دانلود و خرید کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش اورهان پاموک ترجمه علیرضا سیف‌الدینی
تصویر جلد کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش

کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش

معرفی کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش

این اثر اورهان پاموک، نویسنده توانای ترکیه‌ای و برنده جایزه نوبل ادبیات، بیانگر داستان سه نسل از خانواده‌ای ساکن یکی از محله‌های اعیان‌نشین استانبول است: بخش اول در اواخر سال‌های امپراطوری عثمانی و دوره مشروطیت دوم سپری می‌شود. در این بخش نویسنده سعی می‌کند خواننده را با گوشه‌های تاریک اوضاع آن‌دوره آشنا کند و گذر از سنت به مدرنیته و نوگرایی را در چشم خواننده آشکار نماید. بخش دوم که می‌توان گفت بخش اصلی رمان است در دهه ۱۹۳۰ اتفاق می‌افتد. در بخش سوم کتاب، با نسل سوم این خانواده آشنا می‌شویم که مربوط به سال‌های ۱۹۷۰ می‌باشد، یعنی قبل از کودتای نظامی که در آن سال اتفاق افتاد. نویسنده در این کتاب توانایی‌اش در خلق رمان کلاسیک را نشان می‌دهد. «جودت‌بیک و پسرانش» اولین کتاب اورهان پاموک بود که در سن ۲۲ سالگی شروع به نوشتنش کرد. این کتاب در سال ۲۰۰۶ برنده جایزه نوبل شد. بریده‌ای از این اثر را می‌خوانید: به‌محض خارج شدن از دکان، با این احساس که مشکلات اولیه‌ی روز را پشت‌سر گذاشته و برای انجام این کار نیروی زیادی صرف نکرده و اوضاع مثل همیشه روبه‌راه است، خوشحال شد. بی‌آن‌که خود را به کالسکه‌ران که زیر یک درخت با کالسکه‌رانی دیگر مشغول وراجی بود نشان دهد، یک‌راست به‌طرف سلطان‌حمام به‌راه افتاد. دکان اسکنازی ششصد قدم آن‌سوتر بود. در ذهن خود شروع کرد به طرح کردن حرفی که می‌خواست به او بزند، مبلغ مازادی که در ازای تعویق طلبش می‌خواست بگیرد و این‌که این را چه‌طور به او خواهد گفت. از یک طرف به این موضوع فکر می‌کرد، از طرف دیگر به تاجرهای دیگر، صورت‌های آشنای سیرکجی سلام می‌کرد. تاجرهایی که او را می‌دیدند، با نگاه‌هایی که نشان از شگفتی و علاقه‌شان به این مسلمانی بود که به جمع‌شان پیوسته، لبخند می‌زدند. نگاه‌ها به جودت‌بیک می‌گفت: «ببینیم این تاجر فینه‌دار به جمع ما ملحق می‌شود؟ شهامت و ثبات قدم تو را دوست داریم.» جودت‌بیک هم با نگاه‌هایی به آن‌ها سلام می‌داد که می‌گفت: «خوب می‌دانم درمورد من چه فکر می‌کنید و چه‌طور آدمی هستم!»
محمد حسن
۱۳۹۷/۰۲/۲۳

از خریدنش پشیمونم. اونقدری که تو معرفی نوبل نوبل کرده قشنگ نیست. یعنی در واقع بعد از خوندن ۶۰۰ صفحه هنوز حسی از ترکیه نگرفتم. شایدم من این کتابو نپسندیدم و بقیه دوسش داشته باشند

امین
۱۳۹۷/۰۲/۲۴

تا صفحه ۲۸۵ و خورده‌ای چیزی که ستایش برانگیزست توان نویسنده در نمایش اوضاع فرهنگی و سیاسیِ، البته بخش مرفه جامعه ترکیه، است که در کنار ظرافت‌های توصیف رفتار و افکار شخصیت‌ها که می‌تواند شایسته تحسین باشد. اما خب ۱۴۰۰

- بیشتر
mohajer
۱۳۹۷/۰۲/۳۱

به نظر من که بسیار خسته کننده بود زندگی روتین وخیلی عادی از یک‌قشر خاص ترک در سه دوره تاریخیه .برای من که جذابیتی نداشت .

