دانلود و خرید کتاب شوری در سر اورهان پاموک
تصویر جلد کتاب شوری در سر

کتاب شوری در سر

معرفی کتاب شوری در سر

کتاب شوری در سر نوشتهٔ اورهان پاموک است. این کتاب با ترجمهٔ عین‌له غریب در نشر چشمه چاپ شده است. اورهان پاموک، نویسنده سرشناس ترک و برنده نوبل ادبی ۲۰۰۶، «شوری در سر» را در سال ۲۰۱۵ منتشر کرد. رمانی که برخلاف باقی نوشته‌هایش، درباره حاشیه نشین‌های استانبول است. آنهایی که از روستاهای خاک گرفته شرق آناتولی در دهه ۵۰ و بعد از آن به استانبول مهاجرت کردند و بعد از مدتی محله‌های خود را ساختند.

درباره کتاب شوری در سر

«مولود» که در یکی از روستاهای فقیرنشین آناتولی مرکزی متولد شده است، در دورازده سالگی عازم استانبول می‌شود و برای همیشه آنجا می‌ماند. او سال‌ها است که در استانبول دست‌فروشی می‌کند و شاهد تاریخ پرفرازو نشیب استانبول است. تاریخی پر از کودتاها، درگیری‌های خونین میان ارتش و کردها، از بین رفتن بافت دوران عثمانی، عوض شدن سلیقه مردم و...

این اثر اورهان پاموک روح استانبول و انسان حاشیه‌نشین شهری را احضار می‌کند و آن قدر خرده روایت برایش می‌سازد که او در حجم اتفاقات عجیب گم می‌شود. داستان پر از شخصیت‌های متفاوت است کارگران فصلی، لبنیات‌فروش‌ها، چپ‌های اسلحه به دست، ناسیونالیست‌های خشن، اسلام‌گراها، ماموران رشوه‌گیر دولتی، تازه به دوران رسیده‌ها، گنگسترهای بسازوبفروش و... پاموک در این سمفونی باشکوه، قهرمان تنهایش را روی تپه‌های دوردست می‌برد تا به نورهای استانبول نگاه کند و راوی شهری باشد که ناگهان گسترده و متراکم شد. شوری در سر خوانندگان پاموک را غافلگیر می‌کند.

کتاب شوری در سر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به ادبیات ترکیه پیشنهاد می‌شود.

درباره اورهان پاموک

اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانواده‌ای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریبا مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهام‌بخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریل‌های راه‌آهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروت‌آفرینی کند ثروتش را از دست می‌داد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بی‌آنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاس‌های روزنامه‌نگاری ثبت‌نام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.

او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هردو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورک تایمز نوشت: «ستاره‌ای جدید از شرق ظهور کرده است-اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشته‌های پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بین‌المللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ می‌دهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان می‌کند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بین‌المللی ادبیات دوبلین شد.

در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملی‌گرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسأله که در زمان حکومت عثمانی نسل‌کشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در این‌باره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسأله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.

کتاب‌های پاموک عمدتاً روایت‌هایی است از سرگشتگی و بی‌هویتی، که با رگه‌هایی از تقابل ارزش‌های شرقی و غربی نیز در آن نهفته است. روایت‌های او سبکی پست‌مدرن همراه با پیچیدگی‌ و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسنده ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.

بخشی از کتاب شوری در سر

مولود، نقشه‌اش را چهار پنج‌بار مرور کرد و نقاطِ کلیدی مسیر چون سرِ چشمه، برِ رودخانه، تپهٔ پُردرختِ مشرف به خانه و باغچهٔ پشتی آن را دو سه‌بار از نزدیک اما زیرچشمی از نظر گذرانده بود. او نیم‌ساعت پیش از وانت سلیمان پیاده شد، در گورستان کنار ده پناه گرفت و درحالی‌که به سنگ‌قبرهای گورستان می‌نگریست برای اجرای نقشهٔ خود دست‌به‌دامن خدا شده بود. درحالی‌که حتا از اقرار این کار به خودش نیز ابا داشت، سلیمان را هم چندان قابل‌اعتماد نمی‌یافت. با خود می‌اندیشید که اگر سلیمان سرِوقت سرِ قرار نباشد چه خاکی بر سرش خواهد ریخت. و چون این فکر او را می‌ترساند اندیشیدن به آن را برای خودش ممنوع کرد.

شلواری را که به پا داشت سال‌ها پیش، آن هنگام که هنوز همراه پدر ماست‌فروشی می‌کرد و در دبیرستان درس می‌خواند، از مغازه‌ای از خیابان بی‌اوغلو خریده بود. پیراهن آبی‌اش رنگ‌ورورفته بود و کفشی را به پا داشت که پیش از سربازی از بازاری که پشت بانک سومر بود، گرفته بود.

هنوز گرگ‌ومیش بود که مولود به دیواری که کم از خرابه نداشت نزدیک شد. پنجرهٔ رو به باغچهٔ پشتیِ خانهٔ عبدالرحمان گردن‌شکسته، پدر دختر، خاموش بود. ده دقیقه زودتر از موعد مقرر رسیده بود. از شدت هیجان و ترس آرام‌وقرار نداشت و چشم از پنجرهٔ خاموش نمی‌گرفت. بارها شنیده بود که این کار به دعوایی ناموسی منجر شده و به مرگ پسر ختم. بارها شنیده بود که پسر و دختر از شدت هیجان راه‌شان را گم کرده‌اند و گرفتار پدر یا برادران دختر شده‌اند و جان‌شان را از دست داده‌اند، بارها... و اکنون نمی‌توانست خود را از اندیشیدن به این‌ها بازدارد. اگر دختر لحظهٔ آخر خواهان یک ازدواج رسمی می‌شد و از این کار تن می‌زد چه؟ می‌شناخت پسرانی را که این‌جور رسوای عام‌وخاص شده بودند. با خود اندیشید که خدا با اوست و این قدری آرامش کرد.

daneshjoo
۱۴۰۲/۰۶/۲۵

ترجمه اش اصلا روان نیست پیشنهاد میکنم با ترجمه صابر حسینی بخونید

کافه کتاب
۱۴۰۲/۰۳/۱۹

مولود و سلیمان دو پسر عمو هستند که هر دو عاشق یک دختر میشوند . سلیمان مولود را گول می زند و مولود نفهمیده با خواهر دختری که عاشقش بود ازدواج می کند .... کاملا رمان بود. تمام صفحات کتاب

- بیشتر
فرضاد
۱۴۰۲/۱۱/۰۵

نویسنده قصد داشته راوی جدیدی خلق کنه. راوی‌هایی که به سبک سیتکام‌هایی مثل modern family وسط ماجرا وارد میشن و از زاویه دید خودشون ماجرا رو روایت میکنن. این راوی میتونست موفق باشه اگه بار اصلی روایت رو به دوش

- بیشتر
به‌نظر من عشق یه‌جور کوری... به‌نظر من فقط کورا می‌تونن واقعاً عاشق شن
محمدرضا
آرامش و آسایش و زیبایی زندگی فقط زمانی ملموس است که از زندگی واقعی‌اش فاصله بگیرد و در دنیای خیال غرق شود.
محمدرضا
آدم در شهر میان جمع تنهاست و چیزی که یک شهر را شهر می‌کند هم همین است که آدم می‌تواند شوری را که در سر دارد، از جمع پنهان کند.
محمدرضا
صمیمیت کاملاً با صداقت متفاوت است، می‌شد در اوج صمیمیت صادق نبود یا برعکس، این‌که درعین‌حال هم صادق باشی هم صمیمی از همه‌چیز سخت‌تر است.
mahdiye Msybi
«من... من همهٔ اون نامه‌ها رو برا تو نوشتم، اون هم... اون هم با عشق.» مولود پس از این جمله تازه متوجه شد که صمیمیت کاملاً با صداقت متفاوت است، می‌شد در اوج صمیمیت صادق نبود یا برعکس، این‌که درعین‌حال هم صادق باشی هم صمیمی از همه‌چیز سخت‌تر است.
حسین احمدی
خواهش می‌کنم از من چیزی رو پنهون نکنین برا این‌که این‌جوری منم مجبور می‌شم از شما یه چیزی رو پنهون کنم. عمق و ژرفا و پیچیدگی و دشواری زندگی شهری از همین پنهون‌کاریای شهرونداست خب، حواس‌تون باشه که هر چه‌قدر چیزایی که از بقیه پنهون می‌کنین پیچیده‌تر باشه زندگی خودتون هم پیچیده‌تر می‌شه، از ما گفتن. من این شهر رو مث کف دستم می‌شناسم، من این‌جا به دنیا اومدم و همهٔ عمرم تو این کوچه‌ها سپری شده.
حسین احمدی
محله‌ای که سالیان سال دور از جنب‌وجوش شهری و به قول مولود در سایه بود اکنون یک‌مرتبه در کانون توجه همگان جا گرفته بود، خصوصاً آن‌ها که تعریف‌شان از توسعه و آبادانی با تخریب شروع می‌شد. دو خانه پایین‌تر از خانهٔ مولود در طبقهٔ دوم یک آپارتمان قدیمی یک خانوادهٔ ایرانی سکونت داشتند؛ خانواده دنبال مهاجرت به امریکا بود و در انتظار ویزا. در واقع آن‌ها فقط برای این مقیم استانبول شده بودند تا کار ویزای‌شان درست شود، اما مشکل آن‌جا بود که صدور ویزای آن‌ها مدام به تأخیر می‌افتاد. سه سال پیش که بابت زلزله همهٔ اهل محل سراسیمه به کوچه ریختند، مولود با حیرت متوجه شد که در آن واحد کوچک آپارتمانی بیش از بیست نفر سکونت دارند.
حسین احمدی
دختران زیبارویی مثل سمیعه همواره زیاده‌خواه بودند و بسیار پردردسر، طوری که به دلایلی کوچک و حتا بی‌معنا می‌توانستند هر کسی را برای همیشه از خوشحالی و خوشبختی محروم کنند. دختران خوش‌آب‌ورنگی چون سمیعه فقط و فقط اگر با مردان ثروتمند ازدواج می‌کردند می‌توانستند احساس خوشبختی کنند. درحالی‌که دختران خوبی چون رایحه مردان خود را با و بی‌ثروت دوست داشتند و خوشبخت می‌کردند.
حسین احمدی
مولود، پیش‌ترها بر مبنای این شایعه که «اگه رأی ندی و اسمت تو فهرست رأی‌دهنده‌ها ثبت نشه دیگه نمی‌تونی از هیچ‌کدوم از خدمات دولتی استفاده کنی، با دولت نمی‌شه شوخی کرد» در همهٔ انتخابات‌ها شرکت می‌کرد تا این‌که از انتخابات قبلی بر مبنای این شایعه که «اگه رأی بدی و اسمت تو فهرست رأی‌دهنده‌ها ثبت شه بعدش برا هر کاری باید به دولت مالیات بدی، با دولت نمی‌شه شوخی کرد» برای همیشه از شرکت در انتخابات صرف‌نظر کرد.
حسین احمدی
چنان که سال‌ها دست‌فروشی در کوچه‌پس‌کوچه‌های استانبول دیگر به او آموخته بود که مردها پس از سی‌سالگی مثل گرگ‌ها خواه‌ناخواه سراغ تنهایی می‌روند و این بخشی از ذات آن‌هاست! البته اگر بخت با او یار بود ماده‌گرگی به نام رایحه می‌توانست او را از این تنهایی مردافکن نجات دهد و تنها مسکن این تنهایی قطعاً کوچه‌ها، خیابان‌ها، و شبگردی‌های پیوسته.
حسین احمدی
تنها جایی را که او می‌توانست خانهٔ خودش حساب کند آلونک پشت محلهٔ کول‌تپه بود که اکنون به احتمال قوی پدرش در کنجی از آن جلو تلویزیون روشن خوابش برده بود، آلونکی که هنوز هم سندِ رسمی نداشت.
حسین احمدی
از نظر او افراط در سیاست ذاتاً ساختگی و جعلی بود.
حسین احمدی
یکی از زن‌ها حرف مولود را قطع کرد و فریاد کشید «زنده باد آتاترک.» دنبالش دیگران هم فریاد کشیدند «زنده باد آتاترک.» مولود هم همین‌طور. «ولی این‌طور که پیش می‌ره، یعنی اگه این حزب همین‌طور رأی بیاره جمهوری ما هم می‌شه مث جمهوری ایران؛ جمهوری اسلامی.»
حسین احمدی
(چهارشنبه، سی‌ام مارت ۱۹۹۴) «مردمان آسیایی... در جشن‌های عروسی‌شان، ابتدا غذا می‌خورند، بعد بُزا می‌نوشند، سپس... کتک‌کاری می‌کنند.» قهرمان عصر ما، لُرمونتوف
حسین احمدی

حجم

۸۹۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۳۵ صفحه

حجم

۸۹۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۳۵ صفحه

قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
۸۲,۵۰۰
۵۰%
تومان