دانلود و خرید کتاب دون ژوان پتر هانتکه ترجمه اژدر انگشتری
تصویر جلد کتاب دون ژوان

کتاب دون ژوان

نویسنده:پتر هانتکه
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دون ژوان

کتاب دون ژوان: از زبان خودش نوشتۀ پتر هانتکه و ترجمۀ اژدر انگشتری است. این کتاب را نشر بیدگل منتشر کرده است.

درباره کتاب دون ژوان

افسانه دون ژوان یکی از منحصربه‌فردترین داستان‌های ادبیات جهان است. گفته می‌شود بیش از هزار روایت از این داستان از قرن هفدهم نوشته شده است و اولین نسخه شناخته شده از آن مربوط به سال ۱۶۲۶ و نوشته شده توسط راهبی به نام مولینا می‌باشد. باور کنیم یا نه داستان هانتکه داستان قطعی و پایانی دون ژوان نخواهد بود. دون ژوان پتر هانتکه نه دون ژوان در جهنم جرج برنارد شاو و نه دون ژوان مولیر است، بزرگ‌ترین نابکاری که دنیا به خود دیده است کسی که گوشش بدهکار به هیچ سرزنشی نیست. از همین رو کتاب با این جمله ” من آنم که تو درنخواهیش یافت ” شروع می‌شود. در مهمانخانه‌ای در نزدیکی پورت روپال دشان معروف‌ترین و بدنام‌ترین صومعه فرانسه در قرن هفدهم. آن زمانی که مهمانخانه‌دار (که جنسیتش نامعلوم است) مشغول پخت‌وپز بود، عیاشی فقط برای خودش، ولی اصل کارش کتاب خواندن بود. تصوری ناگهانی، حاوی تصویری خیالی. دون ژوان در ذهن مهمانخانه‌دار پا به دنیا می‌گذارد و در موقعیت باقی نمی‌ماند. دون ژوان داستانش را برای مهمانخانه‌دار بدون همسایه نه به صیغه اول‌شخص بلکه به صیغه سوم‌شخص تعریف کرد. برای کاسبی ناکام در بازی عرضه و تقاضا که به قدرتِ کاسبی در رساندن آدم‌ها به هم باورداشت، به بازی دورهمی و مفرح خریدوفروش. آمدن دون ژوان در آن بعدازظهر چیزی فراتر از یک جایگزینی صرف به‌جای خواندن بود که گسترش افق‌های درونی و فرامرزی را نوید می‌داد.

خواندن کتاب دون ژوان را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به افسانه‌های تاریخی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره پتر هانتکه

پتر هانتکه متولد سال ۱۹۴۲ در گریفن اتریش است. او نویسنده و نمایشنامه‌نویس پیشرو آوانگارد اتریشی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ است. انتخاب پتر هانتکه به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ انتقادهای زیادی از آکادمی نوبل را برانگیخت. زیرا هانتکه در دوره جنگ بوسنی از نیروهای صرب پشتیبانی کرده بود.

بر اساس نظر انتقادی او به کلیشه زبانی و حضور آگاهانه نویسنده در متن بیش از هر چیز به بیگانه سازی ذهن و محیط در آثار پرداخته است. آثار اولیه او مانند دشنام به تماشاگران و ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی او را به‌سرعت در دهه شصت معروف ساخت.

انتخاب پتر هانتکه به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ انتقادهای زیادی از آکادمی نوبل را به چند دلیل برانگیخت. یکی این بود که کمیته نوبل، یک اروپایی را برگزیده بود. دیگر اینکه برنده ۲۰۱۹ نیز از میان زبان‌های همیشه ستایش شده، گزینش شده است. اما مهمترین انتقاد این بود که هانتکه در دوره جنگ بوسنی از نیروهای صرب پشتیبانی کرده بود.

بخش‌هایی از کتاب دون ژوان

آمدن دون ژوان در آن بعدازظهر ماه مه جای کتاب خواندن را برایم گرفت. چیزی فراتر از یک جایگزین صرف بود. حتی اینکه پای «دون ژوان» در بین بود، عوض تمام آن کشیش‌های یسوعی ملانقطی و فراموش‌شدۀ قرن‌هفدهمی، و همین‌طور عوض فرضا لوسین لوون و راسکولنیکوف یا مینر پپرکورن، سینیور بوئندیا و یا کمیسر مگره، در نظرم مثل دمی حیات‌بخش بود. درعین‌حال آمدن دون ژوان به معنای واقعی کلمه گسترش افق‌های درونی و بی‌مرزی را نصیبم کرد که معمولافقط از کتاب‌خوانی‌های مهیج (و مضطرب‌کننده) و وجدآور برمی‌آمد. ممکن بود گاوین بیاید یا لانسلوت یا فایرفیز ابلق، برادر ناتنی پارسیفال نه، او نه! یا چه‌بسا حتی پرنس میشکین . ولی دون ژوان آمد. از این گذشته او چیزی از پهلوان‌ها یا آواره‌های قرون‌وسطاییِ مذکور کم نداشت.

آمد؟ ظاهر شد؟ درست‌ترش این است که ازروی دیواری که بخشی از نمای رو به خیابان مهمان‌خانه بود پرید و افتاد در باغ من. واقعاً روز قشنگی بود. بعد از صبحی که مثلِ بیشتر مواقع ابری بود، آسمان ایل دو فرانس داشت صاف می‌شد و به نظر می‌رسید مصرانه در حال صاف‌تر شدن است،‌و صاف و صاف‌تر شد. البته آرامش بعدازظهر مثل همیشه گول زننده بود. ولی دست‌کم در آن لحظات بر همه‌جا حاکم بود، و البته تأثیرگذار. مدت‌ها قبل از اینکه دون ژوان در دیدرسم قرار بگیرد، می‌شد صدای نفس‌نفس‌زدنش را شنید. زمان بچگی یک‌بار در روستا شاهد فرار رعیت‌زاده‌ای، چیزی از دست ژاندارم‌ها بودم. در مسیری سربالایی دوان‌دوان از کنار من گذشت و از تعقیب‌کنندگانش هم تا آن لحظه جز فریادهای «ایست!»اثری نبود. حتی امروز هم صورت آن جوانک تحت تعقیب جلوی چشمم است، قرمزِ پف‌کرده، و دست‌هایی خیلی بلند در دو طرف بدنش که انگار آب‌رفته بود، تاب می‌خوردند. ولی چیزی که از او هنوز در گوشم مانده من را خیلی مشغول خودش می‌کند. کم‌وبیش مثل نفس‌نفس زدن بود. حتی کم‌وبیش مثل سوتی بود که از ریه‌هایش بیرون می‌زد. 

parsa_5h
۱۴۰۰/۱۰/۲۹

درود به همکاران طاقچه.خواهش دارم کتاب های بیشتری را در طاقچه بی‌نهایت قرار بدید.

sky
۱۴۰۲/۰۲/۰۲

تصویرسازی های ناواضح و غیر مرتبط باعث می شد متوجه حرف حساب این کتاب نشم هر چند اسحاس می کنم این کتابی از دسته کتاب های به تبلیغ پوچی می پردازد هر چه گشتم نه خبری داستان میهیج بود نه

- بیشتر
چرا هر روز به‌سوی شما روانه می‌شوم؟ تا از پوچی مرد بودنم رها شوم، در رازتان. و حالا؟ گرفتار در پوچی ملال‌انگیزتری.
pejman
اندوه آدم را از خودش فراتر می‌بُرد.
pejman
من آنم که تو در نخواهیش یافت
pejman
با اندوهش زندگی می‌کرد، مثل یک منبع نیرو. اندوهش بزرگ‌تر و فراتر از او بود.
pejman
آه یک مردِ سالخورده بود و درعین‌حال آه یک بچه.
pejman
چه کسی گفته که اندوه باید چیزی کمرشکن باشد؟
pejman
او را در برابر هر چیزی که پیش می‌آمد کاملانفوذناپذیر می‌کرد، پذیرنده می‌کرد، و در صورتِ لزوم نامرئی. اندوه توشۀ راهش‌بود
pejman
آدم با مرگ بچه‌اش هم می‌تواند یتیم شود، چه‌جور هم!
Sophie
تفاوت‌ها عطر و طعم می‌دادند.
ali73
چیزی که زن نمی‌دانست و نباید هم می‌دانست این بود که منبع اصلیِ در دسترس بودن و بی‌خیالی‌ای که دون ژوان از خود ساطع می‌کرد اندوهِ مداومش بود. سال‌های سوگواری‌اش نگذشته بود. مقارن بودنش با زن‌ها دردِ از دست دادنِ عزیزترین کسش را از همیشه زنده‌تر می‌کرد.
ali73
آهای، حرفم رو قطع کنین دیگه، من فقط وقتی می‌تونم منظورم رو واضح بگم که حرفم رو قطع کنن. و شما از قصد ساکت موندین تا بیشتر از موضوع پرت بشم.»
ali73
بعدابرایم تعریف کرد وقتی آدم مستقیم به چیزی زل نمی‌زد و نگاهی سرسری به آن می‌انداخت، گاهی چنان در ذهنش نقش می‌بست که از هیچ مشاهده و تأمل آگاهانه‌ای برنمی‌آمد.
ali73
بود. در ضمن بعدابرایم تعریف کرد وقتی آدم مستقیم به چیزی زل نمی‌زد و نگاهی سرسری به آن می‌انداخت، گاهی چنان در ذهنش نقش می‌بست که از هیچ مشاهده و تأمل آگاهانه‌ای برنمی‌آمد.
ali73
دون ژوان صندلی‌اش را به پنجرۀ آشپزخانه‌ام نزدیک‌و نزدیک‌تر کرد. گفت تماشای من موقع درست کردن غذا برایش الهام‌بخش است. الهام‌بخش؟ برای چه کاری؟ مثل آدمی در حال غرق شدن آنجا نشسته بود. دلیلش هم علف‌های بلندی بود که از چند هفته پیش عمداکوتاهشان نکرده بودم. آن گربه با پوست زردی که داشت، وقتی لابه‌لای این علف‌ها پرسه می‌زد، مثل شیر به نظر می‌رسید. گربۀ من نبود،
sky

حجم

۱۰۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

حجم

۱۰۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۵۷,۴۰۰
۳۰%
تومان