بهار قربانی
۱۳۹۸/۰۶/۱۶

من ترجمه دیگه ای رو خوندم ، اما ریتم داستان حوصله سر بر و خسته کنندست. من که خوشم نیومد

Firooz
۱۴۰۲/۰۹/۲۱

بسیار کند و خسته کننده و احتمالا سانسور شده

rana
۱۳۹۹/۰۸/۱۷

بی نهایت کسل کننده و بی محتوا!

داشت از پنجره به بیرون، به بغاز نگاه می‌کرد. «بله، با علاقه به استانبول فکر نمی‌کردم، اما الان می‌بینم که این‌جا دوستی‌هایی هست، بعضی آدم‌ها، آدم‌های نزدیک، یک بوی آشنا، یک هوای ولرمی هست که تن آدم را احاطه می‌کند!»
rana
«یا مثل همه یک نظرِ کش‌رفته از کس دیگری دارد که به‌نظرم درست است. به‌نظر دمولینس برتریت انگلیسی‌ها را باید در آزاد بودن افراد و مردم آن‌جا جست‌وجو کرد. الان ما این را نداریم. ما همچو آدم آزاد و اهل فکر و عملی هم نداریم! این‌جا همه را برای بردگی، اطاعت، تحلیل رفتن تو جامعه و ترسیدن بار می‌آورند. چیزی که بهش می‌گویند آموزشْ کتک مدرس است و تهدیدهای مزخرف مادر و خاله. دین، ترس، افکار تاریک و چیزهای از بر شده... آخرش غیر از اطاعت چیز دیگری یاد نمی‌گیرند. هیچ‌کس با تلاش خودش و با مقابله با جامعه ترقی نمی‌کند. همه از طریق اطاعت، از طریق حمایت یک کس دیگر و با نوکری ترقی می‌کنند. کسی از طرف خودش فکر نمی‌کند. فکر کند، می‌ترسد... همه فوقش به اختیار خودشان نوکری می‌کنند. به‌نظر دمولینس این آدم‌ها در دولت‌های متمرکز...
rana
همین‌طور که داشت از چیز نامعلومی شکایت می‌کرد غرولندکنان چند کلمه‌ای زیرلب گفت و خود را روی مبل انداخت و تکیه داد، سرش انگار خم شد، بعد متوجه چیزی شد. گفت: «اِاِاِ، کجا نشسته‌ام؟» با احساس گناهی که ابداً به آن عادت نداشت به رفیق نگاه کرد. با نگاهی ابلهانه و گیج و متعجب خندید. بلافاصله، گویا فکر کرد درست نبوده که هنوز یک روز از مرگ پدرش نگذشته خندیده و با لحنی عذرخواهانه گفت: «چه‌قدر خسته شده‌ام! حواسم نبود نشستم رو مبل پدرم!»
rana
عمر فنجانی را که در دست داشت توی سینی گذاشت: «یک چیزی بهت بگویم؟ ولی نترس. من... من می‌خواهم یک ترک عاصی باشم!»
rana
اگر کمی دیر می‌کردم و مانع نمی‌شدم، کار از کار می‌گذشت و از دست می‌رفتید... می‌فهمید یعنی چه؟ هرکدام‌تان یک افسر بیچاره‌ای می‌شدید، ازدست‌رفته و فرنگی‌شده... شما حتی نتوانستید افسر واقعی بشوید... من می‌دانم آدم چه‌طور با خواندن کتاب مسموم می‌شود و از دست می‌رود.»
rana
«چون نوشیدنی آدم را می‌برد آن‌طرف زندگی. کمک می‌کند تا آدم از چیزهای سطحی رد بشود!» با هیجان از جا بلند شد. «آدم می‌تواند ترسناکی زندگی عادی و معمولی را بفهمد!»
rana

حجم

۶۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

حجم

۶۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان