دانلود و خرید کتاب یک زندگی گی دو موپاسان ترجمه محمدرضا پارسایار
تصویر جلد کتاب یک زندگی

کتاب یک زندگی

انتشارات:فرهنگ معاصر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک زندگی

کتاب یک زندگی نوشته گی دو موپاسان و ترجمه محمدرضا پارسایار داستانی از زندگی یک زن از نوجوانی تا سالخوردگی‌اش است. 

درباره کتاب یک زندگی

گی دو موپاسان در کتاب یک زندگی، از زندگی یک زن به نام ژانت از نوجوانی تا سالخوردگی‌اش می‌گوید. ژانت مو بور و جوان با چشمان آبی‌اش عاشق طبیعت است. او شور زندگی را در دلش دارد و حتی زندگی در صومعه هم نتوانسته آن را از او بگیرد. ژانت از واقعیت‌های زندگی بی خبر است و انتظار مردی دلخواه را می‌کشد که او را خوشبخت کند...

کتاب یک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‎کنیم

دوست‌داران رمان و ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره گی دو موپاسان

آنری رنه آلبر گی دو موپاسان، ۵ آگوست ۱۸۵۰ در نورماندی به دنیا آمد. او را در کنار استاندال، انوره دو بالزاک، گوستاو فلوبر و امیل زولا از بزرگترین داستان‌نویسان قرن نوزدهم فرانسه می‌دانند. گی دو موپاسان عمر کوتاهی داشت اما آثار بسیاری خلق کرد. از جمله داستان کوتاه تپلی که از شاهکارهای دنیای داستان کوتاه به حساب می‌آید. او شش رمان، سه سفرنامه و سیصد داستان کوتاه از خود به جا گذاشت. داستان‌هایی آنچنان جذاب که سامرست موآم را واداشت تا درباره‌اش اینطور بگوید: می‌توانید آن را پشت میز شام یا در اتاق استراحت کشتی نقل کنید و توجه شنوندگان خود را جلب نمایید.

او در ۶ ژوئیه ۱۸۹۳ در پاریس چشم از دنیا فروبست. 

بیوگرافی گی دو موپاسان را در صفحه این نویسنده در طاقچه می‌توانید بخوانید.

بخشی از کتاب یک زندگی

صدای برخورد رگبار با شیشه پنجره و بام تمام شب به گوش می‌رسید. گویی آسمان ابری و پربار هزارپاره شده بود و بر زمین فرومی‌ریخت، زمین را می‌خیساند و چون قند آبش می‌کرد. هوا شرجی بود و تندباد گرمی می‌وزید. صدای طغیان جویبارها در کوچه‌های خالی می‌پیچید. خانه‌ها چون اسفنج رطوبت را به خود می‌کشیدند؛ رطوبت به درونشان نفوذ می‌کرد و عرق بر سرتاپای دیوارها می‌نشاند.

ژان، که شب پیش صومعه را ترک کرده و سرانجام برای همیشه آزاد شده بود، آماده بود تا طعم خوشی‌هایی را بچشد که دیری آرزویشان را داشت. اکنون هراسش از آن بود که هوا باز نشود و پدرش در رفتن تردید کند. از صبح صدبار به افق چشم دوخته بود.

بعد متوجه شد فراموش کرده تقویمش را در کیف سفرش بگذارد. آنگاه صفحه مقوایی کوچکی را که به دوازده ماه تقسیم شده بود و وسطش تاریخ سال جاری، سال ۱۸۱۹، با ارقام طلایی نقش بسته بود، از روی دیوار برداشت، با مداد روی چهار ستون اول خط کشید و نام قدیسان را تا دوم ماه مه، روز خروجش از صومعه، قلم گرفت.

از پشت در، کسی صدایش زد:

ـ ژانت!

ژان پاسخ داد:

ـ بیا تو، بابا.

و پدرش وارد شد.

بارون سیمون ژاک لوپِرتویی دِوو نجیب‌زاده‌ای بود از سده پیش، نیک‌سیرت و وسواسی. وی که هوادار سرسخت ژان‌ژاک روسو بود، به طبیعت و کشتزارها و جانوران عشق می‌ورزید.

این اشراف‌زاده اصیل ذاتاً از سال نودوسه بدش می‌آمد، اما از آنجا که فیلسوف‌مآب و آزادمنش بود، نفرتش از استبداد چندان جدی نبود و بیشتر ساختگی به‌نظر می‌رسید.

قوت و ضعفش محبتش بود، آن هم چندان نبود که نازونوازش یا بذل‌وبخشش کند یا در آغوش بگیرد. محبتش خلاقانه بود، بی‌قاعده و بی‌چون‌وچرا، همچون عصبی که بی‌حس شده باشد، توانی نداشت و کمابیش نقص به‌شمار می‌رفت.

چون نظریه‌پرداز بود، برای تربیت دخترش برنامه داشت. می‌خواست خوشبخت، خوب، درستکار و مهربان بار بیاید.

تا دوازده‌سالگی، ژان در خانه بود. سپس، با وجود گریه‌وزاری مادر، به صومعه ساکره‌کُر سپرده شد.

بارون با سختگیری تمام دخترش را در آنجا محبوس و منزوی کرده بود، به‌طوری که نه کسی از او و نه او از کسی خبر داشت. می‌خواست دخترش را در هفده‌سالگی پاکدامن تحویل بگیرد تا خودش او را با اشعار حکیمانه بپرورد. می‌خواست در کشتزارها و اراضی حاصلخیز، روحش را بارور کند و با مشاهده عشق پاک، عاطفه جانوران و راه‌وروش بی‌دغدغه زندگی، نادانی از وی بزداید.

Ali Samouti
۱۳۹۹/۰۷/۳۰

رمان لطیف و در دل برو. برای وقتی که میخدای متن دلتشین با توصیف پیرمون داشته باشی

Raskolnikov
۱۳۹۹/۰۷/۲۹

من کلا قلم این نویسنده فرانسه ای دوست دارم

mahmoud
۱۴۰۱/۰۵/۲۸

اونایی که از داستان کتاب خوششون نیومده لازمه ذکر کنم که سبک ادبیاتی آقای موپاسان ناتورالیسم بوده بر خلاف رمانتیسیسم.سبکی که برخلاف رمانتیسیسم به جای توجه به زیبایی‌های طبیعت، جهان را با نگاهی واقع‌بینانه با همه زشتی‌هایش به تصویر می‌کشد

- بیشتر
Roya
۱۴۰۱/۰۵/۱۰

کتاب زندگی یک دختر احمق . واقعا نمیدونم چرا تا آخر خوندمش . همه ش امیدار بودم یه جایی یه تکونی به خودش میده و زندگیش رو جمع و جور میکنه . ولی هر چی جلوتر رفت بدتر شد .

- بیشتر
هیچی بدتر از این نیست که وقتی پیر می‌شی، تو جوونیت سرک بکشی.
محمد
گاه انسان با همان اندوهی که برای مردگان می‌گرید برای خیالات باطلش می‌گرید.
محمد
انسان همیشه از سر خودخواهی یا به دلیل نیاز به آرامش دوست دارد نگرانی را از خود دور کند.
محمد
قوت و ضعفش محبتش بود، آن هم چندان نبود که نازونوازش یا بذل‌وبخشش کند یا در آغوش بگیرد. محبتش خلاقانه بود، بی‌قاعده و بی‌چون‌وچرا، همچون عصبی که بی‌حس شده باشد، توانی نداشت و کمابیش نقص به‌شمار می‌رفت.
طلا در مس
بارون با سختگیری تمام دخترش را در آنجا محبوس و منزوی کرده بود، به‌طوری که نه کسی از او و نه او از کسی خبر داشت. می‌خواست دخترش را در هفده‌سالگی پاکدامن تحویل بگیرد تا خودش او را با اشعار حکیمانه بپرورد. می‌خواست در کشتزارها و اراضی حاصلخیز، روحش را بارور کند و با مشاهده عشق پاک، عاطفه جانوران و راه‌وروش بی‌دغدغه زندگی، نادانی از وی بزداید. اکنون شاداب و سرشار از نیروی حیات و میل به نیکبختی، پذیرای هرگونه شادمانی و اتفاقات خوبی بود که روحش در روزهای پرملال و شب‌های دراز امیدوارانه مرورشان کرده بود.
طلا در مس

حجم

۲۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان