دانلود و خرید کتاب داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه ترجمه سروش حبیبی
تصویر جلد کتاب داستان دوست من (کنولپ)

کتاب داستان دوست من (کنولپ)

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۳از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب داستان دوست من (کنولپ)

کتاب داستان دوست من (کنولپ) نام رمان کوتاهی از هرمان هسه، نویسنده معروف آلمانی و برنده نوبل ادبی ۱۹۴۶ است. این اثر با ترجمه سروش حبیبی در نشر ماهی چاپ شده است. در آثار هسه اغلب دو قطب وجود دارد، که در دو شخصیت متضاد نمود دارند اما در عین تضاد، پیوندی ناگسستنی میانشان برقرار است. داستان دوست من (کنولپ) هم از این قاعده پیروی می‌کند. 

درباره کتاب داستان دوست من (کنولپ)

هرمان هسه در «داستان دوست من (کنولپ)» ماجرای یک رِند آزاده و قلندر صحراگرد به اسم کنولپ را می‌گوید که در زندگی موفقیتی نداشته و در پایان عمرش هیچ چیز ندارد. او در جمع کارگران و زحمتکشان شهرها و روستاها یک وصله ناجور است و در زندگی پرتلاش جایی ندارد اما در پشت نقاب بازیگوشی و شادی این قلندر، که با خودش همه جا برای مردم زحمتکش، شادی و خنده می‌‌آورد، یک تنهایی عمیق نهفته است. مردی تنها، بی‌خانمان، که به ولگردی محکوم و از زندگی خانوادگی بی‌نصیب است. ما در این کتاب همپای زندگی رقت‌بار کنولپ می‌شویم و تا زمان مرگش او را همراهی می‌کنیم تا رسالت زندگی او را درک کنیم.

کتاب داستان دوست من (کنولپ) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات آلمان و آثار هرمان هسه پیشنهاد می‌شود.

درباره هرمان هسه

هسه در خانواده‌ای پروتستان متولد شد و در گوپینگن به مدرسه مذهبی رفت، می خواست روحانی شود و سنت خانوادگی را ادامه دهد که گرفتار تب خودشناسی شد و آن مدرسه را ترک کرد. بعد از کوشش‌های نافرجام برای تجربه‌کردن کارهای گوناگون، کارمند یک کتابفروشی شد و در همین شغل بود که کار نویسندگی را شروع کرد. در ۱۹۱۲ مقیم سوئیس شد و تابعیت این کشور را گرفت.

هسه از درخشان‌ترین نویسندگان آلمان است او آثار بزرگی در زمینه شعر و داستان خلق کرده است. او به فرهنگ شرقی به‌ویژه چین و هند علاقه زیادی داشت و کتاب «سیذارتا» حاصل این عشق است. شاهکارهای او در زمینه داستان‌نویسی عبارتند از دمیان (۱۹۱۹)، گرگ بیابان (۱۹۲۷)، نارتسیس و گلدموند (۱۹۳۰)، سیدارتا (۱۹۳۱) و بازی گویچه‌های بلورین (۱۹۴۲).

بخشی از کتاب داستان دوست من (کنولپ)

در این هنگام، زن استاد بازگشت و کالباس را در بشقاب فلزینِ سفیدشده‌ای آورد و سینی چوبین نان را در کنار آن نهاد که نیم‌گرده نان سیاه، واژگون بر سر بریده‌اش نهاده، در میان آن بود. در حاشیهٔ سینی، این دعا برجسته تراشیده شده بود: خداوندا، روزی امروز ما را عطا کن!

«لیزه، می‌دانی کنولپ الان از من چه می‌پرسید؟»

کنولپ که می‌خواست او را از تکرار پرسش خود بازدارد، گفت: «بس کن دیگر!» و خندان رو به بانوی خانه کرد و گفت: «می‌دانید، خانم استاد، من با دوستانم کمی بی‌رودربایستی هستم.»

اما روتفوس دست‌بردار نبود.

«می‌پرسید بچه‌مچه هنوز راه نینداخته‌ایم؟»

زن خندان گفت: «وای، چه حرف‌ها!» و دوباره بیرون شتافت.

وقتی زن از اتاق بیرون رفت، کنولپ پرسید: «پس بچه ندارید؟»

«نه، هنوز نداریم. زنم عجله‌ای ندارد. می‌دانی، برای سال‌های اول همین‌طور بهتر است. چرا معطلی؟ بخور، نوش جان!»

زن با کوزهٔ کبود لعابی آب سیب بازآمد و آن را روی میز نهاد و سه لیوان نیز در کنار آن گذاشت و هرسه را پُر کرد. مهارتش به ساقی باسابقه‌ای می‌مانست. کنولپ نگاهش می‌کرد و لبخند تحسین بر لبانش بود.

استاد جام خود را به سوی کنولپ پیش برد و به صدای بلند گفت: «به سلامتی، دوست عزیز!»

کنولپ که به خانم‌ها احترام می‌گذاشت، گفت: «اول به سلامتی خانم! به سلامتی ذیقیمت شما، خانم استاد! به سلامتی تو، رفیق عزیز!»

با هم جامی زدند و نوشیدند. چهرهٔ روتفوس از شادمانی درخشان بود. چشمکی به زنش زد تا توجه او را به آدابدانی و ظرافت رفیقش جلب کند.

Dana far
۱۳۹۸/۰۸/۰۴

وقتی ترجمه استاد سروش حبیبی هستند، چشم بسته باید کتاب رو خووند

ماهی
۱۳۹۹/۰۸/۲۱

کتاب خیلی روان و صمیمی سه قطعه از زندگی کنولپ رو روایت می‌کنه که عجیب دلنشینه، مردی تنها و صحراگرد که همه دوستش دارند

کیوان
۱۴۰۲/۰۸/۰۴

هرمان هسه، زنگار از روح کهنه ام می زداید و مرهم بر زخم دلم، نسیمی خنک در تابستان و قهوه گرمی است در زمستان، سیزارتا و حالا هم دوست من، همزاد پنداری غریبی با کنولپ داشتم و حالم خوب شد

- بیشتر
تام ریدل
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

به نظرم سروش حبیبی توی ادبیات ما اونقد بزرگ و تاثیر گذار هست که دست رو هرکتابی گذاشته باشه رو بخونیم.... اما در مورد کتاب، داستان بدی نداره تا حدی زیادی شخصیت اول داستان و دوست خواهید داشت ولی از لحاظ

- بیشتر
mojtaba
۱۴۰۱/۰۲/۰۶

این که سبک زندگی کنولپ درست هست یا خیر رو نمیدونم اما گفتگوی پایانی کتاب بسیار زیبا و قابل‌تأمل هست و نکته مهم و حیاتی در آن نهفته هست و به همین دلیل خواندن این کتاب را ارزشمند و مفید

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۱۳

قهرمان این کتاب، شخصیتی به نام کنولپ است. او آدم زیرکی است که آزاد بودن را انتخاب کرده است و سفر کردن را به یکجانشینی ترجیح می‌دهد. کنولپ شخصیتی شاعرمسلک دارد که صحراگردی را ترجیح می‌دهد و مدام در سفر

- بیشتر
Kianoosh
۱۴۰۳/۰۹/۰۹

من از خوندن این کتاب لذت نبردم.

کاربر ۴۵۹۱۴۸۲
۱۴۰۳/۰۱/۲۶

داستان یک نوع خاص از شخصیت که ممکنه در زندگیمان مشابه آن را دیده باشیم. ترجمه عالی و متن روان و سر راست است . داستان از دیالوگهای معنا داری شکل گرفته. به نظرم به این سبک نوشته و داستان

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۱/۰۸/۱۲

بسیارعالی، کتابی که هرگزفراموش نمیشود.

M.Mohseny
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

کنولپ گاهی انسان رابه خود میخواندوگاهی ازخودمی راندواین ناشی ازسبک وسیاق زندگی ونحوه گذران زندگیش است،صحراگردی برای تمام عمر،قرارگرفته ی در بیقراری! کتاب را دوست داشتم وخواندنش را به دوستانم درطاقچه پیشنهاد میکنم.

وجود هرکس فقط مال خود اوست و در آن نمی‌تواند با کسی شریک باشد. این نکته در مرگ اشخاص معلوم می‌شود.
pejman
وقتی کسی به نیکبختی و فضایل خود می‌بالد و خودستایی می‌کند، اغلبِ حرف‌هایش توخالی است.
pejman
وستاییان در این دنیا خوشی به خود روا نمی‌دارند، اما زیر خاک که رفتند می‌خواهند راحت باشند. این است که تا زنده‌اند، زحمت می‌کشند و سر گورها و اطراف آن‌ها درخت‌های قشنگ می‌کارند و گورستان را صفا می‌بخشند.
pejman
اطمینان داشت که خدا بندگانش را آزار نمی‌دهد.
AS4438

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان