دانلود و خرید کتاب فقط ده ساعت احمد پوری
تصویر جلد کتاب فقط ده ساعت

کتاب فقط ده ساعت

نویسنده:احمد پوری
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فقط ده ساعت

فقط ده ساعت سومین رمان احمد پوری  داستانی است با محوریت مرگ. این اثر درباره حوادثی است که در زندگی یک بیمار رو به مرگ رخ داده است. بیماری که از دوستش می‌خواهد سرگذشت او را بنویسد.

 درباره کتاب فقط ده ساعت

حامد بیمار است و وقت زیادی ندارد، او روزی به مطب دوست صمیمی‌اش که روان‌درمانگر است می‌رود، دفترچه‌ای را روی میزش می‌گذارد و از او می‌خواهد سرگذشت و زندگی‌اش را مثل یک رمان بنویسد. فقط ده ساعت از زبان کامران، دوست روان‌درمانگر حامد و بخشی از آن هم بر اساس دفتر خاطرات حامد روایت می‌شود. آغاز داستان هم روزی است که کامران جواب آزمایش حامد را گرفته و عبارت Acute Lymphoid Lukemia را در آن خوانده است.

 خواندن کتاب فقط ده ساعت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران را به خواندن رمان فقط ده ساعت دعوت می‌کنیم

درباره احمد پوری

احمد پوری متولد یکی از محله‌های قدیمی شهر تبریز است. پوری مدرک لیسانس خود را از دانشگاه عالی اسکاتلند و مدرک فوق لیسانسش را از دانشگاه نیوکاسل انگلستان گرفت و سال ۱۳۶۷ به ایران برگشت.

احمد پوری پس از بازگشت خود به ایران علاوه بر تدریس زبان، فعالیت ادبی را با ترجمه شعرهای عاشقانه شاعران بزرگ جهان ادامه می‌دهد. تا به امروز آثار شاعرانی چون آنا آخماتوا، پابلو نرودا، فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت، نزار قبانی، یانیس ریتسوس و آن سکستون را ترجمه کرده است. احمد پوری رمانی از میخائیل بولگاکف و چند مجموعه داستان دیگر را نیز ترجمه کرده‌است.

«دو قدم این‌ور خط» اولین رمان تألیفی احمد پوری در سال ۱۳۸۷ توسط نشر چشمه منتشر و با استقبال خوب مخاطبان مواجه می‌شود. برخی منتقدان این رمان را فصلی تازه در ادبیات داستانی ایران دانسته‌اند.

بخشی از کتاب فقط ده ساعت

کامی کنار دکتر ایستاده است که دارد اعداد نتیجهٔ آزمایشم را نگاه می‌کند و من روبه‌روی میز دکتر نشسته‌ام. هر دو چشم به ورقه دوخته‌اند.

کامی دستش را روی عددی می‌گذارد و می‌پرسد «این یه‌کم غیرواقعی نیست؟ نباید این‌قدر باشه.»

دکتر تأیید می‌کند و می‌گوید «همراه اون دوتا آزمایش دیگه، این رو هم می‌گیم تکرار کنند. اگه واقعاً این باشه که مشکل ما رو بیشتر می‌کنه.»

بعد سر بلند می‌کند و با لبخندی مصنوعی چشم به من می‌دوزد.

«خب تا این‌جای کار خیلی از نتایج راضی نیستم. به نظر می‌رسه مدتی درگیرمون کنه. اما ما سعی خودمون رو می‌کنیم. نمی‌دونم کامران به شما گفته یا نه؛ یکی از بزرگ‌ترین درمان‌های این وضعیت دشوارْ روحیه‌ست. هر چی به بخش‌های مثبت قضیه و امکاناتی که در دست داریم فکر کنید تو درمان به ما کمک خواهید کرد.»

«شیمی‌درمانی و پرتودرمانی و این چیزها هم...»

«بذارید سری دوم آزمایش‌ها رو هم بگیریم، بعد. می‌تونه یکی از اون‌ها یا مجموع اون‌ها و حتا پیوند مغزواستخوان هم باشه. تصمیم در مورد همهٔ این‌ها باید بعد از آزمایش‌های مرحلهٔ دوم گرفته بشه.»

«من این رو از کامی هم پرسیدم، فکر می‌کنم جواب نهایی رو شما باید بدید؛ اگه بدترین وضعیت پیش بیاد، تا کِی زنده می‌مونم؟»

«اگه بگم نمی‌دونم، باورتون نمی‌شه. تو این بیست سال کارم ان‌قدر با موردهای عجیب و غیرقابل‌پیش‌بینی روبه‌رو شده‌م که الآن نمی‌تونم قاطعانه چیزی بگم. یه خانومی بود که بااطمینان به‌ش گفتم تا چند سال دیگه امید زنده موندن داره. دو ماه بعد، درست با همون سرطان فوت کرد. مورد دیگه‌ای بود که هم من و هم همکارهای دیگه‌م بیشتر از سه چهار ماه امید نداشتیم... این مسئله مال دو سال پیشه... هنوز زنده‌ست. حالش هم بد نیست. تحت درمانه اما داره زندگیِ عادیش رو می‌گذرونه. اینه که بهتره وقت تعیین نکنیم. این‌جوری هم شما راحت‌ترید و کمک بیشتری برای بهبود می‌کنید، هم ما کارِ نسنجیده نمی‌کنیم. شما خیلی ساده، فکر کنید مریضی سختی گرفته‌ید، اما قراره معالجه بشید. کامران‌جان چند جلسهٔ مشاوره با شما می‌ذاره. این کارها رو اون بهتر از ما بلده، راهنمایی می‌کنه.»


مریم
۱۳۹۹/۰۹/۲۰

داستان کتاب در مورد زندگی است.چیزی که واقعا در زندگی وجود دارد و خیلی اوقات به سادگی از کنارش عبور می کنیم. داستان جسارت ها و جرات ها... داستان عبور لحظه ها و فهم ارزش هر ثانیه. این کتاب متن روانی دارد و

- بیشتر
tdust
۱۴۰۰/۰۵/۰۳

صبح کتاب رو خریدم و انقدر نثر روان و جذابی داشت تو چند ساعت تمومش کردم! اومدم بنویسم نظرم رو شاید تأثیری در انتخاب دوستان داشته باشه، نویسنده‌ کتاب رو از زبون دو نفر نوشته که باعث میشه جزئیات جذابی از

- بیشتر
B-vafa
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

پایانی تلخ! ماجرا مردی به اسم "حامد" رو می شنویم که به سرطان مبتلاست. ماهای آخره و... کارای آخر! داستان ماهای آخر رو می خونید... اتفاقات، کارها و احوالات. بیشتر قسمت های کتاب توسط خودِ حامد نوشته شده. ابتدا قصد داشتم بگم بهتر

- بیشتر
Payambar
۱۴۰۰/۰۵/۰۷

خب کتاب راجب یه بنده خداییه که می‌فهمه سرطان داره و همونطوری که از معرفیش میشه فهمید داستان راجب آخرین روزهای این شخصه خوندن این کتاب به شدت آدم (حداقل برای من ) رو می‌بره تو خودش و با داستان درگیر

- بیشتر
Saana
۱۴۰۰/۰۷/۰۸

داستان بخاطر اینکه خاطره نویسی هست، منسجم نیست و پراکنده روایت شده. کلاً قشنگ بود ولی خیلی ب مقوله مرگ نپرداخته بود، بیشتر حول و حوش روابط خانوادگی و دوستانه حامد بود. در مجموع خوب بود

کاربر ۳۲۶۰۴۵۹
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

بسیار عالی بود کتابی جذاب ...تابه انتها نرسیدم دست از خواندن نکشیدم

هانی
۱۴۰۰/۰۷/۲۸

اگر دنبال یه کتاب عاشقانه، جنایی، معمایی، فلسفی، مذهبی.. یا هر ژانر دیگه هستین، پیشنهادش نمیکنم.. این کتاب یه نوشته در مورد زندگی های معمولی و روابط عادی موجود در اجتماعه.. طوری واقعیه، که فکر میکنی واقعا واقعیه 😅 هرچند پایانش

- بیشتر
fateme
۱۴۰۳/۰۲/۱۵

اصلا رمان نیست نویسنده حرفها و باور های غلط خودش رو از زبون مشاور میگه فاجعه است رابطه سیما و حامد شبیه رمان های دهه هفتاده کلیشه و مزخرف مثل تمام داستانهای آبکی دیگه آدم بیمار رو خیلی بی‌تفاوت نسبت به

- بیشتر
کافه کتاب
۱۴۰۱/۱۰/۲۰

همیشه قدر چیزی رو که داریم نمی دونیم ولی وقتی از دستش میدیم تازه می فهمیم که چه آسان از دست دادیم 😔

کاربر ۱۳۵۸۸۱۹
۱۴۰۱/۰۸/۰۶

دومین کتابه ازایشون میخونم با وجود پایان تلخش ولی دوستش داشتم. قبلا چند قدم اینور خط رو خونده بودم وبرام جالب بود. قلم نویسنده جذابیت همراه کردن خواننده رو داره..‌ خوندن هردو کتاب رو توصیه میکنم .

من که عمراً نمی‌رم دست دراز کنم جلوش.»
B-vafa
اگه کسی واقعاً دوستت داشته باشه و کاری برات بکنه، فقط برای تو نیست، برای خودش هم هست.
باران
شاید تولد به ارادهٔ ما باشد، اما مرگ نه.
B-vafa
باخنده پرسید «آفوگاتوهای این‌جا رو خوردی؟» «چی‌چی‌گاتو؟» «آفوگاتو.» «این چیه دیگه؟» «بس که بچه‌مثبتی و کافه نمی‌ری!
B-vafa
عشق یعنی دوست داشتنِ کسی که روزبه‌روز بیشتر تو رو می‌شناسه و تو هم سعی می‌کنی بیشتر بشناسیش و باری از دوش همدیگه وردارید. عشق تملک نیست. درست برعکس، رهایی از هر چیزیه که بوی مالکیت می‌ده. عشق واقعی یعنی آزادی واقعی، یعنی بی‌تکلفی... یعنی احساس کنی همدوش یک انسان دیگه‌ای که با بودنش بهتر می‌تونی با زندگی کنار بیای و احساس لذت کنی.»
باران
شاید انسان تنها موجودی باشد که با آگاهی از نیستی، به هستی‌اش ادامه می‌دهد و این سرنوشت تراژیک بشر است.
باران
«خودت باش. انسان‌ها گول نمی‌خورند. سعی نکن برای خوش اومدنش کاری بکنی که در ذاتت نیست. می‌فهمه. اگه ازت قبول کرد، بدون که داره خودش رو گول می‌زنه. رابطهٔ شما با حرکات بعدی‌تون تنظیم می‌شه. حوصله کن ببین شرایط جدیدْ این رابطه رو به کجا می‌کشونه.»
ا.م
مردها وقتی مشکلی پیش می‌آد براشون، احتیاج به دلداری ندارند. احتیاج به تنهایی دارند تا مسئله رو برای خودشون حلاجی کنند
ا.م
او می‌گفت اگر واقعاً چنین چیزی وجود دارد پس چرا تو که نزدیک چهل سالت است آن را احساس نکرده‌ای؟ یادم است همان روز برای متقاعد کردنش این شعر حافظ را برایش خواندم: ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن، رو به‌سلامت.
B-vafa
«بارها گفته‌م عشق واقعی یعنی عشقی که هیچ تحمیلی بر دیگری نداشته باشه. اوج آزادی و اختیار. چیزی فراتر از غرایز انسانی. نیاز واقعی به انسانی دیگه که بتونه پناه تو باشه و تو بتونی تکیه‌گاهی براش باشی.»
باران
انصاف، دلیل، عدل، این‌ها تو چهارچوب اجتماع بشری معنی دارند. نمی‌شه این‌ها رو تحمیل کرد به همهٔ هستی.
B-vafa
به نظرم حسادت یعنی عقب‌موندگی.
B-vafa
و آن‌گاه به سوی گورم خواهم رفت با حسرت هیچ‌چیز مگر ترانه‌ای نیمه‌تمام بر لبانم...
n re
«این هم از بدبختی‌های این روزهاست. همه دکتر شده‌ند. گوگل‌سرچ و تمام! تشخیص می‌دن... معالجه می‌کنند... نظر می‌دن...»
باران
شاید انسان تنها موجودی باشد که با آگاهی از نیستی، به هستی‌اش ادامه می‌دهد و این سرنوشت تراژیک بشر است.
B-vafa
پدر حامد کم‌حرف و درون‌گراست. میان او و حامد دیواری بزرگ است به نام حرمت که هیچ‌یک لحظه‌ای به عبور از آن فکر نکرده‌اند.
B-vafa
می‌گفتم چرا ان‌قدر وابسته می‌کنه خودش رو به من، جواب می‌داد این وابستگی نیست، همبستگیه. یعنی آدم وقتی عاشقه دیگه با عشق خودش تبدیل به یه وجود می‌شه. من این چیزها رو نمی‌فهمیدم. همین الآنش هم نمی‌فهمم.»
باران
انسان تنها موجودی باشد که با آگاهی از نیستی، به هستی‌اش ادامه می‌دهد و این سرنوشت تراژیک بشر است.
محمدرضا
فرق مریض‌هایی مثل تو و آدم‌های مثلاً سالمی مثل من اینه که تو باقاطعیت دربارهٔ مرگ فکر می‌کنی اما ما فقط از مرگ به صورت یه واژه که اصلاً حسش نکردیم حرف می‌زنیم، درحالی‌که هر دومون هر لحظه می‌تونیم در معرض مرگ باشیم.
باران
فکر می‌کردم زندگی را می‌شود فشرده کرد و عصاره‌اش را قطره‌قطره در کام ریخت و آخرین لذت‌ها را از آن برد و بعد با آن خداحافظی کرد، اما نشد.
آزمین

حجم

۲۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۲۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان