دانلود و خرید کتاب از ادبیات و آفرینش فیلیپ راث ترجمه فرزانه طاهری
تصویر جلد کتاب از ادبیات و آفرینش

کتاب از ادبیات و آفرینش

نویسنده:فیلیپ راث
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از ادبیات و آفرینش

کتاب از ادبیات و آفرینش نوشتهٔ فیلیپ راث و ترجمهٔ فرزانه طاهری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب از ادبیات و آفرینش

فرصت مغتنمی است وقتی نویسنده‌ای به بزرگیِ فیلیپ راث با نویسندگان دیگر از نوشتن می‌گوید و با خردمندی و هوشِ خاص خود آنها را برمی‌انگیزاند تا از خود سخن بگویند. راث در گفت‌وگو با نویسندگانی چون پریمو لوی،‌ ایوان کلیما، آیزاک بَشویس سینگِر و میلان کوندرا تأثیر جهان بیرون، جغرافیا و سیاست و تاریخ، را در آثارشان می‌کاود و لایه‌های ناشناخته‌ای از شخصیت و زندگی و کارشان را بر ما می‌گشاید. علاوه بر این گفت‌وگو‌ها، دو مقاله درباره برنارد مالامود و فیلیپ گاستنِ نقاش و ارزیابی استادانه رمان‌های سال بِلو را به قلم او می‌خوانیم.

خواندن کتاب از ادبیات و آفرینش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ نقد ادبی و همچنین دوستداران نویسنده‌های بزرگ چون میلان کوندرا و کلیما و سینگر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب از ادبیات و آفرینش

«چند ماهی بعد از اینکه برای اولین بار کاری از برونو شولتس خواندم و تصمیم گرفتم که او را در مجموعه «نویسندگان اروپای دیگر» انتشارات پنگوئن بگنجانم، فهمیدم که آیزاک بَشویس سینگر رمان خودزندگینامه‌ای او به نام خیابان تمساح‌ها را، که چهارده سال پیش به زبان انگلیسی منتشر شد، بررسی و تحسین کرده است. چون شولتس و سینگر هر دو به فاصله دوازده سال از هم ــ شولتس در سال ۱۸۹۲ در شهرستان دروهوبیچ در ناحیه گالیسیا و سینگر در سال ۱۹۰۴ در رادزیمین نزدیک ورشوــ از والدینی یهودی به دنیا آمده‌اند، به سینگر که فقط یکی دو بار او را در مجامع دیده بودم تلفن کردم ببینم مایل است همدیگر را ببینیم و درباره شولتس حرف بزنیم و درباره اینکه زندگی برای یک نویسنده یهودی در لهستان در آن دهه‌ها که هر دو آنجا به‌عنوان هنرمند به بلوغ رسیدند چگونه بوده است. در نوامبر ۱۹۷۶ با سینگر در آپارتمانش در منهتن دیدار کردم.

راث: اولین بار چه وقت کاری از شولتس خواندید، اینجا یا لهستان؟

سینگر: اول بار در ایالات متحد کارش را خواندم. باید این را بگویم که من هم مثل خیلی از نویسنده‌های دیگر همیشه با شک و تردید به هر اثر داستانی نزدیک می‌شوم؛ چون اکثر نویسندگان واقعا نویسنده‌های خوبی نیستند. وقتی کتابی برایم می‌فرستند فرض می‌کنم که چندان کتاب خوبی نخواهد بود. و همین که شروع به خواندن شولتس کردم غافلگیر شدم. به خودم گفتم این هم یک نویسنده درجه‌یک.

راث: نام شولتس را قبلا شنیده بودید؟

سینگر: نه، حتی نامش را هم نشنیده بودم. من سال ۱۹۳۵ لهستان را ترک کردم. شولتس آن زمان شناخته نبود ــ اگر هم شناخته بود، من چیزی از او نمی‌دانستم. هرگز اسمش را نشنیده بودم. اولین برداشتم این بود که این مرد مثل کافکا می‌نویسد. دو نویسنده هستند که می‌گویم مثل کافکا می‌نویسند. یکیش آگنون بود. آگنون همیشه می‌گفت که هرگز کافکا نخوانده، اما آدم‌ها حرفش را دربست نمی‌پذیرفتند. در واقع کافکا را خوانده بوده، شکی در این نیست. نمی‌گویم که تحت تأثیر کافکا بوده؛ این احتمال وجود دارد که دو یا سه نفر به همان نوع سبک بنویسند، با همان حال‌وهوا. چون در واقع همه آدم‌ها کاملا منحصربه‌فرد نیستند. اگر خدا توانسته یک کافکا بیافریند، می‌توانسته اگر که حال و حوصله‌اش را داشته، سه تا کافکا بیافریند. اما هرچه بیشتر شولتس را خواندم ــ شاید نباید این حرف را بزنم ــ اما وقتی او را می‌خواندم گفتم که بهتر از کافکاست. بعضی از داستان‌هایش بسیار قدرتمندترند. در امر معناباختگی هم، هرچند نه به شکل ابلهانه‌اش که به شکل هوشمندانه‌اش، بسیار قدرتمند است. می‌توانم بگویم که بین شولتس و کافکا چیزی هست که گوته اسمش را Wahlverwandtschaft گذاشته، قرابتی میان دو روح که خود برای خود برگزیده بودند. در مورد شولتس احتمالا این قرابت کامل بوده و در مورد آگنون هم تا حدودی.

راث: به نظر من این‌طور می‌رسد که شولتس نمی‌توانسته هیچ‌چیزی را از دست‌اندازیِ قوه تخیلش دور نگه دارد، از جمله آثار نویسندگان دیگر و بویژه آثار کسی مثل کافکا که از قرار معلوم قرابت‌های مهمی با او از لحاظ پیشینه و خلق‌وخو داشته. درست مثل خیابان تمساح‌ها، که در آن زادگاهش، دروهوبیچ، را دوباره به شکل مکانی وحشتناک‌تر و شگفت‌انگیزتر از آنچه واقعا بوده تخیل می‌کندــ تا حدی برای به قول خودش «رها شدن از شکنجه‌های ملال» ــ به شکلی تکه‌ها و ذره‌هایی از کافکا را هم برای نیل به مقصود خود دوباره تخیل می‌کند. کافکا شاید ایده‌های عجیبی در سر او کاشته باشد، اما اینکه این ایده‌ها در خدمت مقاصدی متفاوت‌اند احتمالا به بهترین شکل در این واقعیت متجلی شده است که در کتاب شولتس شخصیتی که سوسک می‌شود پسر نیست بلکه پدر است. تصور کنید که کافکا چنین چیزی را تخیل کند. اصلا امکان ندارد. برخی گرایش‌های هنری شاید شبیه باشند، اما این گرایش‌ها با امیالی بغایت متفاوت هم‌پیمان شده‌اند. چنان‌که می‌دانید، شولتس در سال ۱۹۳۶ محاکمه را به لهستانی ترجمه کرد. نمی‌دانم کافکا هرگز به ییدیش ترجمه شده است یا نه.

سینگر: تا جایی که من خبر دارم، نه. جوان که بودم کار خیلی از نویسندگان جوان را به ییدیش می‌خواندم؛ اگر کافکا به ییدیش ترجمه شده باشد، احتمالا در دهه سی بوده و در این صورت من از آن خبر می‌داشتم. متأسفانه ترجمه ییدیشی در کار نیست. یا شاید باشد و من خبر نداشته باشم، که باز احتمالش هست.

راث: اصلا می‌دانید چرا شولتس به جای ییدیش به لهستانی می‌نوشت؟

سینگر: به احتمال خیلی زیاد در خانواده‌ای بزرگ شده بود که نیمه‌همگون شده بودند. احتمالا والدینش لهستانی حرف می‌زدند. خیلی از یهودیان در لهستان ــ بعد از اینکه لهستان مستقل شد و حتی قبل از آن ــ بچه‌هایشان را با زبان لهستانی بزرگ می‌کردند. حتی در لهستان روسیه هم همین‌طور بود، اما بویژه در گالیسیا چنین بود، یعنی آن بخش لهستان که به اتریش تعلق داشت و لهستانی‌ها آنجا یک جور خودمختاری داشتند و از لحاظ فرهنگی سرکوب نمی‌شدند. طبیعی بود آدم‌هایی که خودشان لهستانی حرف می‌زدند بچه‌هایشان را هم همین‌طور بزرگ کنند. خوب یا بد بودنش را نمی‌دانم. اما چون زبان لهستانی به قولی زبان مادری شولتس بوده، گزینه دیگری نداشته، چون یک نویسنده واقعی نه به زبانی اکتسابی که به زبانی می‌نویسد که از کودکی فرا گرفته. و البته قدرت شولتس هم در همین زبان است. اول بار کارش را به زبان انگلیسی خواندم و هرچند ترجمه‌اش خوب بود، وقتی بعدتر آن را به زبان لهستانی خواندم این قدرت را به وضوح بسیار دیدم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۸۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان