
دانلود و خرید کتاب صوتی قلب ضعیف و بوبوک
معرفی کتاب صوتی قلب ضعیف و بوبوک
کتاب صوتی «قلب ضعیف و بوبوک» مجموعهای از دو داستان کوتاه از «فئودور داستایوفسکی» است که با ترجمهٔ «یلدا بیدختینژاد» و صدای «تایماز رضوانی» توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای کلاسیک روسی قرار میگیرد و به بررسی لایههای روانی و اجتماعی شخصیتهایش میپردازد. «قلب ضعیف» و «بوبوک» هر دو از نمونههای شاخص داستاننویسی داستایوفسکی هستند که دغدغههای انسان مدرن، بحرانهای اخلاقی و روانی و موقعیت انسان در جامعه را به تصویر میکشند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قلب ضعیف و بوبوک
«قلب ضعیف و بوبوک» دو داستان کوتاه از «فئودور داستایوفسکی» را در کنار هم قرار داده است؛ آثاری که هر یک نمایندهٔ دورهای متفاوت از زندگی و نویسندگی او هستند. «قلب ضعیف» متعلق به سالهای آغازین فعالیت ادبی داستایوفسکی است و فضای داستانی آن، دنیای کارمندان جزء و انسانهای کوچک جامعهٔ روسیه را به تصویر میکشد. در این داستان، دغدغههای روانی، احساسات و فرازونشیبهای عاطفی شخصیتها با جزئیات فراوان روایت شده است. «بوبوک» اما محصول دوران پختگی نویسنده است و با رویکردی گروتسک و هجوآمیز، به مرزهای واقعیت و خیال نزدیک میشود. این داستان با بهرهگیری از عناصر سوررئالیستی و طنز تلخ، به بحران هویت و جنون میپردازد. ساختار هر دو داستان مبتنی بر روایت اولشخص و گفتوگوهای درونی است و فضای داستانی آنها، همدلی و همذاتپنداری با شخصیتهای آسیبپذیر و حساس را برمیانگیزد. این کتاب صوتی، نمونهای از داستاننویسی کلاسیک روسی است که هم به لحاظ مضمون و هم از نظر فرم، جایگاه ویژهای در ادبیات جهان دارد.
خلاصه کتاب قلب ضعیف و بوبوک
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «قلب ضعیف»، داستان با زندگی دو دوست جوان به نامهای «آرکادی ایوانوویچ» و «واسیا شومکوف» آغاز میشود که در یک آپارتمان کوچک در سنپترزبورگ زندگی میکنند. واسیا، مردی حساس و کمرو، خبر ازدواجش را با شور و هیجان به دوستش میدهد و این اتفاق، نقطهٔ عطفی در زندگی او میشود. اما شادی اولیهٔ واسیا بهتدریج جای خود را به اضطراب، نگرانی و احساس گناه میدهد. او که بهشدت تحتتأثیر مسئولیتهای شغلی و عاطفی قرار گرفته، نمیتواند میان وظایف اداری و احساسات عاشقانهاش تعادل برقرار کند. این کشمکش درونی، واسیا را به مرز فروپاشی روانی میکشاند و در نهایت، او را به ورطهٔ جنون میرساند. داستان با تمرکز بر جزئیات احساسات و ذهنیات شخصیت اصلی، تصویری از شکنندگی انسان در برابر فشارهای اجتماعی و عاطفی ارائه میدهد. در «بوبوک»، راوی داستان، نویسندهای سرخورده و تنهاست که در پی تجربهای عجیب، صدای مردگان را در گورستان میشنود. این مردگان، در فضایی گروتسک و هجوآمیز، به گفتوگو دربارهٔ زندگی، مرگ و بیمعنایی هستی میپردازند. روایت، مرز میان واقعیت و خیال را درمینوردد و با طنزی تلخ، بحران هویت و پوچی انسان را به تصویر میکشد. هر دو داستان، دغدغههای روانی، اخلاقی و اجتماعی انسان را در بستری از روابط انسانی و جامعهٔ روسیهٔ قرن نوزدهم بررسی کردهاند.
چرا باید کتاب قلب ضعیف و بوبوک را بشنویم؟
این کتاب صوتی با گردآوردن دو داستان از دورههای متفاوت نویسندگی «فئودور داستایوفسکی»، فرصتی فراهم میکند تا مخاطب با سیر تحول فکری و هنری او آشنا شود. «قلب ضعیف و بوبوک» با پرداختن به موضوعاتی چون بحران هویت، فشارهای اجتماعی، مسئولیتپذیری و مرز جنون، تصویری عمیق از روان انسان ارائه میدهد. روایتهای این کتاب، همدلی با شخصیتهای آسیبپذیر و حساس را برمیانگیزد و مخاطب را به تأمل دربارهٔ معنای خوشبختی، اخلاق و جایگاه فرد در جامعه دعوت میکند. همچنین، فضای داستانی و لحن گروتسک «بوبوک» تجربهای متفاوت از آثار کلاسیک روسی را پیش روی شنونده میگذارد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک روسیه، دوستداران آثار روانشناختی و کسانی که به بررسی بحرانهای اخلاقی و روانی انسان علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی دربارهٔ هویت، مسئولیتپذیری و فشارهای اجتماعی دارند، شنیدن این کتاب میتواند الهامبخش و تأملبرانگیز باشد.
بخشی از کتاب قلب ضعیف و بوبوک
«واسیای ازرمقافتاده که سعی میکرد خودش را از دستان قوی رفیقش خلاص کند فریاد زد: «میدانی… آخر چیزهایی هست که…!» «چه چیزهایی؟» «چیزهایی که نمیشود دربارهشان در چنین وضعیتی حرف زد، درست نیست، قباحت دارد. اصلاً نمیشود. مضحک از آب درمیآید، آن هم درحالیکه قضیه هیچ خندهدار نیست، بلکه خیلی هم جدی و مهم است.» «تو را چه به مسائل مهم! باز خیالات برت داشته! همینطوری برایم بگو. اصلاً من دلم میخواهد بخندم. اصلاً طوری برایم تعریف کن که بخندم. من دلم میخواهد بخندم، داستان جدی و مهم نمیخواهم. آخر تو دیگر چهجور رفیقی هستی؟! بگو ببینم اگر من را نخندانی، به چه دردی میخوری، ها؟!» «آرکاشا، بهخدا نمیشود!» «گوش بده، اصلاً نمیخواهم…» «خیلی خب، آرکاشا!» واسیا، همانطور که کنار تختخواب افتاده بود، با تمام قوا سعی کرد ژست باوقار و متینی به خودش بگیرد و شروع کرد: «باشد آرکاشا، میگویم، فقط…» «خب، بگو دیگر!…» «خب، من میخواهم زن بگیرم!»
زمان
۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۴۷۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۲۹ دقیقه
حجم
۴۷۹٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد