دانلود و خرید کتاب عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز ترجمه علی‌اصغر شجاعی

معرفی کتاب عشق در زمان وبا

«عشق در زمان وبا» -که با عنوان عشق سال های وبا نیز شاخته می‌شود- اثر گابریل گارسیا مارکز (۲۰۱۴-۱۹۲۷) یکی از عاشقانه‌های معروف جهان رمان است. محور اصلی کتاب روایت داستان عشق یک پسر به نام فلورنتینو به فرمینا دازا است که باوجود مخالفت‌‌های پدر فرمینا و دوری این دو از هم برای مدت چند سال باقی می‌ماند. اما فرمینا در ادامه داستان با مردی به نام اوبرینو که پزشکی محقق و به دنبال ریشه‌کن کردن وبا است ازدواج می‌کند. فلورنتینو پس از ازدواج معشوقه‌اش به خود قول می‌دهد تا عشق او را در درون خود تا ابد زنده نگه داشته و به آن وفادار بماند. سال‌ها می‌گذرد و فلورنتینو با وجود روابط دوستی متعددی که با زنان برقرار می‌کند به عقیده خود هنوز به عشق فرمینا احترام می‌گذارد و ازدواج نمی‌کند و تمام تلاش خود را انجام می‌دهد تا معشوقه‌اش از این آشنایی‌ها بویی نبرد و... مارکز در رمان عشق سال‌های وبا به دنبال این است که عشق را توصیف نماید. وی عشق را به مانند بیماری می‌داند که می‌تواند همانند وبا گریبان‌گیر قربانیانش بشود. مارکز این موضوع را در این رمان به خوبی توصیف کرده‌است. سوال اصلی کتاب این است که، آیا میل و اشتیاق زیاد به عشق کمک می‌کند یا تبدیل به مانعی در راه عشق می‌شود؟ فلورنتینو و اوبرینو نمایندگان شخصیت‌‌هایی هستند که در دو سر طیف هوس‌ورزی و اشتیاق قرار دارند. بخشی از کتاب: دکتر به محض ورود به آن خانه‌ی فرو رفته در نیمه تاریکی روز، دوباره همان بوی قدیمی را حس کرد، همان بویی که درست مثل اسمش تلخ و ناگوار بود... او را سریعآ به آن‌جا احضار کرده بودند که مسئله‌ای را حل کند، اما این مسئله سال‌ها بود که دیگر اهمیتی برای دکتر نداشت. خرمیا دُ سنت آمور، همان پناهنده‌ی اهل یکی از جزایر آنتیل که همیشه حریف سرسخت او در شطرنج بود، همان که در جنگ جانباز شده بود و به عکاسی از کودکان می‌پرداخت، با بخارهای طلای مذاب، خود را از خاطرات عذاب‌آور، رهانیده بود. حالا جسم بی‌جانش روی تخت تک نفره‌ی همیشگی‌اش خوابیده و پتویی روی جسدش کشیده بودند. کنار تخت هم لاشه‌ی سگ درشت هیکل دانمارکی‌اش وجود داشت با همان لکه‌های سفید روی سینه‌اش. پاهای سگ به تخت بسته شده بود تا وفادارانه کنار صاحبش جان دهد.

این رمان در ایران توسط مترجمان دیگری با عناوین متفاوتی همچون عشق سالهای وبا و عشق در روزگار وبا منتشر شده است.

معرفی نویسنده
عکس گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
کلمبیایی | تولد ۱۹۲۷ - درگذشت ۲۰۱۴

گابریل گارسیا مارکز در شهر آراکاتاکا در کلمبیا به دنیا آمد و هشت سال نخست زندگی‌اش را با پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش گذراند. پدربزرگ و مادربزرگ مارکز، هر دو داستان‌سرایان فوق‌العاده‌ای بودند، اما رویکرد آن‌ها در داستان‌گویی با یکدیگر بسیار تفاوت داشت. پدربزرگش به مارکز جوان داستان‌هایی درباره‌ی تاریخ، جنگ و مزارع موز محلی گفت. از سوی دیگر، مادربزرگ او زنی خرافاتی بود که به شدت به ارواح و جهان ماوراء طبیعی اعتقاد داشت و داستان‌هایی که برای مارکز تعریف می‌کرد نیز شامل همین مضامین بود.

(:Ne´gar:)
۱۳۹۸/۰۵/۰۴

دست روی سینه گذاشت و گفت : شلیک کنید ، هیچ افتخاری برای من بالا تر از شهید شدن در راه عشق نیست....

Amir
۱۳۹۷/۰۴/۰۵

کتاب، ترجمه و تدوین همگی فوق العاده هستن. بی شک یکی از بهترین ترجمه هایی که تا الان خوندم. آپدیت: متأسفانه به علت سانسورهای منقطع حس داستان یک جاهایی مخدوش و باعث سردرگمی خواننده میشه. مسلما ایراد از ترجمه نیست و

- بیشتر
elnaaz
۱۳۹۷/۰۴/۰۷

درست مثل صد سال تنهای خوب شروع شد اما از وسط های کتاب یک نواخت شد. من که عاشق صد سال تنهای ام این دو تا کتاب ر و اصلاً نمیشه با هم. مقایسه کرد

Ali Soltani
۱۴۰۱/۰۷/۰۱

کتاب خوبی بود...زیاد به مسائل عاشقانه علاقه ندارم ولی توی این کتاب امید تا لحظه اخر دیده میشد

رضا
۱۴۰۱/۰۶/۱۸

باسلام ، کتاب خوبیه به شرطی که توقع اثری مثل صد سال تنهایی رو از مارکز نداشته باشید و به دنبال هیجان نباشید و بخواید یه متن آروم و قابل پیش بینی رو جلو ببرید

Sara
۱۴۰۱/۰۹/۲۴

من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم و درکمال تعجب سانسور نداشت یا اگرم داشت خیلی کم بود چون همه چیزو کامل توضیح داده بود و هیچ فقدانی داخل داستان حس نمیشد واقعا این کتاب فوق العاده هست

Reihanh
۱۴۰۲/۰۷/۱۰

شخصیت مرد داستان یک شخصیت بی اخلاق وبولهوس بود که تمام داستان سعی داشت نقش یک عاشق رو به دروغ بازی کنه و شخصیت زن خیلی معمولی بود در کل توصیه نمیکنم

نون صات
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

بسمه نقد من نقد ترجمه است و بس. یکسری جملات در راه ترجمه دستخوش تعابیر متفاوتی هستند و در نهایت می‌توان آن‌ها را به عنوان امضای مترجم در نظر گرفت. متاسفانه این ترجمه، ترجمه دقیقا مشابهی با ترجمه آقای بهمن فرزانست... امیدوارم این گونه

- بیشتر
mimwmim
۱۴۰۱/۱۱/۰۸

ستایش بسیار برای هیچ! از هدر دادن های عمرم در زندگی، خوندن این کتاب بی ثمر و پر از اباطیل بود! کتابی اسمش با تبلیغات خیییلی گنده تر از حقیقتشه!

سپیده631
۱۴۰۱/۱۰/۲۳

👍😍

ازدواج کردن اختراعی مزخرف و به درد نخور بود که فقط ترس از خداوند آن را حفظ می‌کرد و گرنه کنار هم خوابیدن دو فرد بیگانه از دو جنس مخالف در یک بستر در حالی که هیچ دنیای مشترکی ندارند و فرهنگشان مثل زمین و آسمان است برخلاف تمام اصول عقلی و علمی است.
flora
دخترش در مدرسه‌ی مریم مقدس که بیش از دو قرن بود دختران خانواده‌های محترم را تربیت می‌کرد درس می‌خواند. دانش‌آموزان در این مدرسه دو مؤلفه‌ی مهم آن روزگار برای دخترها را می‌آموختند، کدبانوگری و توسری خوردن! دو مسئله‌ی مهم که برای همسر شدن از واجبات بود.
Fateme Soltani
فلورنتینو یک بار جایی خوانده بود که عشق در روزگار سختی و زمان مصیبت قشنگ‌تر و بهتر می‌شود
amir23
آن‌ها جشن طلای ازدواجشان (جشن پنجاهمین سالگرد ازدواج) را هم گرفته بودند و دیگر لحظه‌ای هم نمی‌توانستند بدون یکدیگر زندگی کنند یا این‌که دائم در فکر هم نباشند. حالا هم با بالا رفتن سنشان این موضوع تشدید شده بود. آن‌ها هرگز به قلبشان رجوع نکرده بودند که ببینند آیا این اسیری دوطرفه به خاطر عشق و همبستگی است یا فقط چون برایشان صرف دارد کنار هم هستند. بیشتر مایل بودند اوضاع به همین منوال جلو برود تا این‌که بخواهند با پاسخی که شاید تلخ بود اوقاتشان را به تلخی بگذرانند.
Fateme Soltani
ئیلده‌براندا معتقد بود هر چه بر سر عشق و عاشقی یک نفر بیاید به همه‌ی عشق‌های جهان سرایت خواهد کرد.
flora
اگر خیلی زودتر از این‌ها فهمیده بودند که در زندگی زناشویی اجتناب از فاجعه‌های مهم و بزرگ خیلی راحت‌تر از آزار رساندن‌های ریز و درشت روزانه است، زندگی روی آسان‌تری به هر دو نفرشان نشان می‌داد، اما آن‌ها هم مثل بقیه دیر متوجه و عاقل شدند، مثل همه‌ی افراد دیگر که عقل خیلی دیر به سرشان می‌آید
Fateme Soltani
ئیلده‌براندا معتقد بود هر چه بر سر عشق و عاشقی یک نفر بیاید به همه‌ی عشق‌های جهان سرایت خواهد کرد.
flora
ناراحتی‌ها روی هم انباشته شده و این زوج چندین ساله را به وحشت انداخته بود. این حقیقت تلخ که آن‌ها در تمام این سال‌ها فقط قلبشان را با کینه پر کرده‌اند، مثل عفریتی پیر روی عمر زندگی مشترکشان سایه انداخته بود و تهدیدش می‌کرد.
Fateme Soltani
دکتر اوربینو که ذاتآ از حیوانات متنفر بود، نفرتش را پشت فرضیه‌های رنگ به رنگ علمی و تخیلی پنهان می‌کرد. یک روز می‌گفت آن‌ها که خیلی عاشق حیوان‌ها هستند نسبت به بشریت بی‌رحم می‌شوند، روز دیگر می‌گفت سگ‌ها وفادار نیستند فقط مثل یک نوکر به کار خدمت کردن می‌آیند. گربه‌ها را سوءاستفاده‌گر و بی‌چشم و رو می‌دانست و معتقد بود طاووس نر شوم است و مرگ را پیشگویی می‌کند. به نظر دکتر طوطی‌های بزرگ امریکای جنوبی فقط جنبه‌ی تزئینی دارند و لاغیر، خرگوش‌ها هم که زاد و ولد را تبلیغ می‌کنند
Fateme Soltani
دوباره‌ی شوهرش می‌دانست. او به خود تلقین می‌کرد که دکتر دوباره به دوره‌ی شیرین بچگی برگشته و از این رو او را به چشم پیرمردی بداخلاق و مشکل‌پسند نمی‌دید و فقط یک کودک کهنسال فرض می‌کرد. این خود گول‌زدن‌های دوطرفه هدیه‌ای از جانب خدا بود که ترحم و دلسوزی نقشی در زندگی آن‌ها نداشته باشد.
Fateme Soltani
استدلالش هم این بود که آن وان‌های قدیمی که در همه‌ی خانه‌های شهر هم پیدا می‌شود بهداشتی نیستند و وان یکی از کثیف‌ترین اختراعات اروپایی‌هاست، آن‌ها فقط جمعه‌ی آخر ماه را به حمام می‌رفتند و یکی پس از دیگری در آب کثیفی که از شست‌شوی نفر قبلی چرک‌تر هم شده بود خودشان را می‌شستند.
Fateme Soltani
می‌خواست خیلی چیزهای دیگر را جایگزین عشق کند، همین هم او را به جاهای پیش‌بینی نشده‌ای کشاند
مهلا
در هشتاد و یک سالگی هنوز عقلش می‌رسید که فقط چند تار نازک و پوسیده او را به این جهان پیوند داده که ممکن است هر لحظه بدون هیچ احساس درد و ناراحتی پاره شود، حتی با یک غلت زدن اشتباهی هنگام خواب. او تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا این تارها پاره نشود چون از ندیدن خدا در تاریکی و کوره راه مرگ می‌ترسید.
Fateme Soltani
چون جنگ فقط نبردی است میان فقرا که آن‌ها را به زور و ضرب شلاق به میدان کشانده‌اند تا به جان جبهه‌ی مقابل خود بیفتند. این قانون‌هاست که مردم را به کشتن می‌دهد نه اسلحه و تیر و تفنگ. جنگ‌ها بالای قله‌های کوهستان در می‌گیرد و کاری به شهرها ندارد.»
نغمه میلانی
اگر خیلی زودتر از این‌ها فهمیده بودند که در زندگی زناشویی اجتناب از فاجعه‌های مهم و بزرگ خیلی راحت‌تر از آزار رساندن‌های ریز و درشت روزانه است، زندگی روی آسان‌تری به هر دو نفرشان نشان می‌داد، اما آن‌ها هم مثل بقیه دیر متوجه و عاقل شدند، مثل همه‌ی افراد دیگر که عقل خیلی دیر به سرشان می‌آید.
Moein
این گالری عکس بچه‌های بی‌نام و نشان در حقیقت دورنمای شهرشان است که همین بچه‌ها آن را در دست خواهند گرفت، شهری فاسد که در سیطره‌ی آن‌ها در می‌آمد، شهری که در آن حتی خاکستر نام و افتخارات دکتر خوونال اوربینو هم باقی نخواهد ماند.
مریم
. آن چنان انتظار آن روز را کشیده بود که هیچ کس در جهان تاکنون مثل او منتظر هیچ‌کس و هیچ چیز نمانده بود. دست آخر مرگ به یاری‌اش آمده و این جسارت و شهامت را به او داده بود که در اولین شب بیوه شدنش برای او سوگند وفاداری و عشق ابدی یاد
مهلا

حجم

۴۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان