشیدن برای فرا رسیدن شب نمی‌توانستم بکنم.
rzvmn
آزاد بودم. دیگر هیچ دلیلی برای زندگی کردن نداشتم. همه دلایلی را که آزموده بودم، از بین رفته بودند و دیگر نمی‌توانستم دلایل دیگری را به ذهن بیاورم. هنوز جوان بودم و به اندازه کافی توان داشتم تا از نو آغاز کنم، ولی چه باید از نو آغاز شود؟ تازه در آن لحظات می‌فهمیدم تا چه اندازه در اوج ترسها و تهوعهای شدید، امید به ملاقات با آنی داشتم تا مرا نجات بدهد. هم گذشته من و هم مارکی دو رولبون مرده بودند. آنی تنها به این دلیل بازگشته بود تا همه امید مرا بگیرد. در آن کوچه باغ سفید، تنها و آزاد بودم، ولی آن آزادی به مرگ شباهت داشت.
niloufar.dh
در یکی از همین روزها، دلتنگ من خواهی شد، عزیزم،
niloufar.dh
هرگز نتوانسته‌ام به عقب بازگردم، درست همان طور که صفحه گرامافون نمی‌تواند وارونه بچرخد.
rzvmn
هر لحظه تنها برای آن ظاهر می‌شد که لحظه‌های بعدی را به دنبال بیاورد.
rzvmn
نمی‌دانم ما انسانها چگونه می‌توانیم با گرفتن ظاهری حق به جانب، دروغ بگوییم.
Ajan Maftun
حال بدی داشتم! خیلی بد! باز هم دچار آن شدم، دچار همان کثافت، همان تهوع؛
rzvmn
و به همین دلیل، می‌ترسم؛ نه از اینکه زندگی خوب، مهم و گرانبهایی دارم و ممکن است آن را از دست بدهم، بلکه از آنچه قرار است زاییده شود، مرا در چنگال خود بگیرد و... نمی‌دانم به کجا... ببرد، هراس دارم.
rzvmn
آنچه در اندیشه‌های من حضور داشت، چنین بود: برای آنکه مبتذلترین رویداد تبدیل به ماجرایی شود، تنها باید آن را نقل کرد. همین واقعیت، افراد را فریب می‌دهد. انسان همیشه داستان نقل می‌کند و زندگی خود را پیرامون داستانهای خویش و داستانهای سایر افراد می‌گذراند. هر رویدادی را که برای او شکل می‌گیرد، به این داستانها نسبت می‌دهد و می‌کوشد زندگی را به گونه‌ای بگذراند که گویی سرگرم نقل کردن آن است. در عین حال، باید انتخاب کند که می‌خواهد زندگی کردن را بپذیرد، یا نقل کردن را
کوهی کار
امیدوارم امشب فروشندگان دوره‌گرد به اینجا نیایند. به شدت آرزو دارم بخوابم. بی‌خوابی زیادی را تجربه کرده‌ام و تصور می‌کنم تنها یک شب آرام، برای از بین بردن همه ناراحتیها، کفایت می‌کند
niloufar.dh
سپس ناگهان صدای شکسته شدن به گوش رسید، ماجرا پایان یافت، و زمان، جریان آرام و سست روزانه را از سر گرفت.
rzvmn
فکر می‌کردم همه ما در اینجا سرگرم خوردن و نوشیدن شده‌ایم تا وجود گرانبهای خود را حفظ کنیم، در حالی که هیچ... هیچ... هیچ دلیلی برای وجود داشتن نیست.
hajfidel
نمی‌دانم ما انسانها چگونه می‌توانیم با گرفتن ظاهری حق به جانب، دروغ بگوییم.
کاربر ۵۶۵۲۳۳۵
هرگز به اندازه آن شب و با این شدت، احساس نکرده بودم که ابعاد پنهانی ندارم، به اندام خود و به افکار سبکی محدود شده‌ام که همچون حباب، از این اندام، بالا می‌روند. یادبودها را با زمان حال بنا کردم. به درون زمان حال رانده و وانهاده شده بودم. بیهوده می‌کوشیدم به گذشته بپیوندم. نمی‌توانستم از خودم بگریزم.
سام
شاید درک چهره هر فرد، برای خود او ممکن نباشد. در مورد من، شاید به خاطر تنهایی بود. افرادی که همراه سایرین زندگی می‌کنند، یاد گرفته‌اند چگونه خود را در آینه ببینند، یعنی درست همان‌طور که در چشم دوستان پدیدار می‌شوند. من هیچ دوستی نداشتم. آیا دلیل عریانی گوشت بدن من همین نبود؟ می‌توان گفت... بله، می‌توان گفت طبیعت بدون حضور انسان.
سام
آرزو داشتم لحظات زندگی من همچون سایر لحظات زندگی که به یاد می‌آیند، به دنبال هم بیایند و مرتب شوند.
rzvmn

حجم

۲۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان