دانلود و خرید کتاب گرترود هرمان هسه ترجمه شهلا حمزاوی
تصویر جلد کتاب گرترود

کتاب گرترود

نویسنده:هرمان هسه
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گرترود

کتاب گرترود نوشته هرمان هسه، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی و برنده نوبل ادبی ۱۹۴۶ است. این کتاب با ترجمه شهلا حمزاوی منتشر شده و داستان آهنگسازی معروف به اسم کان و رابطه پیچیده‌اش با دو هنرمند دیگر است.

درباره کتاب گرترود

هاینریش موث خواننده اپرا است او افسرده و خودآزار است؛ اما گرترود زنی مهربان و با اعتماد به نفس است و کان از همان ابتدا مجذوبش می‌شود. برخلاف انتظار کان، رابطه عاشقانه‌‌ای میان هاینریش و گرترود، که هر دو برای پیوستن به اپرای کان آمده‌اند، شکل می‌گیرد. آنها ازدوج می‌کنند ولی ازدواج‌شان به خاطر نوع نگاه متفاوتی که به زندگی دارند و تفاوت‌های بنیادین دیگر به شکست می‌انجامد. شکستی فاجعه‌بار که زندگی هردو را تحت تاثیر قرارمی‌دهد؛ اما در کنار این فاجعه، اتفاق دیگری هم در حال وقوع است. اتفاقی دور از انتظار. رابطه تراژیک گرترود و هاینریش منبع الهامی برای کان می‌شود تا موفق‌ترین اپرای زندگی‌ هنری‌اش را بسازد.

این اثر هسه هم مثل رمان‌های دیگرش در مورد کمال‌گرایی و تخیلات ریز و درشت فلسفی آدم‌ها است. هرکدام از شخصیت‌های رمان هسه بخشی از تفکرات، احساسات و دریافت‌های عمیق او را از زندگی نشان می‌دهند.

خواندن کتاب گرترود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره هرمان هسه

هرمان هسه در ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ در آلمان متولد شد. پدرش مدیر انتشارات مبلغان مذهبی بود و مادرش فرزند یک هندشناس معروف. او تحت تاثیر این دو نفر، یعنی پدر و پدربزرگش، به ادبیات علاقه‌مند شد.

هرمان هسه زندگی پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او به دلیل تضادهایی که با خانواده و محیط مدرسه‌اش احساس می‌کرد از آنجا فرار کرد. مدتی افسردگی داشت و یکبار دست به خودکشی زد. مدتی او را به آسایشگاه مراقبت از کودکان عقب‌مانده‌ی ذهنی فرستادند. بعد از آن کارهای مختلفی مثل کتاب‌فروشی، باغبانی، نقاشی با آبرنگ و ... را انجام داد.

هرمان هسه در سال ۱۹۴۶ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از مشهورترین آثار او می‌توان به «دمیان»، سیذارتا و «گرگ بیابان» اشاره کرد. او در ۹ اوت ۱۹۶۲ در سوئیس چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب گرترود

هنگامی که جوان‌تر بودم، گاهی آرزو می‌کردم شاعر شوم. اگر چنین می‌شد، در مقابل تمایل شدید به ردیابی و بازآفرینی حیاتم در پس سایه‌های تار کودکی‌ام و در جهت حفظ سرچشمه اولین خاطراتم، یارای مقاومتم نمی‌بود، اما حالا که چنین نشد باز اعتبار و ارزش این خاطرات بیش از آن است که بتوان به هر علتی به آن‌ها صدمه وارد ساخت. ماحصل کلام درباره کودکی‌ام آن که سال‌های شادمانه‌ای بوده‌اند. در کمال آزادگی و استقلال، خود در پی کشف استعدادها و علائقم بودم. می‌آموختم که چگونه آفریننده عمیق‌ترین منشأ درک درد و لذت خود باشم. آینده را سرشار از امید و حاصل اعمال قدرت فردی‌ام ببینم و نه آن چیزی که توسط نیروی شگفتِ ورای وجودم، برایم در نظر گرفته شده؛ خود را در موضع شخصی نه چندان مستعد اما پرکار و زحمتکش که به هر صورت به حال خود گذاشته می‌شد می‌دیدم. بدین منوال سال‌های مدرسه بی‌جلب نظرها سپری شد.

تقریبآ شش یا هفت ساله بودم که متوجه شدم در میان تمام نیروهای نامرئی، مقدر شده که من قویآ تحت تأثیر و استیلای موسیقی باشم. از آن پس دنیای درون من شکل می‌گرفت و برایم پناهگاهی سرشار از تقوی و تقدس می‌شد. بهشت گمشده‌ای در نهان می‌یافتم که هیچ کس نمی‌توانست آن را از من بگیرد یا تحقیر کند و این همه چیزی بود که نمی‌خواستم کسی در آن سهیم باشد. با آن‌که نواختن هیچ سازی را نیاموخته بودم، خود را نوازنده‌ای نامی می‌دیدم اما فکر نمی‌کردم که بعدها دلم بخواهد از راه موسیقی امرار معاش کنم.

از آن پس، سال‌های زندگی‌ام، سمت و سوی دیگری به خود ندیده و همچنان در مسیر معینی پیش می‌رود. با نیم نگاهی به گذشته نظرم بر آن است که در مجموع، زندگی متنوعی نداشته‌ام. از ابتدا آهنگ زندگی‌ام به روی یک نت اصلی تنظیم شد و در یک جهت تداوم یافت. بد و خوب زندگی تغییری در کنه مطلب نداد و سیر محتوم سرنوشتم مرا به سوی ستاره‌ام می‌برد. اگر بنای وجودم نقشی بر آب بود و مدت‌های مدید ملزم به دریانوردی به روی آب‌های بیگانه می‌شد، بی‌آن‌که دسترسی به کتابی یا سازی باشد، باز در همان حال و در هر لحظه نوای دل‌انگیز موسیقی را در تاروپود وجودم با گوش جان می‌شنیدم و با هر نفسم آوای ازلی حیات را سر می‌دادم. هر چه من مشتاقانه در پی نسیان و نجات و رهایی از طریق دیگر بودم، هر چه بی‌تاب‌تر به‌دنبال درک خداوند و کسب فیض و آرامش بودم، همه را یک جا در نوای موسیقی می‌یافتم. نیازی نبود که از من بتهوون یا باخ درآید، همین قدر می‌دانم که موسیقی، مونسی ماندنی و مداوم و توجیهی برای تمام هستی‌ام بوده است.

yazdaan
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

کتابهای هرمان هسه روانشناسی خاصِ خودش رو داره؛فقط رمان یا داستان نیست،بلکه رفتارهای انسان رو به طور کامل مورد روانشناسی و واکاوی قرار میده،در این کتاب سوژه جوانی موسیقیدان است که در طی ماجرای عشقی پایش مورد آسیب قرار میگیرد

- بیشتر
Dav00d Darigh
۱۳۹۹/۰۲/۱۳

داستان به قدری جذابه و ترجمه هم انصافا خوب بود که احساس میکردم توی خود ماجرا هستم

نادر کاربر
۱۳۹۹/۱۲/۱۴

داستان پرمحتوایه و پر از درس که در ذیل داستان منتقل میشه ولی ترجمه میتونست خیلی بهتر باشه

anis
۱۴۰۱/۱۱/۲۲

ترجمه بسیار مناسب.

M.Mohseny
۱۴۰۱/۰۵/۱۶

هرمان هسه وقلمش راباسفربه شرق وسیذارتاو... شناختم ،قلمش همیشه برایم جذاب وگیراست! خواندن این کتاب ودیگرکتابهای هسه رابه دوستان کتاب خوانم توصیه میکنم.

کاربر faty
۱۴۰۱/۰۴/۲۰

پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش..

فاطمه جنتی
۱۴۰۰/۰۷/۱۰

خیلی راجع به موسیقی نوشته بود می تونم بگم یه ماجرای ۵۰ صفحه ای تو پونصد ص راجع به موسیقی نوشته شده بود اگر تو زمینه موسیقی فعالیت ندارید زیاد جذابیت نداره چون ماجرای کتاب هم خ موضوع جذاب و

- بیشتر
خانم کتابخوار
۱۳۹۹/۰۹/۱۸

از معدود کتاب هایی بود که از همون صفحات ابتدایی جذبش شدم. خیلی از خوندنش لذت بردم یه داستان عاشقانه که پر از مفاهیم ارزشمنده. شخصیت اصلی داستان در حیطه ی موسیقی فعالیت داره

ا.م
۱۳۹۹/۱۰/۰۹

یک رمان روان ، بیان کننده افت و خیز روحی آدمها، شخصیت اصلی داستان نوازنده ای بود که آدمهای دور و برش کاستیهای شخصیتیش رو کامل می کردند.

Ray Ray
۱۳۹۸/۰۵/۰۹

ترجمه فاجعه!!!

آدم‌های پست و شیاد، انسان‌های بااحساس و بی‌گناه را به سوی خود می‌کشند و هرگز رهایشان نمی‌کنند. عشق، رازی است نهان در حیات انسان‌ها که گاه ارزنده‌ترین انسان‌ها را به قربانی می‌گیرد و نابودشان می‌سازد.
پویا پانا
زمانی که مشاهده می‌کنی انسانی رنج می‌برد و رفتاری ناسالم از خود ارائه می‌دهد او را ببخش و از او بگذر.
پویا پانا
پیری زمانی آغاز می‌شود که آدم به خاطر دیگران زندگی کند.
پویا پانا
چرا باید انسان مکرر صبح بیدار شود، بخورد، بیاشامد و دوباره به رختخواب بازگردد؟ خیال می‌کنم فقط کودکان، انسان‌های اولیه و نوجوانان بسیار سالم از این تکرار مکررات رنج نمی‌برند. البته اگر انسان خیلی روی این مسائل مکث نکند، مطمئنآ از بیدارشدن‌ها و خوردن‌ها و آشامیدن‌ها نه تنها شاد می‌شود و احساس رضایت می‌کند، حتی به دنبال تغییر در آن هم نیست؛ اما اگر انسان درخواستش از زندگی در این مرحله متوقف نشود و با اشتیاق و امید به دنبال لحظات واقعی باشد تا در شعاع آن بتواند افکار ناگوار را بزداید و به مسرت واقعی دست یابد، در این حال است که می‌شود این لحظه‌ها را خلاق نامید.
رضا عابدیان
اغلب زیر بوته‌های یاس بنفش می‌نشستم و فکر می‌کردم که چقدر در این کوره‌راه زندگی یکه و تنها هستم. در واقع مقصدی برای خود نمی‌شناختم و در هیچ جا ریشه در خاک نداشتم.
پویا پانا
ممکن است احساس تنهایی و خلاء یک بیماری باشد ولی چه می‌شود کرد. در خواب راه رفتن هم یک بیماری است، اما کسی که از آن رنج می‌کشد لبه پشت‌بام را می‌گیرد و می‌رود، فقط وقتی صدایش کنند و او را به خود آورند، از خواب می‌پرد و به پایین سقوط می‌کند و از بین می‌رود.»
رضا عابدیان
حقیقتآ انسان چیست؟ چگونه رشد می‌کند و تکامل می‌یابد، بعد تضعیف می‌شود و تباه می‌گردد؟ تمام این‌ها غیرقابل توصیفند. زندگی انسان‌های عادی خسته‌کننده است. اما فعالیت‌ها و سرنوشت بیکاره‌ها در نوع خود می‌تواند جالب باشد!
پویا پانا
انسان‌ها متفاوتند. یک نفر با شنیدن واقعیت از کوره درمی‌رود. به آن دیگری اگر حقیقت را نگویی تحملت را ندارد.
پویا پانا
قدرت واقعی خلاقیت می‌تواند آدمی را از مواهب و لذات دنیا رها و به انزوا کشاند.
yazdaan
جوانی مشکل‌ترین و پررنج‌ترین مرحله زندگی است.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
من دیگر باید به چیزهایی که هنوز می‌تواند مرا سرحال نگه دارد بچسبم. چیزهای زیادی برایم باقی نمانده، می‌فهمی؟
پویا پانا
ارضای تمنای بشر پایانی ندارد
پویا پانا
عشق جوانی با عشقی که پس از ازدواج پیش می‌آید یکی نیست. آدم در جوانی فقط به فکر خودش است اما وقتی صاحب خانه و زندگی شد، مسائل دیگری هم برای فکر کردن پیش می‌آیند. در مورد من هم که خودت می‌دانی همین طور بوده است. من، مادرت را خیلی دوست داشتم، ازدواج ما عاشقانه بود؛ اما تنها یکی دو سال طول کشید. بعد از آن احساسات ما فروکش کرد و خودمان را در روابطمان بجا نمی‌آوردیم. بعد هم بچه‌ها آمدند. دو خواهر بزرگ تو که در جوانی مردند. بعدها توقعات ما از همدیگر کمتر شد و سردی روابطمان به پایان رسید و به تدریج جای خود را به عشق داد؛ اما ناگفته نماند که دیگر آن عشق اولیه نبود بلکه احساسی کاملا تازه بود. از آن موقع تا به حال حدود سی سال می‌گذرد. نیازی هم به تجدید آن نیست؛ البته همه ماجراهای عاشقانه چنین سرانجامی ندارند و در واقع خیلی کم از این موارد پیش می‌آید.
پویا پانا
اگر معنی عشق ظلم و جور و حقارت بود، شخصآ زندگی بدون عشق را ترجیح می‌دادم. به سردی در جوابش گفتم: «من در این مورد بحثی ندارم ولی این گونه عشق را نمی‌توانم بفهمم و برای آن درکی ندارم.
پویا پانا
«درست است اما نه برای من. زمان‌هایی بود که تسکین را در وجود یک زن یا یک دوست می‌جستم، تو هم جزو آن بوده‌ای، وقت‌هایی هم با موسیقی یا تشویق روی صحنه، اما حالا دیگر هیچ چیز به من لذت نمی‌دهد. حالا فقط با مشروب می‌توانم همه چیز را تحمل کنم.
yazdaan
من هم یکی از هزاران جوانی بودم که با ایمان و اطمینان قدم در راه هنر گذاشت و در این راه الهام‌بخش، ناکام گشت.
aram0_0
. زمانی که آهنگی مرا در خود غرق می‌کرد و مالک کل تن و جانم می‌شد، ابتدا زمزمه‌اش را می‌شنیدم و سپس در آن مستحیل می‌شدم. در طول زمانی که در وجودم جای می‌گرفت دیگر برچسبی از خیر و شر در ذهن نداشتم. تفکر موسیقی تنش‌های عواطفم را تشکیل می‌داد
aram0_0
هر چه گذشته از من فاصله می‌گرفت، شکل جدیدی از عشق و اندوه در من فزونی می‌گرفت.
پویا پانا
جوانی دوران فریب است. فریب همه چیز، رسانه‌های گروهی، مطبوعات، کتاب‌ها. جوانی جالبترین دوران زندگی انسان را تشکیل می‌دهد. با این وجود پیرها همیشه به نظر راضی‌ترند. جوانی مشکل‌ترین و پررنج‌ترین مرحله زندگی است. خودکشی به ندرت در بین افراد مسن اتفاق می‌افتد.
پویا پانا
ما را از بازی روزگار گریزی نیست
پویا پانا

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

حجم

۱۷۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۹۵ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان