دانلود و خرید کتاب مرگ در می زند وودی آلن ترجمه نگار شاطریان
تصویر جلد کتاب مرگ در می زند

کتاب مرگ در می زند

معرفی کتاب مرگ در می زند

«مرگ در می زند» مجموعه‌ای از چند نمایشنامه، داستان‌کوتاه و مقاله‌ نوشته وودی آلن(-۱۹۳۵) نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و کارگردان مشهور آمریکایی است. عمده آثار آلن کمدی است. او برنده چهار اسکار شامل یک اسکار بهترین کارگردانی و سه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شده است. نمایشنامه «مرگ در می‌زند» بازآفرینی طنز اثر «مهر هفتم» از مشهورترین فیلم‌های اینگمار برگمن است که در آن تلاش دارد روایتی از دور زدن مرگ را به تصویر بکشد. در این نمایشنامه مرگ به سراغ نات آکرمن میانسال می‌رود و نات تلاش می‌کند تا با ترفندهایی بر مرگ پیروز شود و زندگی‌اش را پس بگیرد. در بخشی از نمایشنامه «مرگ در می‌زند» می‌خوانیم: نات: این دیگه چی بود؟ (هیئت شنل‌پوش سیاهی ناشیانه از پنجره بالا می‌آید. متجاوز، کلاهخودی سیاه به سر و لباس تنگ و سیاهی به تن دارد. کلاهخود سرش را کامل پوشانده اما چهره‌اش که میانسال و کاملاً سفید است دیده می‌شود. ظاهرش شبیه خود نات است. بلند نفس‌نفس می‌زند. پایش به قاب پنجره گیر می‌کند و داخل اتاق می‌افتد.) مرگ: (زیرا او چیزی نیست جز مرگ) : یا عیسی مسیح. نزدیک بود گردنم بشکنه. نات: (با حیرت به او نگاه می‌کند) تو کی هستی؟ مرگ: مرگ نات: کی؟ مرگ: مرگ. گوش کن ‌می‌تونم بشینم؟ نزدیک بود گردنم بشکنه. دارم مثه بید می‌لرزم. مرگ: مرگ. یه لیوان آب می‌آری؟ نات: مرگ؟ یعنی چی؟ مرگ: چت شده؟ این لباس سیاه و صورت سفیدمو نمی‌بینی؟ نات: چرا. مرگ: الان هالووینه؟ نات: نه. مرگ: پس من مرگم دیگه. حالا می‌شه یه لیوان آب یا فِرِسکا بدی دستم؟
معرفی نویسنده
عکس وودی آلن
وودی آلن
آمریکایی | تولد ۱۹۳۵

وودی آلن در اول دسامبر سال ۱۹۳۵، در نیویورک متولد شد و با نام «آلن استوارت کوینگزبرگ» بزرگ شد و به مدرسه رفت. مادرش، نتی -که از مهاجرین اتریشی بود- کتاب‌دار و پدرش، مارتین، -که از مهاجران روس بود- جواهرساز بود. البته مارتین هیچ‌گاه سر یک کار بند نمی‌شد. او مدتی به فروشندگی پرداخت، بعد راننده‌ی تاکسی شد و کمی بعد سر از کافه درآورد. خانواده‌ی کوینگزبرگ در خانه‌ای در بروکلین نیویورک زندگی و به زبان‌های روسی، آلمانی، عبری، ییدیش و البته انگلیسی با یکدیگر صحبت می‌کردند.

سپیده
۱۳۹۷/۰۴/۳۱

🔥🔥🔥جملاتی از وودی آلن; " Woody Allen " ⚡- بیشتر کسانی که با طنز صحبت می کنند، با احساس تر و غمگین ترند. ⚡- اگر می خواهی دروغی نشنوی، اصراری برای شنیدن حقیقت نداشته باش. ⚡- برای شناخت آدم ها کافیست فقط یک

- بیشتر
همتا
۱۳۹۸/۰۹/۲۷

نمی‌دونم شاید ترجمه هم اونطوری که باید نبوده.. اصلا پارت نقد غذارو نتونستم درک کنم.‌. فقط رد کردم بره جلو.. یکم گنگ بود بعضی جاها.. و به عنوان نکته ی مثبت باید بگم تناقضات خوبی داشت.. سومین ستاره رو فقط بخاطر

- بیشتر
akram
۱۳۹۷/۱۰/۱۸

دیالوگ های بین مرگ و نات تو نمایش نامه ی اول یعنی "مرگ در میزند" خیلی خنده دار و بامزه بود 😄

Elaheh
۱۳۹۶/۰۸/۲۲

متاسفانه ترجمه بسیار بسیار آزادی از این مجموع داستان شده که بعضا اشتباه هم هست. واقعا جای تاسف داره

هانا
۱۳۹۸/۰۴/۲۷

خیلی خوب بود.کلا طنز و خلاقیت جالبی تو روایت هاش داره.البته من چاپی و از نشر چشمه خوندمش

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۰۵/۱۲

بازی با مرگ وودی آلن در سال 2002 مجموعه‌ای را منتشر کرد که از 52 نمایش تشکیل شده بود. وی در این اثر به مانند بسیاری از آثار خود موضوعاتی را که بشر در زندگی واقعی و در مواجه با آن‌ها

- بیشتر
بهار
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

ترجمه بسیار بسیار ضعیفه. تقریبا مطمینم خود مترجم هم متن رو درک نکرده. ترجمه ضعیف تقریبا داستانی که راجع به رستوران بود رو از بین برده! اصول اولیه ترجمه هم رعایت نشده، مثلا اسم خاص ترجمه نمیشه ، برای همین

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شبیه یکی از بازیگرای ایرانیه😁😂

محمد گرامی
۱۳۹۶/۱۰/۱۳

هجو بسیار خلاقانه ای بر فیلم مهره هفتم. وودی آلن کارشو خوب بلده

مریم
۱۳۹۶/۱۱/۰۹

جالب نبود یک ستاره فقط به خاطر داستان مردی که سرطان داشت دوستش از مرگ می‌ترسید

مرگ در تضاد با زندگی نیست، بلکه بخشی طبیعی از آن است
:-)
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزل‌تان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشت‌زده است. پیشنهاد خوبی که دارم این است که شما از او سرقت کنید. موقعیت را مغتنم بشمارید و ساعت و کیف پول سارق را بزنید و سپس بزنید به چاک.
𝐍𝐨𝐜𝐭𝐮𝐫𝐧𝐞
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزل‌تان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشت‌زده است.
Zax
مرگ:       متأسفم که اون‌جوری نیستم که توقع داشتی باشم.
همتا
زیباترین مأموریتم اما زمانی بود که به موزۀ انگلیس زدم. خبر داشتم که کل کف زمینِ اتاقِ سنگ‌های کمیاب دارای حسگر است و کوچک‌ترین فشاری رویش آژیر را به‌صدا درمی‌آورد. با طناب از دریچۀ روی سقف پایین آمدم تا تماسی با زمین نداشته باشم. خیلی تر‌و‌تمیز پایین آمدم و در عرض یک دقیقه بالای محفظۀ الماس کیتریج بودم. همین که شیشه‌برم را درآوردم یک پرستوی کوچولو از دریچه وارد شد و روی زمین نشست. آژیر به‌صدا درآمد و هشت خودروی مجهز پلیس سررسید. به ده سال حبس محکوم شدم. پرستو هم به دستِ‌کم بیست سال حبس محکوم شد. شش ماه بعد پرنده به قرار وثیقه آزاد شد.
آروین
المیرا به هیچ وجه جای راحتی نبود. پنج‌بار از آنجا فرار کردم. یک بار سعی کردم یواشکی پشت یک کامیون رختشویی قایم شوم. اما نگهبان‌ها شک کردند و یکی از آن‌ها عصایش را در من فرو کرد و پرسید وسط سطل رخت‌کثیف‌ها چه غلطی می‌کنم. من هم صاف به چشمانش زل زدم و گفتم: «من پیرهنم.»
آروین
ما هرگز قادر به دانستن تمامی پاسخ‌ها نخواهیم بود.
°•*AyNAf*•°
مرگ:       چت شده؟ این لباس سیاه و صورت سفیدمو نمی‌بینی؟ نات:       چرا. مرگ:       الان هالووینه؟ نات:       نه. مرگ:       پس من مرگم دیگه. حالا می‌شه یه لیوان آب یا فِرِسکا بدی دستم؟
همتا
مرگ در تضاد با زندگی نیست، بلکه بخشی طبیعی از آن است
Mina.Hp
پنج‌بار از آنجا فرار کردم. یک بار سعی کردم یواشکی پشت یک کامیون رختشویی قایم شوم. اما نگهبان‌ها شک کردند و یکی از آن‌ها عصایش را در من فرو کرد و پرسید وسط سطل رخت‌کثیف‌ها چه غلطی می‌کنم. من هم صاف به چشمانش زل زدم و گفتم: «من پیرهنم.» معلوم بود که زیاد باورش نشده. همین‌طور عقب و جلو قدم می‌زد و به من زل زده بود. فکر کنم یک‌کم وحشت‌ کرده بودم. بهش گفتم: «من پیرهنم. از آن پیرهن جین آبی‌ها.» قبل از آنکه بتوانم یک کلمۀ دیگر حرف بزنم به دست و پاهایم غل و زنجیر زدند و به هلفدونی بَرَم گرداندند.
mhdjz
مثل همیشه، وقتی کار به مراحل دشوار می‌رسد، خستگی و ناامیدی بر آدم چیره می‌شود.
Marya
این داستان نشون می‌ده چطور عشق به یه زن این توانایی رو به یه مرد می‌ده که بر ترسش از مرگ غلبه کنه، حتی برای مدت کوتاهی.»
حوریا
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزل‌تان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشت‌زده است. پیشنهاد خوبی که دارم این است که شما از او سرقت کنید. موقعیت را مغتنم بشمارید و ساعت و کیف پول سارق را بزنید و سپس بزنید به چاک. خود من یک‌بار در دام این ترفند افتادم و مجبور شدم شش سال در شهر دی موینز با همسر و سه فرزند یک مرد دیگر زندگی کنم، و تنها وقتی از مخمصه نجات پیدا کردم که از اقبال خوبم مچ سارق دیگری را گرفتم و او جای من را گرفت.
mhdjz
من را وارد اتاقی کردند که در آن رئیس‌جمهور جرالد فورد با من دست داد و از من پرسید که آیا مایلم سرتاسر کشور تعقیبش کنم و هر از گاهی به او تیراندازی کنم، و البته حواسم جمع باشد که تیر به او نخورد؟ گفت با این نقشه می‌تواند رفتار شجاعانه‌ای از خودش نشان دهد و به این ترتیب حواس همه از مسائل اصلی، که او آمادگی رسیدگی به آن‌ها را نداشت، پرت می‌شود. در آن شرایطی که من داشتم هر کاری ازم می‌خواستند انجام می‌دادم
همتا
سپس بهترین توصیۀ ممکن را به منِ نویسندۀ جوان می‌کند. «در انتهای یک جملۀ پرسشی، علامت سؤال بگذار. از تأثیری که بر خواننده می‌گذارد شگفت‌زده خواهی شد.»
MARY
در آن پاراگراف خوانده بود که مرگ در تضاد با زندگی نیست، بلکه بخشی طبیعی از آن است
MARY
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزل‌تان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشت‌زده است. پیشنهاد خوبی که دارم این است که شما از او سرقت کنید.
MARY
مرگ:       خب بابا. این قدر حساس نباش. نات:       من کجا حساس‌ام؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
      باید با موچین از دهن تو حرف کشید بیرون.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
المیرا به هیچ وجه جای راحتی نبود. پنج‌بار از آنجا فرار کردم. یک بار سعی کردم یواشکی پشت یک کامیون رختشویی قایم شوم. اما نگهبان‌ها شک کردند و یکی از آن‌ها عصایش را در من فرو کرد و پرسید وسط سطل رخت‌کثیف‌ها چه غلطی می‌کنم. من هم صاف به چشمانش زل زدم و گفتم: «من پیرهنم.»
Rezvan

حجم

۷۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۹ صفحه

حجم

۷۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۹ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۳۰%
تومان