دانلود و خرید کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام گابریل گارسیا مارکز ترجمه بهمن فرزانه
تصویر جلد کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام

کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام

کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام نوشتهٔ گابریل گارسیا مارکز و ترجمهٔ بهمن فرزانه است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این کتابْ یادداشت‌های این نویسندهٔ بزرگ است.

درباره کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام

برای سخنرانی نیامده‌ام اثر گابریل گارسیا مارکز (۲۰۱۴-۱۹۲۷) شامل یادداشت‌هایی از زندگی این نویسنده‌ است. مارکز این نوشته‌ها را برای سخنرانی آماده کرده‌ بود. این نوشته‌ها بخش بزرگی از دوران زندگی او را دربر دارند؛ از مقالهٔ اول که در سال ۱۹۴۴ برای خداحافظی از هم‌شاگردی‌ها در شهر زیپاکیرا نوشته شده‌ است تا نطق آخر در آکادمی زبان و برای شاه اسپانیا در سال ۲۰۰۷.

از همان نخستین نوشته‌ها متوجه می‌شویم که نویسندهٔ کلمبیایی از سخنرانی خوشش نمی‌آید. در همان جلسه به همشاگردی‌هایش می‌گوید: «برای سخنرانی نیامده‌ام.» و همین جمله را هم برای عنوان این کتاب انتخاب کرده است. در یادداشت بعدی با عنوان «چگونه نویسندگی را آغاز کردم» نویسندهٔ صد سال تنهایی به حاضران اعلام می‌دارد که از سخنرانی خوشش نمی‌آید و ادامه می‌دهد: «نویسندگی را در شرایطی مشابه آغاز کردم؛ درست مثل سخنرانی‌ام در این‌جا؛ به زور و اجبار.» در یادداشت بعدی، وقتی در سال ۱۹۷۲ جایزه «رومولو گایگوس» را به او می‌دهند، تأکید می‌کند که جایزه را پذیرفته است تا در آنِ واحد دو کاری را انجام دهد که به خود قول داده بود هرگز انجام ندهد: پذیرفتن یک جایزه و سخنرانی.

ده سال بعد، گابریل گارسیا مارکز جایزهٔ نوبل ادبیات را دریافت می‌کند و مجبور می‌شود مهم‌ترین نطقی را بنویسد که یک نویسنده در طی عمر خود با آن مواجه می‌شود. نتیجه شاهکار است: «تنهایی آمریکای لاتین». از آن به بعد این یادداشت‌ها در حرفهٔ او «واجب» شده‌اند؛ واجب در زندگی نویسنده‌ای که آن‌طور محبوب است و حضورش و کلماتش برای تمام جهان اهمیت فراوانی دارد.

بهمن فرزانه، مترجم و گردآورنده اثر در مقدمه از قول کریستوبال پِرا، گردآورندهٔ این یادداشت‌ها می‌نویسد:

«برای فراهم کردن کتاب فعلی سعادت داشته‌ام با خود نویسنده بازو به بازو همکاری کنم. تنها تغییرات، خط زدن بعضی از دستخط‌ها و تصمیم او در مورد عوض کردن بعضی از عنوان‌ها بوده است. مثل مقاله‌ای که در مراسم دریافت جایزه «رومولو گایگوس» نوشته بود و در این‌جا عنوان آن را «برای شما» گذاشته است. مرور کردن این یادداشت‌ها که آن‌ها را به سختی پیدا کرده‌ایم، به گفته گابریل گارسیا مارکز «مشکل‌ترین عملیات بشری» بوده‌اند. با این حال او با این یادداشت‌های فراموش‌شده آشتی کرده و تأکید می‌کند: «با خواندن مجدد این یادداشت‌ها متوجه می‌شوم تا چه حد عوض شده و رفته‌رفته چگونه به یک نویسنده تبدیل شده‌ام.» در این یادداشت‌ها نه تنها عناصری را می‌یابیم که هسته مرکزی ادبیات او بوده‌اند، بلکه زندگی او را عمیق‌تر درک می‌کنیم.»

خواندن کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مارکز برای شناخت بیشتر این نویسندهٔ بزرگ پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مارکز

گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۸ در کلمبیا به دنیا آمد. او داستان‌نویس و رمان‌نویسی را از حرفۀ روزنامه‌نگاری‌اش آموخت. مارکز خبرنگار و منتقد فیلم نیز بود و نمایشنامه و فیلم‌نامه هم می‌نوشت. برخی گابریل گارسیا مارکز را محبوب‌ترین و شاید بهترین نویسنده در اسپانیا، پس از سروانتس، می‌دانند. این نقل قولی از کارلوس فونتس (نویسنده) است.

مارکز در کودکی، پیوسته، در معرض افکار، باورها و قصه‌های خیالی و خرافاتی مردم اطرافش بود. به‌طوری‌که تفکیک خیال و واقعیت از یکدیگر برایش سخت و دشوار شده بود. این نویسندۀ مشهور، در دوران جوانی، در رشتۀ حقوق تحصیل می‌کرد؛ اما آن را رها کرد و به نوشتن روی آورد.

گابریل گارسیا مارکز نخستین داستان خود را در سال ۱۹۴۶ در یک روزنامه به چاپ رساند. این داستان «سومین استعفا» نام داشت.

درون‌مایه‌های تاریخی که حاصل و نشان‌دهندۀ شناخت گابریل گارسیا مارکز از کشورش است، در آثار او هویداست. سبک نگارشی مارکز را رئالیسم جادویی می‌دانند. این سبک، در بستری واقع‌گرایانه، حاملِ رخدادهایی غیرواقعی است.

برخی از آثار وی عبارت‌اند از: صد سال تنهایی، عشق سال‌های وبا، شرح وقایع پیشگویی‌های مرگ، تشکیلات سری شیلی، ژنرال در دخمه پرپیچ و خم، مهاجر غریبه، عشق و مصیبت‌های دیگر، حقیقت ماجراجویی‌های من، هیچکس حق ندارد برای سرهنگ نامه بنویسد، اسیر ساعت شیطانی، یک روز پس از شنبه، خاکسپاری بزرگ مامان و... .

گابریل گارسیا مارکز در سال ۲۰۱۴ در مکزیکوسیتی درگذشت.

بخشی از کتاب برای سخنرانی نیامده‌ام

چگونه نویسندگی را آغاز کردم

قبل از هر چیز از حاضران عذرخواهی می‌کنم که نشسته صحبت می‌کنم. واقعیت این است که اگر بلند شوم و سرپا بایستم ممکن است از ترس نقش زمین بشوم. همیشه تصور کرده بودم وحشتناک‌ترین پنج دقیقه عمرم در هواپیمایی خواهد بود و در مقابل بیست سی نفر و نه این‌طور مثل حالا در مقابل دویست دوست. خوشبختانه آنچه در این لحظه به آن دچار شده‌ام اجازه می‌دهد بتوانم در مورد ادبیات خود صحبت کنم. چون داشتم فکر می‌کردم نویسندگی را همین‌طور آغاز کرده‌ام که اکنون در این‌جا به روی این سکو رفته‌ام؛ یعنی به اجبار. باید اعتراف کنم هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام دادم تا در این جلسه شرکت نکنم. سعی کردم خودم را به ناخوشی بزنم. سعی کردم کاری کنم که ذات‌الریه کنم. به سلمانی رفتم به امید این‌که او با تیغ سرم را از بدن جدا کند. عاقبت هم به فکر این افتادم که بدون کت و کراوات حاضر شوم تا در جلسه‌ای این‌طور رسمی راهم ندهند. ولی فراموش کرده بودم در ونزوئلا هستم؛ جایی که می‌توانی آستین‌های پیراهنت را بالا بزنی و به هر جایی که دلت می‌خواهد پا بگذاری. نتیجه این‌که این‌جا هستم و نمی‌دانم از کجا آغاز کنم. ولی به‌هرحال می‌توانم برایتان تعریف کنم نویسندگی را چگونه آغاز کردم.

هرگز به فکرم خطور نکرده بود روزگاری نویسنده بشوم. ولی زمانی که محصل بودم، آقای ادواردو زالامئا بوردا، سردبیر بخش ادبی روزنامه اِل اکسپکتادور بوگوتا مقاله‌ای را چاپ کرده بود که در آن می‌گفت نسل نویسندگان جوان هیچ‌چیزی عرضه نمی‌دارند. در هیچ‌جا به نویسنده‌ای جوان برنمی‌خورد که داستان کوتاه‌نویس یا رمان‌نویس خوبی باشد. زالامئا بوردا در خاتمه تأکید می‌کرد اغلب از او ایراد می‌گیرند که فقط نوشته‌های نویسندگان مشهور را در روزنامه‌اش چاپ می‌کند؛ نویسندگانی سالخورده. فضایی برای نویسندگان جوان درنظر نمی‌گرفت. او ادامه می‌داد واقعیت در این است که نویسندگان جوان به هیچ دردی نمی‌خورند.

چنین بود که نسبت به جوانان همسن و سالم حس پشتیبانی در من پدید آمد. تصمیم گرفتم خودم یک داستان کوتاه بنویسم تا دهان روزنامه‌نگاری را ببندم که به‌هرحال دوست صمیمی‌ام بود. لااقل بعدها با من دوست و رفیق شد. نشستم داستان کوتاه را نوشتم و آن را به اداره روزنامه فرستادم. تکان دوم وقتی بود که یک‌شنبه بعد روزنامه را باز کردم و دیدم داستان کوتاهم در یک صفحه کامل چاپ شده است. ادواردو زالامئا بوردا مقاله‌ای هم کنار آن چاپ کرده بود و اقرار می‌کرد اشتباه کرده بوده است. چون در واقع با آن داستان کوتاه «نابغه ادبیات کشور کلمبیا متولد شده بود». یا عین همین جمله بود یا چیزی شبیه به این.

آن وقت بود که واقعآ نگران شدم و به خودم گفتم: «خودم را به چه مخمصه‌ای انداخته‌ام! حالا باید چه کنم تا آبرویم را جلوی آن روزنامه‌نگار حفظ کنم؟» جوابم این بود: «نوشتن را ادامه دادن.» اما پیدا کردن سوژه کار آسانی نبود. باید داستان را از خودم می‌ساختم و بعد آن را روی کاغذ می‌آوردم.

این مسئله به من اجازه می‌دهد اکنون چیزی را به شما بگویم که فقط همین حالا آن را فهمیده‌ام. پس از چاپ پنج کتاب، حرفه نویسندگی، احتمالا هرچه بیش‌تر می‌نویسی، مشکل‌تر می‌شود. سهولت نشستن و نوشتن آن داستان کوتاه به هیچ‌وجه با زجری که اکنون با نوشتن یک صفحه می‌کشم قابل مقایسه نیست. روش نوشتن من هم پا به پای این منطق پیش می‌رود. هرگز نمی‌دانم چه وقت می‌توانم بنویسم و چه چیز بنویسم. منتظر می‌مانم تا چیزی به فکرم برسد. بعد وقتی چیزی به فکرم رسید آن را در مغزم مزه‌مزه می‌کنم و می‌گذارم توسعه یابد. بعد که آن را در فکرم تکمیل کردم (اغلب سال‌های سال طول می‌کشد، مثل صد سال تنهایی که نوزده سال در فکرم بود) آن‌وقت می‌نشینم و آن را می‌نویسم. آن وقت است که مرحله مشکل پیش می‌آید و کلافه‌ام می‌کند. چون زیباترین قسمت داستان طرح‌ریزی شده است. باید حالا آن را در سرم پشت سر هم مرور کنم، در نتیجه موقعی که نوشتن را آغاز می‌کنم دیگر چندان برایم جالب نیست.

معرفی نویسنده
عکس گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
کلمبیایی | تولد ۱۹۲۷ - درگذشت ۲۰۱۴

گابریل گارسیا مارکز در شهر آراکاتاکا در کلمبیا به دنیا آمد و هشت سال نخست زندگی‌اش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند. پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، هر دو داستان‌سرایان فوق‌العاده‌ای بودند، اما رویکرد آن‌ها در داستان‌گویی با یکدیگر بسیار تفاوت داشت. پدربزرگش به مارکز جوان داستان‌هایی درباره‌ی تاریخ، جنگ و مزارع موز محلی گفت. از سوی دیگر، مادربزرگ او زنی خرافاتی بود که به شدت به ارواح و جهان ماوراء طبیعی اعتقاد داشت و داستان‌هایی که برای مارکز تعریف می‌کرد نیز شامل همین مضامین بود.

Ghasedaksheno podcast
۱۴۰۱/۰۴/۲۳

غیر از خوندن آثار ادبی نویسنده های بزرگ خوندن شرح حال و حرفهایی که در دنیای واقعی گفتن، برای من همیشه الهام بخش و اثرگذار بوده. این کتاب مجموعه ای حرفها و سخنرانی های مارکز در محافل مختلف در طول

- بیشتر
باید اعتراف کنم هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام دادم تا در این جلسه شرکت نکنم. سعی کردم خودم را به ناخوشی بزنم. سعی کردم کاری کنم که ذات‌الریه کنم. به سلمانی رفتم به امید این‌که او با تیغ سرم را از بدن جدا کند. عاقبت هم به فکر این افتادم که بدون کت و کراوات حاضر شوم تا در جلسه‌ای این‌طور رسمی راهم ندهند.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
یازده سال قبل یکی از بهترین شعرای معاصر ما، پابلو نرودا، با کلمات خود این تالار را نورافشانی کرده بود. از آن به بعد عقاید خوب یا بد اروپایی‌ها در این بوده است که این قاره را به نحوی مافوق‌الطبیعه در نظر بگیرند. مردهایی با تخیلات افسانه‌ای و زن‌هایی فراموش‌نشدنی که همگی از افسانه‌ها صحبت می‌کنند.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
شاعران و گداها، جنگجویان و مردم باطله، تمام ما کسانی که واقعیت را آن‌طور مبالغه‌آمیز پدید آورده‌ایم، چندان هم لزومی نداشته است چیزی اختراع کنیم. فقط سعی کرده‌ایم زندگیمان را به نحوی ادا کنیم تا بقیه بتوانند آن را باور کنند. دوستان گرامی، همین مسئله باعث «تنهایی» همگی ما شده است.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱

حجم

۹۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

حجم

۹۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

قیمت:
۷۲,۵۰۰
تومان