کتاب بازار مکاره
معرفی کتاب بازار مکاره
کتاب الکترونیکی بازار مکاره نوشته نیکلای گوگول با ترجمه عباسعلی عزتی در انتشارات چشمه چاپ شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه گوگول است که جلوههایی از زندگی و فرهنگ روسیه را با خلاقیتهای ادبی و زبانی منحصربهفرد به تصویر میکشد. آثار گوگول تأثیر بسزایی بر نویسندگان بزرگی چون داستایفسکی داشته و او را به عنوان بنیانگذار داستاننویسی مدرن روسیه میشناسند.
درباره کتاب بازار مکاره
نیکلای گوگول یکی از نویسندگان برجسته ادبیات روسیه و از پیشگامان داستاننویسی مدرن است. آثار او، با تلفیقی از طنز، تراژدی و تحلیلهای فرهنگی، تأثیر عمیقی بر نویسندگان بعد از او گذاشته است. گوگول علاوه بر داستاننویسی، در عرصه تدریس تاریخ نیز فعالیت داشت، هرچند این مسیر را خیلی زود رها کرد. گوگول در سال ۱۸۳۵ با انتشار مجموعه داستانهایی چون خیابان نِفسکی، یادداشتهای یک دیوانه و میرگورود توانست جایگاه خود را به عنوان یکی از نویسندگان برجسته روسیه تثبیت کند. کتاب میرگورود که دنباله شبنشینیها در مزرعهای نزدیک دیکانکا محسوب میشود، داستانهایی از زادگاه گوگول را روایت میکند. در این کتاب، آثار برجستهای چون تاراس بولبا، ملاکان قدیم و دعوای ایوان ایوانویچ با ایوان نیکیفورویچ برای نخستین بار منتشر شدند. بازار مکاره شامل داستانهای کوتاه نیکلای گوگول است که ویژگیهای ادبی خاص او را به نمایش میگذارد. آثار گوگول در این مجموعه به دلیل خلاقیتهای زبانی، ساختارشکنی در روایت و تمرکز بر تصاویر و حالات نمایشی بسیار برجستهاند. در این داستانها، تحلیلهای اجتماعی و روانشناختی کلاسیک جای خود را به تصاویر مبهم و تفسیرنشده دادهاند که خواننده را به تفکر و بازنگری دعوت میکند. تاراس بولبا، یکی از داستانهای معروف گوگول، بهطور خاص به دلیل سبک حماسی و شخصیتپردازی منحصربهفردش شناخته میشود. این داستان درباره قزاقهای قرن پانزدهم است و پیرمردی غولپیکر به نام تاراس بولبا، محور اصلی آن را تشکیل میدهد. گوگول در نوشتن این داستان از آثاری چون ایلیاد و اودیسه هومر و حتی شاهنامه فردوسی الهام گرفته است.
کتاب بازار مکاره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک روسیه، داستانهای کوتاه با مضامین اجتماعی و فرهنگی و افرادی که به آثار نویسندگانی چون داستایفسکی علاقه دارند، مناسب است.
درباره نیکلای واسیلیویچ گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول (Nikolai Vasilyevich Gogol) در سال ۱۸۰۹ به دنیا آمد و در سال ۱۸۵۲ از دنیا رفت. او داستاننویس و نمایشنامهنویس مشهور و اهل روسیه است. گوگول در خانوادهای از طبقهٔ متوسط و علاقهمند به ادبیات در اوکراین متولد شد. تحصیلات متوسطهٔ خویش را در شهر نژین به پایان رساند. هنگامی که محصل بود، مهارتش را در نویسندگی نشان داد. پس از ترک مدرسه در آرزوی به دستآوردن کاری آموزشی و یا دولتی و کسب وجههای ادبی به پترزبورگ رفت. در سال ۱۸۲۹ با نام مستعار «و. آلوف» منظومهای رمانتیک به نام «هانس کوچلگارتن» منتشر کرد، اما این منظومه توفیق چندانی نیافت و حتی از سوی افراد اهل مطالعه و منتقدان نیز مورد استهزا قرار گرفت. سرانجام گوگول در پایان سال ۱۸۲۹ موفق به یافتن پستی رسمی در یک ادارهٔ دولتی شد. او به نوشتن ادامه داد. در ۱۸۲۹ منظومهٔ «هانس کوشِلگارتِن» را منتشر کرد. این کتاب با موفقیتی روبهرو نشد و همهٔ نسخههای آن را خودِ گوگول خرید و آتش زد. این شکست، نویسندهٔ تازهکار را نسبت به ادبیات دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سالهای ۱۸۳۱ - ۱۸۳۲ داستانهای منثور «شبهایی در قصبهٔ نزدیک دیانکا» منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را برانگیخت. گوگول به نوشتن ادامه داد و با کتاب «نفوس مرده» جایگاه خودش را میان نویسندگان پیدا کرد. آن اثری که او را در جهان مشهور کرد، داستان «شنل» بود که آن را آغازگر داستان کوتاه روسی میدانند. «بازرس» و «دماغ» و «یادداشتهای یک دیوانه» آثار مشهور دیگری از نیکلای گوگول هستند.
بخشی از کتاب بازار مکاره
«بسیاری از آنهایی که میآمدند، بهویژه پسرهای جوان، به دهقان ما که میرسیدند کلاه از سر برمیگرفتند. اما این نه برای سبیلهای سفیدش بود، نه برای گامهای باوقارش. تنها کافی بود کمی بالاتر را نگاه کنی تا دلیل چنین احترامی را بفهمی؛ روی گاری دختری زیبا نشسته بود با صورتی گِرد و ابروهایی سیاه که در بالای چشمان قهوهایِ روشنش همچون دو کمان یکسان بالا رفته بودند؛ لبهای صورتیاش بیخیال لبخند میزدند، و دور سرش نوارهای قرمز و آبی بسته بود که همراه با گیسوهای بلند بافته و دستهای از گلهای وحشی بر سر دلرُبایش تاجی گرانبها ساخته بودند. گویا همهچیز برایش جالب بود؛ همهچیز برایش عجیب و تازه بود… و چشمان زیبایش مدام از شیئی به شیء دیگر میدویدند. چرا هوش از سرش نپرد! اولینبار بود که به بازار مکاره میآمد! دختری بود هجدهساله که برای اولینبار به یک بازار مکاره میرفت! اما هیچیک از رهگذران نمیدانست که التماسش به پدر برای بردنش با خود به چه قیمتی تمام شده است. اگرچه پدر از مدتها پیش دوست داشت که با جانودل این کار را بکند، اختیارش دست نامادری بدجنس دختر بود که یاد گرفته بود شوهرش را با مهارت مهار کند، همانطور که شوهرش مادیان پیرش را به منظور بهرهکشی طولانی، و حالا هم برای فروش، با افسار مهار میکرد. زنِ سرکش… راستی، فراموش کردم بگویم که او نیز همان جا روی گاری نشسته بود و یک ژاکت پشمی سبز و زیبا به تن داشت که رویش گویا، به تقلید از خز قاقم، دُم اسب سفیدرنگ و گلهای قرمز دوخته بود و دامن گرانبهای رنگارنگی شبیه صفحهٔ شطرنج پایش بود و روسری رنگارنگی که به صورت سرخ و چاقش هیبت خاصی میداد سرش بود و قیافهاش چنان ناخوشایند و وحشی شده بود که همه تا چشمشان به او میافتاد با شتاب رو برمیگرداندند و نگاه مضطربشان را به صورت شاد دختر میدوختند.
چشم مسافران ما پیشتر به دیدن رودخانهٔ پسیول روشن شده بود؛ از دور نسیم خنکی میآمد که پس از گرمای ملالآور و ویرانگر شایان توجه به نظر میرسید. از لای برگهای سبز تیره و روشنِ صنوبرهای سیاه و توسها و سپیدارها، که با بیاحتیاطی در چمنزار پراکنده میشدند، بارقههای آتشین بر بستر سرد آب برق میزدند و رودخانهٔ زیبا، با درخشندگی، سینهٔ نقرهفامش را عریان میکرد و طرههای سبز درختان به طرز باشکوهی بر آن فرومیریختند. رودخانه، با هوسبازیهایی که در آن ساعات لذتبخش داشت، آنگاه که آینهٔ راستگویش به طرز غبطهآوری غرور و درخشش خیرهکننده و پیشانی و شانههای یاسی و گردن مرمرینش را بازتاب میداد که موجهای تیره همچون گیسوانی طلایی بر آن فرود میآمدند، با بیاعتنایی تنها به تعویض جواهراتش میپرداخت و هوسهایش پایانی نداشت. تقریباً هر سال محیط پیرامونش را تغییر میداد و مسیر جدیدی برای خود برمیگزید و در احاطهٔ مناظر جدید و متنوع قرار میگرفت. ردیف آسیابها امواج عظیم را روی چرخهای سنگین خود بلند میکردند و با قدرت پرتاب میکردند و به همهجا میپاشیدند و گردوخاک بلند میکردند و در اطراف سروصدا راه میانداختند. گاری با مسافرانی که با آنها آشنا شدیم به روی پل رسید. رودخانه با تمام زیبایی و عظمتش همچون سطحی شیشهای در مقابلشان جریان داشت. آسمان، جنگلهای سبز و کبود، مردم، گاریهای ظروف گِلی، آسیابها ــ همه و همه واژگون شده بودند، بعضی ایستاده بودند و بعضی در حرکت بودند، بدون آنکه در اعماق آبی و زیبای رودخانه فروروند.»
حجم
۶۸۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷۸ صفحه
حجم
۶۸۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷۸ صفحه