دانلود و خرید کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها ام. ال. استدمن ترجمه هرمز عبداللهی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها

کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها

فانوسی میان اقیانوس‌ها داستانی نوشته ام.ال. استدمن، که هرمز عبدالهی آن را ترجمه است. این داستان روایت ماجرایی است که در یک فانوس دریایی در زمان جنگ جهانی اول رخ می‌دهد. این داستان به بیش از ۴۰ زبان دنیا ترجمه شده و تحسین مخاطبان و منتقدان را برانگیخته است. 

درباره کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها

 در دوران جنگ جهانی اول، زوجی به اسم تام و ایزابل که نگهبان یک فانوس دریایی‌اند، در ساحل قایقی پیدا می‌کنند که جسد مردی همراه نوزادی زنده در آن قرار دارد و این آغاز داستانی می‌شود که احساسات شما را کاملا به بازی می‌گیرد.

ایزابل همسر تام که تجربه دو سقط و به دنیا آوردن یک بچه مرده را دارد، این بچه را هدیه‌ای از جانب خدا می‌داند اما تام که بسیار مبادی آداب و قانون‌گرا است می‌خواهد ماجرا را گزارش کند اما به اصرار ایزابل از این کار منصرف می‌شود. آنها نام دختر را لوسی می‌گذارند. زمانی که لوسی دوساله می‌شود، ایزابل و تام از ماموریتی که در فانوس دریایی داشتند به شهر برمی‌گردند و آنجا پی به واقعیتی می‌برند... تصمیم آنها درباره بچه زندگی او را به کلی تغییر داده است.

از روی این رمان در سال ۲۰۱۶ فیلمی هم به کارگردانی درک سیانفرس و با بازی مایکل فاسیندر و آلیسیا ویکاندر ساخته شده است.

 خواندن کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی را به خواندن این رمان جذاب دعوت می‌کنیم.

 درباره  ام.ال. استدمن

 ام.ال. استدمن نویسنده استرالیایی سال‌ها در لندن زندگی می‌‌کرد و وکیل بود او در سال ۱۹۹۷ تصمیم گرفت به کلاس‌های نویسندگی خلاق برود و پس از شرکت در چند کلاس نویسندگی توانست چند داستان کوتاه در مجموعه‌های مختلف بنویسد و پس از آن به نوشتن رمان روی آورد. کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها اولین رمان استدمن است.

بخشی از کتاب فانوسی میان اقیانوس‌ها

لب‌های ایزابل رنگ‌پریده و چشم‌هایش غمگین و رو به پایین بود. هنوز گه‌گاه دستش را مشتاقانه روی شکمش می‌گذاشت، پیش از آن‌که تخت‌وصاف بودنِ آن به او یادآور شود که بچه‌ای در کار نیست. و بلوزهایش هنوز پر از لک‌وپیس شیری بود که در روزهای اول از پستان پروپیمانش می‌جوشید؛ شیری که ضیافتی برای مهمان غایب بود. در این حال با دیدن این لکه‌ها دوباره گریه می‌کرد، انگار داغش تازه می‌شد.

ملافه‌به دست سرپا ایستاد: خرده‌کاری‌های روزمره پایانی نداشت؛ همچنان که روشنایی فانوس سر بازایستادن نداشت. وقتی رخت‌خواب را مرتب می‌کرد و لباس‌خوابش را تاشده زیر بالش می‌گذاشت، راه صخره را در پیش می‌گرفت تا مدتی کنار گورها بنشیند. حواسش بیشتر متوجه گور جدید بود. نمی‌دانست آن گیاه رزماریِ نورسته خواهد گرفت یا نه. چندتایی علف هرز از دوروبر آن دو صلیب قدیمی کند، حالا آن‌ها بر اثر گذشت سالیان از بلور نمک پوشیده شده بودند. گیاه رزماری به‌رغم تندبادها با سرسختی رشد می‌کرد.

وقتی همراه باد صدای گریهٔ نوزادی به گوشش رسید، از روی غریزه به گور جدید نگاه کرد. پیش از آن‌که پای منطق به میان بیاید لحظه‌ای ذهنش به او گوشزد کرد که همهٔ این‌ها توهمی بیش نیستند ــ این بچهٔ آخری سقط نشده بود بلکه زنده بود و نفس می‌کشید.

این توهم از بین رفت اما صدای گریه همچنان می‌آمد. سپس فریاد تام از بالکن آمد، «ساحل رو نگاه کن! یه قایق اون‌جاست!» که به ایزابل می‌گفت این دیگر یک رؤیا نیست. ایزابل تا آن‌جا که در توان داشت به‌سرعت راه افتاد تا خود را به تام برساند که به سوی قایق می‌رفت.

مردی که در قایق بود مُرده بود. اما تام در جست‌وجوی بچه‌ای بود که در عرشه یکریز ونگ‌ونگ می‌کرد.

تام بافریاد گفت «آه خدای من! خدای من، ایزی این یه...»

«گفتی بچه؟ آه پروردگارا! آه تام! تام! این یه بچه‌ست... این‌جا... بده‌ش به من!»


 


مینا جعفری
۱۳۹۹/۰۳/۱۱

داستان درمورد سربازیه که از جنگ جهانی برگشته و به خاطر مشکلات روحی ای که براش پیش اومده تصمیم میگیره به یک جزیره بره و با تنهایی در یک فانوس دریایی کار کنه اما بعد اتفاقاتی براش میفته که این

- بیشتر
je suis jay
۱۳۹۹/۰۹/۰۶

قشنگ نصف داستان رو خود طاقچه اسپویل کرد

nazi
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

داستانی غم انگیز وتاثیر گذار اما درعین حال باید پذیرفت که همه ی رمان ها و داستان ها نباید پایانی خوش داشته باشند اون وقته که صرفا هیچ ارزشی‌‌جز‌ سرگرمی ندارن،کتابی مفیده که من و شمای خواننده رو درگیر خودش

- بیشتر
Mahbubeh 1993
۱۴۰۲/۰۵/۱۹

نمیتونم بگم خیلی دوستش داشتم و نمیتونم بگم که خوشم نیومد. قسمت هایی از کتاب برام جذاب بود و قسمتهاییش نه چندان. به نظرم اواخرش یه مقدار کش پیدا کرده بود. جملات و فضاسازی زیبایی داشت. مخصوصا اون قسمتی که هنوز

- بیشتر
Mary gholami
۱۴۰۰/۰۵/۰۳

بد نبود

قاصدک
۱۳۹۹/۱۱/۳۰

داستانش عالی بود،از خواندنش لذت بردم، زندگی در جزیره دور افتاده همیشه برایم جذابیت خاصی دارد،قرار گرفتن بین احساس مادرانه انتخاب راه صحیح بین عقل و احساس،خوندنش رو دوست داشتم

niu
۱۴۰۲/۱۱/۲۹

عالی بود فیلی هم که از روش ساخته بودن عالی بود من عاشق اون فانوسی شدم که توش زندگی میکنن نویسنده مکان هارو خیلی خوب توصیف کرده بود.

𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
۱۴۰۲/۰۵/۱۱

داستانی نیست که شما رو به صفحه های کتاب مجذوب کنه و باعث بشه از خواب و خوراک بیفتین کاملا قابل پیشبینیه

Hopefull_librarian
۱۴۰۲/۰۱/۲۹

خط به خط کتاب رو خوندم و لذت بردم. داستان پر کشش و جذابی داشت. کاملا تونستم خودم رو حای شخصیتها بذارم و با خودم بگم اگه من بودم چیکار میکردم. آخرش خوش نبود ولی واقعی بود.

اِلوچ
۱۴۰۱/۱۱/۲۹

اگر ادبیات داستانی رو دوست دارید حتما این کتابو بخونید. مخصوصا نیمه دوم کتاب خیلی زیباست و البته نمیشه روند داستان رو پیش بینی کرد.

«حرف واقعی هیچ‌وقت به زبون نمی‌آد.
n re
«عشق بزرگ‌تر از کتاب‌های قانونه،
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
آدم هیچ‌وقت نمی‌دونه که از چی باید شکرگزار باشه
n re
مادر بودن چه کار رازآمیزی است. با خود فکر کرد یک زن تا چه اندازه باید شجاع باشد که این کار را بر عهده بگیرد
n re
من این شیوهٔ دشوار رو یاد گرفتم که برای داشتن هر نوع آینده‌ای که به دست آوردی باید امیدت رو از گذشته‌ای که مدام رنگ عوض می‌کند قطع کنی.
khiabani
آخه زندگی از کجا ناشی می‌شه؟» «مهمه که از کجا ناشی می‌شه؟» تام باتردید پرسید «مهمه؟» «این یه رازیه که ما ازش سر درنمی‌آریم.» «بارها پیش اومده بود که من جواب می‌خواستم. همین‌قدر می‌تونم به‌ت بگم. بارها پیش اومده که آخرین نفس کشیدن یه آدم رو به چشم خودم دیده‌م، می‌خواستم ازش بپرسم کجا داری می‌ری. تو درست چند ثانیهٔ پیش درست همین جا کنار من بودی، و حالا چندتا گلولهٔ سربی سوراخ‌هایی در پوست تو به وجود آورده، چون اون‌ها تو رو خیلی سریع زدن، و ناگهان یه جای دیگه‌ای هستی. این چه‌طور می‌تونه امکان داشته باشه؟»
n re
هنوز روزهای بیشتری در راه است که بتوان در این زندگی سفر کرد. و او خوب می‌داند مردی که پا در راه سفر می‌گذارد در طی مسیر و برخورد با دیگران شکل می‌گیرد. جای زخم‌ها گونه‌ای دیگر از خاطره است. ایزابل پاره‌ای از وجود اوست، هر کجا که هست، درست همان‌گونه که جنگ، فانوس دریایی و اقیانوس پارهٔ تن اوست. به‌زودی زود روزها راه را بر زندگی‌شان خواهند بست، علف روی گورهای‌شان سبز خواهد شد، تا آن‌جا که از داستان آن‌ها تنها سنگ قبری سوت‌وکور باقی می‌ماند.
Mahbubeh 1993
هیچ‌وقت امیدم را از دست ندادم، امید به این‌که تو می‌آیی.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
تمام شب آسمون غرق در انبوه ستاره‌هاست، و دیدن سُر خوردن صورت فلکی از این‌طرف به اون‌طرفِ آسمون مثل تماشای صفحهٔ یه ساعته. وقتی بدونی که اون‌ها دوباره تو آسمون ظاهر می‌شن، هر چه‌قدر هم روز بدی بوده باشه، هر چه‌قدر هم اوضاع ناخوشایندی باشه، باعث آرامش می‌شن.
Mahbubeh 1993
مردم مدت مدیدی حالت گیج و آشفتهٔ بازیکنانی را داشتند که انگار ناگهان قواعد بازی عوض شده باشد. سخت کوشیده بودند که خودشان را با این فکر دلداری بدهند که پسرهای‌شان بیهوده کشته نشده‌اند. آن‌ها بخشی از تلاش شکوهمند برای حق و حقیقت بودند. اما لحظه‌هایی بود که نمی‌توانستند آن را باور کنند و آوای خشم و نومیدی را در خود خاموش کنند؛ نومیدی و خشمی که می‌خواست راه خود را با زخم و خراش از میان گلوی آن‌ها به بیرون باز کند، درست مانند پرنده‌ای ماده.
Mahbubeh 1993
گاهی خوبه که گذشته رو به دست گذشته بسپری.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
«هیچ‌وقت از خندیدن عذرخواهی نکن.»
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
گاهی خوبه که گذشته رو به دست گذشته بسپری.
n re
باز هم بعدها یادبودهای زمانِ جنگ سر از خاک برمی‌آوردند تا آن‌ها را نه بر پایهٔ خسران، بلکه بر پایهٔ چیزی که به سودشان تمام شده بود، شرح و بسط بدهند و بگویند پیروز شدن چه خوب است. برخی زیرلب زمزمه‌کنان می‌گفتند «پیروزی با مرگ چه پیروزی فقیرانه‌ای است!»
Mahbubeh 1993
دنیا را در نظر می‌گیرد که بدون او به راه خود ادامه داده است، ماجراهایش نقش خود را می‌زنند چه او باشد چه نباشد.
khiabani
اقیانوس را تماشا می‌کند که تسلیم شب می‌شود، می‌داند که روشنایی از نو آشکار خواهد شد.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
اقیانوس را تماشا می‌کند که تسلیم شب می‌شود، می‌داند که روشنایی از نو آشکار خواهد شد.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
خداوند کار خطایی نمی‌کند.
𝓜𝓪𝓷𝓮𝓵𝓲
زندگی‌ها بر باد رفته، نشانه‌ها بر جا مانده بود. و دربارهٔ یأس و نومیدی بشر که غم و اندوه نابودش کرده بود به فکر فرورفت. برای رانده شدن به لبهٔ پرتگاه نیازی نبود که انسان در جنگ شرکت کند.
n re
او باید به چیزی محکم و استوار متوسل شود، زیرا اگر چنین کاری نمی‌کرد ــ کسی چه می‌دانست کِی و کجا ــ ذهن و روحش همچون بادکنکی بی‌آن‌که بترکد از هم می‌پاشد.
n re

حجم

۴۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۵ صفحه

حجم

۴۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۲۵ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان