دانلود کتاب صوتی دون ژوان با صدای عرفان آیتی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی دون ژوان

دانلود و خرید کتاب صوتی دون ژوان

معرفی کتاب صوتی دون ژوان

کتاب صوتی دون ژوان نوشتهٔ پتر هانتکه و ترجمهٔ اژدر انگشتری است. عرفان آیتی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات شرکت توسعه محتوای لحن دیگر آن را منتشر کرده است. این رمان صوتی از زبان خودِ «دون ژوان» روایت شده است.

درباره کتاب صوتی دون ژوان

«دُن خوان» یا «دُن جیووانی» معروف به «دون‌ژوان» در پارسی، لاابالی افسانه‌ای مشهوری است که داستانش بارها توسط بسیاری از نویسندگان گفته است. افسانهٔ دون ژوان یکی از منحصربه‌فردترین داستان‌های ادبیات جهان است. گفته می‌شود بیش از ۱۰۰۰ روایت از این داستان از قرن هفدهم نوشته شده است و اولین نسخهٔ شناخته‌شده از آن مربوط به سال ۱۶۲۶ و نوشته‌شده توسط راهبی به نام «مولینا» بوده است. باور کنیم یا نه، داستان پتر هانتکه داستان قطعی و پایانی دون ژوان نخواهد بود. دون ژوان اثرِ پتر هانتکه معادل با «دون ژوان در جهنم» اثر «جرج برنارد شاو» و یا «دون ژوان» اثر «مولیر» دربارهٔ این بزرگ‌ترین نابکاری که دنیا به خود دیده و کسی که گوشش بدهکار به هیچ سرزنشی نیست، نیست. ازهمین‌رو کتاب صوتی حاضر با جملهٔ «من آنم که تو درنخواهیش یافت»، شروع می‌شود.

در کتاب صوتی دون ژوان می‌شنویم که در مهمان‌خانه‌ای در نزدیکی پورت روپال دشان، معروف‌ترین و بدنام‌ترین صومعهٔ فرانسه در قرن هفدهم، مهمانخانه‌دار (که جنسیتش نامعلوم است) مشغول پخت‌وپز است؛ عیاشی فقط برای خودش که اصل کارش هم کتاب‌خواندن است. دون ژوان در ذهن مهمانخانه‌دار پا به دنیا می‌گذارد. دون ژوان داستانش را برای مهمانخانه‌دار، نه به صیغهٔ اول‌شخص بلکه به صیغه سوم‌شخص تعریف می‌کند؛ برای کاسبی ناکام در بازی عرضه و تقاضا که به قدرتِ کاسبی در رساندن آدم‌ها به هم باور داشت. آمدن دون ژوان در آن بعدازظهر چیزی فراتر از یک جایگزینی صرف به‌جای خواندن بود که گسترش افق‌های درونی و فرامرزی را نوید می‌داد.

شنیدن کتاب صوتی دون ژوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر جهان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پتر هانتکه

پتر هانتکه (یا پیتر هاندکه) در ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در گریفن (کارینتیا) به دنیا آمد. خانوادهٔ مادری او به اقلیت اسلوونیایی در اتریش تعلق دارند. پدرِ آلمانی پیتر هم در نتیجهٔ جنگ جهانی دوم به کارینتیا آمده بود. بین سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۹ هاندکه به دبیرستانی در کارینتیا که یک مدرسهٔ شبانه‌روزی بود، رفت. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۶۱ در گراتس به تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت. در مارس ۱۹۶۶، پیتر هاندکه قبل از آخرین و آخرین امتحان، تحصیلات خود را قطع کرد و اولین رمان او «زنبورها» منتشر شد. در همان سال ۱۹۶۶، نمایشنامهٔ افسانه‌ای او، «تماشاگران شرمنده»، به کارگردانی کلاوس پیمان در فرانکفورت به روی صحنه رفت. او از آن زمان بیش از ۳۰ داستان کوتاه و اثر منثور نوشته است؛ آثاری مانند «ترس دروازه‌بان از ضربهٔ پنالتی» (۱۹۷۰)، «بدبختی ناخواسته» (۱۹۷۲)، «نامه‌ای کوتاه برای یک خداحافظی طولانی» (۱۹۷۲) و «زن چپ‌دست» (۱۹۷۶).

بخشی از کتاب صوتی دون ژوان

«آمدن دون ژوان در آن بعدازظهر ماه مه جای کتاب خواندن را برایم گرفت. چیزی فراتر از یک جایگزین صرف بود. حتی اینکه پای «دون ژوان» در بین بود، عوض تمام آن کشیش‌های یسوعی ملانقطی و فراموش‌شدۀ قرن‌هفدهمی، و همین‌طور عوض فرضا لوسین لوون و راسکولنیکوف یا مینر پپرکورن، سینیور بوئندیا و یا کمیسر مگره، در نظرم مثل دمی حیات‌بخش بود. درعین‌حال آمدن دون ژوان به معنای واقعی کلمه گسترش افق‌های درونی و بی‌مرزی را نصیبم کرد که معمولافقط از کتاب‌خوانی‌های مهیج (و مضطرب‌کننده) و وجدآور برمی‌آمد. ممکن بود گاوین بیاید یا لانسلوت یا فایرفیز ابلق، برادر ناتنی پارسیفال نه، او نه! یا چه‌بسا حتی پرنس میشکین . ولی دون ژوان آمد. از این گذشته او چیزی از پهلوان‌ها یا آواره‌های قرون‌وسطاییِ مذکور کم نداشت.

آمد؟ ظاهر شد؟ درست‌ترش این است که ازروی دیواری که بخشی از نمای رو به خیابان مهمان‌خانه بود پرید و افتاد در باغ من. واقعاً روز قشنگی بود. بعد از صبحی که مثلِ بیشتر مواقع ابری بود، آسمان ایل دو فرانس داشت صاف می‌شد و به نظر می‌رسید مصرانه در حال صاف‌تر شدن است،‌و صاف و صاف‌تر شد. البته آرامش بعدازظهر مثل همیشه گول زننده بود. ولی دست‌کم در آن لحظات بر همه‌جا حاکم بود، و البته تأثیرگذار. مدت‌ها قبل از اینکه دون ژوان در دیدرسم قرار بگیرد، می‌شد صدای نفس‌نفس‌زدنش را شنید. زمان بچگی یک‌بار در روستا شاهد فرار رعیت‌زاده‌ای، چیزی از دست ژاندارم‌ها بودم. در مسیری سربالایی دوان‌دوان از کنار من گذشت و از تعقیب‌کنندگانش هم تا آن لحظه جز فریادهای «ایست!»اثری نبود. حتی امروز هم صورت آن جوانک تحت تعقیب جلوی چشمم است، قرمزِ پف‌کرده، و دست‌هایی خیلی بلند در دو طرف بدنش که انگار آب‌رفته بود، تاب می‌خوردند. ولی چیزی که از او هنوز در گوشم مانده من را خیلی مشغول خودش می‌کند. کم‌وبیش مثل نفس‌نفس زدن بود. حتی کم‌وبیش مثل سوتی بود که از ریه‌هایش بیرون می‌زد.»

کاربر 8015540
۱۴۰۲/۱۱/۱۴

عالییییی بود

زمان

۳ ساعت و ۴۵ دقیقه

حجم

۳۱۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳ ساعت و ۴۵ دقیقه

حجم

۳۱۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان