دانلود و خرید کتاب کافکا در ساحل هاروکی موراکامی ترجمه آسیه عزیزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب کافکا در ساحل

«کافکا در ساحل» یکی از مهم‌ترین آثار هاروکی موراکامی(-۱۹۴۹)، نویسنده ژاپنی است. رمان «کافکا در ساحل» در سال ۲۰۰۲ به ژاپنی منتشر و در سال ۲۰۰۵ به انگلیسی ترجمه شد. موراکامی در سال ۲۰۰۶ برای همین رمان برنده‌ی جایزه‌ی فرانتس کافکا شد. وی به گزارشگران گفت «خواندن آثار فرانتس کافکا تا اندازه‌ای نقطه‌ی شروعی شد برای من به عنوان یک رمان‌نویس.» موراکامی در همین سال نامزد دریافت نوبل ادبی هم شد. نگاه کلی این کتاب، «کافکا در ساحل» و شخصیت کافکا تامورا همان‌طورکه در جاهایی از کتاب هم اشاره شده تاحدودی تحت‌تأثیر تراژدی‌های یونانی و به‌خصوص نوشته‌های سوفوکل و سرنوشت اودیپوس است. کافکا تامورا یک اودیپوس امروزی است. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: «هوشینو تکرار کرد «صبر کن ببینم.» گربه‌ی سیاه با عصبانیت گفت «چیزی نیست که این‌جا ببینی آقای هوشینو.» گربه صورت بزرگی داشت و پیر به نظر می‌رسید. «فکر کنم از تنهایی حوصله‌ات سر رفته. از این‌که تمام روز با یک سنگ حرف زدی.» «اما تو چه‌طور می‌توانی به زبان آدم‌ها حرف بزنی؟» «نمی‌توانم.» «نمی‌فهمم، ما چه‌طور می‌توانیم با هم یک چنین گفت‌وگویی داشته باشیم؟ یک آدم و یک گربه؟» «ما در مرز این دنیا هستیم و به زبانی مشترک صحبت می‌کنیم. همین.» هوشینو کمی به این موضوع فکر کرد. «مرز دنیا؟ یک زبان مشترک؟» گربه درحالی‌که چند تکان کوتاه و بی‌اعتنا به دمش می‌داد گفت «حق داری نفهمی. من می‌توانم برایت توضیح بدهم ولی داستانش طولانی‌ست.» هوشینو گفت «یک لحظه صبر کن! تو کلنل ساندرزی، نه؟» گربه با ترش‌رویی گفت «کلنل چی؟ نمی‌دانم از کی حرف می‌زنی. من منم. نه هیچ‌کس دیگر. فقط یک گربه‌ی مهربان همسایه.» «اسم داری؟» «البته که دارم.» «اسمت چیست؟» گربه با دودلی جواب داد «تورو.» هوشینو تکرار کرد «تورو؟ منظورت آن قسمت خیلی گران ماهی تن است است؟»
معرفی نویسنده
عکس هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۴۹ میلادی در توکیوی ژاپن چشم به جهان گشود. پدر و مادر او، هر دو معلم بودند و در مدارس مختلف، ادبیات ژاپنی تدریس می‌کردند. پدرِ هاروکی از سربازان جنگ دوم امپراتوری ژاپن و چین بود و در طی این درگیری‌ها به‌شدت دچار جراحت شده بود. موراکامی بعدها در مقاله‌ای به نام از «پدرم که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» بیان کرد که آسیب‌های وارده بر پدرش در زندگی او تأثیر به‌سزایی داشته است.

Omid r kh
۱۳۹۵/۱۲/۲۴

این ترجمش خوب نیست، ترجمه غبرایی رو هم که انتشارات نیلوفر چاپ کرده و انگار نمیخواد کتاباشو دیجیتالی ارایه کنه، ولی من از طرف موراکامی از شما عذر میخوام اگه اول داستان ی پسر و دختر عاشق هم نمیشن و

- بیشتر
Shahbaz Makouei
۱۳۹۷/۰۱/۲۱

من کتاب را خییییلی دوست داشتم و جالبه که به نظر حقیر ترجمه خانم عزیزی روان تر و سلیس تر از ترجمه های دیگر هست . سپاس از طاقچه و خانم عزیزی

شاپور
۱۳۹۶/۱۰/۲۴

به گمانم این کتاب در قالب یک داستان بلند بسیار دلچسب تر می بود؛ نویسنده در حالی که یک تِم سورئال را که با خاطرات آدمی، افکار نهیلیستی و غم زده، آرزو ها و رویاهای بر باد رفته در زندگی

- بیشتر
Nausica96
۱۴۰۰/۰۲/۰۷

من نسخه کافکا در کرانه رو با ترجمه عزیزی نخوندم و نسخه ای که شانس خوندنش رو داشتم از همون نسخه های نخستینِ چاپی این اثر در ایران بود. اما دوست داشتم نظرم رو منتقل کنم: بسیار بسیار خط داستانی

- بیشتر
پیله
۱۳۹۵/۰۷/۰۷

عالیه ،نخونید ضرر کردید ... سکوت چیزی است که عملا میتوان شنید،تنهایی به هزار شکل در میاید ،

سوفیا
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

لطفا تو بی نهایت بذارین متشکرم

MediaAsvad
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

اگه نخوام احساسی در موردش بگم میتونم بگم که قطعا از طرز فکر هاروکی بعد از خوندن کتاب خوشتون میاد شخصیت پردازی قوی و به تصویر کشیدن دنیای کتاب وجذابیت کتاب به حدی هست که شما را تا آخر مشتاق

- بیشتر
Hanieh
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

شخصیت پردازی کتاب خیلی گیرا بود جوری که تونستم ارتباط خوبی با شخصیت ها بگیرم. داستان به زیبایی روایت میشد اطلاعات در مورد زندگی شخصیت ها و ارتباط شخصیت ها با هم به مرور مشخص میشد زیبا بود. شاید داستان

- بیشتر
samira
۱۳۹۶/۱۰/۱۳

کتاب دا با ترجمه گیتا گرگانی مطالعه کردم فضای سورئال به زیبایی تصویر کشیده شده بود موضوع داستان در واقع زندگی در دنیاهای موازی بود که مورا کامی به خوبی به تصویر کشیده بود و همچنین گذر از نوجوانی به

- بیشتر
رضا
۱۳۹۵/۱۱/۰۸

دوستان شمارو بخدا رمانهای ماورایی که موضوعش روح، اثیر، سکوت و نظایر اون باشه و مخاطب رو به تفکر عمیق وادار کنه معرفی بفرمائید من میمیرم برای اینجور کتابها...

در تمام این دنیای وسیع به تنها کسی که می‌توانی تکیه کنی خودت هستی.»
Ayso
بعضی‌وقت‌ها سرنوشت مثل توفان شن کوچکی است که با تو تغییر مسیر می‌دهد. تو مسیر را عوض می‌کنی ولی توفان شن دنبالت می‌آید. دوباره می‌چرخی اما توفان هم می‌چرخد و دوباره و دوباره این کار را می‌کنی، مثل رقص شوم با مرگ درست قبل از سپیده‌دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از جای دوری آمده باشد، چیزی نیست که با تو کاری نداشته باشد. این توفان خود تویی. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می‌توانی کنی این است که دربرابرش مقاومتی نکنی، درست توی آن بروی، چشم‌هایت را ببندی و گوش‌هایت را بگیری تا شن توی آن‌ها نرود و از وسط آن بگذری، قدم به قدم.
Ayso
«خاطرات آدم را از درون گرم می‌کنند. اما درعین‌حال آدم را می‌درند.»
sahar.mousavi
فکر بی‌خود کردن بدتر از هیچ فکری نکردن است.
msh
یک ذره‌ی کوچک از دنیا محو شد، و مقدار نیستی را افزایش داد.»
Ayso
«اما باید یک چیزی بهت بگویم. اگر می‌خواهی زندگی‌ات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی.» می‌گویم «نهایت سعی‌ام را می‌کنم.» کراؤ می‌گوید «مطمئنم که می‌کنی. در این چند سال اخیر خودت را خیلی قوی‌تر کرده‌ای. این را باید اذعان کنم.»
Ayso
خیلی چیزها به‌مرورزمان فراموش می‌شوند.
Ayso
قلبت مثل یک رودخانه‌ی عظیم است بعد از یک دوره‌ی بارانی، که روی سواحلش جاری می‌شود. تمام علامت‌های راهنما را که روزگاری روی زمین ایستاده بودند، هجوم آب حرکت داده، غرق کرده. و با خود برده است. و هنوز باران روی سطح رودخانه ضرب می‌زند. هربار که طغیانی مثل این را در اخبار می‌بینی به خودت می‌گویی: این است. این قلب من است.
Ayso
منظورم این است که زندگی خودته. اساساً باید کاری را که فکر می‌کنی درسته بکنی.»
Ayso
سخت و عمیق به این‌که چه‌قدر آزادم فکر می‌کنم، اما واقعاً نمی‌توانم بفهمم معنی‌اش چیست. تنها چیزی که می‌دانم این است که کاملاً تنهایم. کاملاً تنها در یک جای ناآشنا، مثل کاشف تک‌افتاده‌یی که نقشه و قطب‌نمایش گم شده. یعنی معنی آزادی این است؟
sahar.mousavi
چیزهایی هستند که هرگز نمی‌توانیم به دست فراموشی بسپاریم و خاطراتی که هرگز نمی‌توانیم محو کنیم. این‌ها همیشه مثل یک سنگ آسیاب روی سینه‌مان سنگینی می‌کنند،
Ayso
درمی‌یابم چیزی که آدم واقعاً می‌تواند بشنود، سکوت است.
MediaAsvad
هرچه درونگراتر و ساکت‌تر می‌شدم، عضلاتم مثل فولاد سخت‌تر می‌شدند. خیلی سخت تلاش کردم که جلوی بروز احساساتم را بگیرم بنابراین هیچ‌کس ــ چه همکلاسی‌ها و چه معلم‌ها ــ ذره‌یی در مورد آن‌چه فکر می‌کردم نمی‌دانستند. خیلی زود وارد دنیای خشن آدم بزرگ‌ها شدم و ‌فهمیدم اگر بخواهم زنده بمانم باید از همه قوی‌تر شوم.
MediaAsvad
«اما باید یک چیزی بهت بگویم. اگر می‌خواهی زندگی‌ات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی.»
MediaAsvad
«”کسی که در سفر رفیق آدم می‌شود، در زندگی هم‌درد خواهد شد. “»
Ayso
«کافکا، در زندگی هرکس یک نقطه‌ی بی‌بازگشت وجود دارد و در موارد خیلی نادر نقطه‌یی که دیگر نمی‌شود از آن جلوتر رفت و وقتی به آن نقطه می‌رسیم تنها کاری که می‌توانیم کنیم این است که در سکوت حقیقت را بپذیریم. این‌طوری زنده می‌مانیم.»
MediaAsvad
سکوت انگار که در کمینم بوده، خودش را دورم می‌پیچد
MediaAsvad
اگر بخواهم زنده بمانم باید بعضی معیارها را نادیده بگیرم.
MediaAsvad
در این کالبدی که من را در خود جا داده، در امانم.
MediaAsvad
خیلی چیزها هست که ما باید یادمان بماند. این عذاب‌آور است
MediaAsvad

حجم

۵۸۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۲۷ صفحه

حجم

۵۸۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۲۷ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان